عصر حکومت سلسله قاجار در ایران عصر رونق و رواج عزاداری برای امام حسین (ع) بوده است. در این دوران علاوه بر رشد و توسعه عزاداری و شرکت همه قشرها و گروه ها در مراسم عزاداری شیوه های نوینی در عزاداری پدید آمد که در عصر صفویه وجود نداشت. دراین مقاله در باره این موضوع به ویژه در مقایسه با عصر صفوی بحث و بررسی شده و ویژگی های عزاداری در این دوره ارائه می شود.
عاشورا، بهعنوان «زمان مقدس» و کربلا، در مقام «مکان مقدس»، یکی از محوریترین باورهای شیعی است و نقشی ممتاز در تشیع دارد. رویکردهای جدیدی همچون پدیدارشناسی، امکان تصویر جدیدی از این باور رایج شیعی برای انسان معاصر فراهم میآورد. میرچا الیاده با رویکردی پدیدارشناسانه در باب مبحث ادیان، بر این نظر است که غالب باورها و آیینهای ادیان بر محور «آفرینش» و «نوزایی آفرینش» قرار دارد. اگرچه آیینهای عاشورایی، بازسازی حادثه غمبار کربلاست، مقایسه و تطبیق آنها با آیینها و جشنهای نوزایی سایر ملل، نشان میدهد که مفهوم و کارکرد و ساختاری مشابه دارند. بر همین اساس، میتوان واقعه عاشورا را «آیین نوزایی شیعه» دانست. علاوه بر این، باورها و آیینهای عاشورایی فراتر از یک منطقه است. پیش از این، پرسشهایی از این دست، سکوت یا پاسخهایی سنتی در پی میآورد؛ حال آنکه میزان اقناع پاسخهای سنتی به چنین پرسشهایی خود مورد پرسش است. دست کم بخشی از جامعه، از رویکردهای جدید و علمی، استقبال میکنند. در این مقاله کوشش شدهاست با رویکردی جدید و برون دینی، آیینها و باورهای عاشورایی بازخوانی شود. هدف پاسخ به این پرسش است: آیا از طریق بازخوانی و تعامل با سایر فرهنگهای مشابه در باب آیین نوزایی، امکان ارائه تصویری قابل مفاهمه از عاشورا برای غیرشیعیان وجود دارد؟
ویلفرد مادلونگ یکی از برجستهترین خاورشناسان شیعهپژوه معاصر است که آثارش در همسنجی با سایر شیعهپژوهان غربی از امتیازهای علمی و روشی بسیاری برخوردار است. اولین مقالۀ مدخل «حسینبن علی علیه السلام» در دایرةالمعارف ایرانیکا در مورد حیات و اهمیت امام حسین علیه السلام در شیعه، توسط وی نگاشته شده است. در این پژوهه با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی و نقد مقالۀ مادلونگ پرداخته شده است. برایند بررسی و نقد گزارش وی، خصوصا در مورد شیوۀ استفاده از منابع در روایت رخدادهای پیرامون صلح و تدفین امام مجتبی علیه السلام و برخی از مواضع حضرت اباعبدالله علیه السلام است. مادلونگ در مقالۀ خود، صرفا به نقل مبتنی بر منابع بسنده نکرده و در بسیاری از موارد، برداشتها و تحلیلهای شخصی خود را نیز ارائه کرده است.
علما توانستند با بسط فرهنگ تشیّع، نوعی بیداری خاص در مردم ایران به وجود آورند و برای بسط این فرهنگ، از عنصر «سیاست» و «حکومت» به خوبی استفاده کردند. آنان ابتدا با نفوذ در دربار شاهان مغول و سپس همکاری با دستگاه سلاطین صفوی، توانستند فرهنگ تشیّع را در بین عامه مردم ایران بسط دهند. اما در عین حال، اولاً، هرگز به این سلاطین مشروعیت ندادند، ثانیا، هیچگاه در دستگاه سلاطین ذوب نشدند، بلکه همواره فاصله معنوی خود را با آنها حفظ میکردند و این بر جذّابیت آنها میافزود. نتیجه آن شد که با بسط فرهنگ تشیّع، فرهنگهای محلّی و قومی در تحت فرهنگ اصلی، که همان فرهنگ مذهبی تشیّع است، دارای یک هویّت مشخص ملّی گشتند و نتیجه این تکامل در مردم ایران بسط نظری و عملی نظریه «ولایت فقیه» بود که در مشروطه شکل نازل و اجمالی آن اتفاق افتاد و شکل کامل و تفصیلی آن در انقلاب اسلامی رخ نمود.