سلطان قلی قطب شاه از شاهزادههای قراقویونلو بود که پس از غلبه آققویونلوها برآنها برای حفظ جانش ترک وطن کرد و در سال 883 ق عازم دکن شد تا در آنجا در سایه حکومت بهمنیان که از قبل به واسطه روابط تجاری با آنها آشنایی داشتند،ادامه حیات دهد.او همچون دیگر غلامان ترک وارد دستگاه حکومت بهمنیان شد و مدارج ترقی را تا دستیابی به حکومت تلنگانه طی کرد.وی در سال 918 ق همزمان با ضعف شدید بهمنیان اعلام استقلال کرده و حکومت قطبشاهیان را در گلکنده پایهگذاری نمود.وی بنیانگذار سلسلهای شد که توانست نزدیک به دو قرن بر این منطقه حکومت نماید و سرانجام توسط اورنگزیب،حاکم گورکانی هند،در سال 1098 ق سرنگون شد. آنچه در این مقاله مطرح میشود سلسله نسب و زندگی سلطان قلی بنیانگذار این سلسله است که به مدت 33 سال بر منطقه گلکنده حکومت کرد و سرانجام با توطئه فرزندش جمشید به قتل رسید.
سلطان قلی قطب شاه که از بازماندگان قراقویونلوها بود، چندی پس از هجرت به هند و پیوستنش به دستگاه حکومت بهمنیان، توانست در 918 هجری قمری حکومت قطبشاهیان را در گلکنده بنیاد نهد. سلطان قلی و جمشید، جانشین او گامهایی در راه استواری این حکومت نوپدید برداشتند. اگرچه قلمرو حکومت قطبشاهیان در دوره این دو حاکم گسترش یافت، به شایستگی تثبیت نشد؛ چنانکه پس از مرگ جمشید به آشوبهای داخلی فراوانی گرفتار آمد و تنها رسیدن ابراهیم به حکومت و دوراندیشیهای وی، این ناآرامیها را پایان داد. ابراهیم پس از دستیابی به حکومت، نیروهای نظامی و دیوانی را دوباره سازمان داد، قلعه گلکنده را نیز باز ساخت و افزون بر اینها، دولتمرد برجستهای را به نام مصطفی خان اردستانی، به منصب میرجملگی منصوب کرد. حکومت قطبشاهیان، با تلاشهای سلطان ابراهیم قطبشاه و مصطفی خان اردستانی، میرجملۀ او و پس از دو جنگ با حاکمان بومی دکن و یک جنگ با رامراج، حاکم هندو مذهبِ ویجانگر و شکست خوردن او، به ثباتی درخور دست یافت؛ ثباتی که جانشینان سلطان ابراهیم با بهرهگیری از آن توانستند دوران زرین حکومت قطبشاهیان را بسازند.
تشیع در درازنای تاریخ خود، همواره نقاط اوجی داشته که بر پایه آنها، به شیوه های گوناگون گسترش می یافته و پیروانش در سراسر جهان، فزونی می گرفته اند. سده های دهم و یازدهم هجری نیز نقطه اوجی در تاریخ تشیع به شمار می رود؛ زیرا حکومت صفویه در این قرن در ایران تأسیس شد و با حمایت رسمی اش از تشیع، زمینه را برای گسترش آن در ایران فراهم آورد. هم زمان با حکومت صفویان در ایران، در منطقه دکن (جنوب هند) نیز روی دادهایی پیش آمد که آنها را می توان نقطه اوج تاریخ تشیع در آن جا خواند؛ اوجی که به رغم اهمیت فراوانش، نزد پژوهش گران حوزه تاریخ تشیع، کم تر شناخته شده است. این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که تأثیر برپایی حکومت های محلی شیعیان در دکن سده های یاد شده، در گسترش تشیع در آن مناطق چه بود؟ این تحقیق بر این فرضیه استوار است که به رغم کوشش های حاکمان این حکومت ها در پشتیبانی از مذهب تشیع، شمار فراوانی از مردم این منطقه، به این مذهب نگرویدند، بلکه این کارها تنها زمینه را برای آشنایی آنان با تشیع و گرایش به آن در دوره های بعدی فراهم کرد. این مقاله با استفاده از روش کتابخانه ای و بررسی تطبیقی و تحلیلی منابع، با اشاره ای کوتاه به پیشینه حضور شیعیان در منطقه دکن، کارهای حاکمان محلی آن جا را در زمینه حمایت از تشیع، سیر گسترش تشیع در این منطقه و میزان گرایش مردم به این مذهب در دوره یاد شده برمی رسد و فرضیه اش را تأیید می کند.