كتاب« بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار( ع)»، تأليف مرحوم علامه مجلسى، مولى محمد باقر بن محمد تقى( 1037- 1110)، است. اين كتاب كه به زبان عربى است، دائرة المعارف بزرگ حديث و از عمدهترين و گستردهترين جوامع حديثى شيعه است كه روايات كتب حديث را با تبويب و نظم نسبتا كاملى جمع نموده است و شامل كليه مباحث اسلامى از تفسير قرآن و تاريخ گرفته تا فقه و كلام و... مىباشد. ابتداى نوشتن بحار در سال 1070 بود و تا سال 1103 ادامه يافت. البته مجلدات بحار، به ترتيب، تأليف نگشت، بلكه كاملا متفرق آماده شدند؛ مثلا در سال 1077، جلد دوم بحار تمام شد و پس از آن، جلد پنجم و سپس، جلد يازدهم آماده گشت. جلد دهم، در سال 1079، به اتمام رسيد و پس از آن، جلد نهم كامل شده و جلد سوم نيز در سال 1080، به اتمام رسيد. آخرين مجلد بحار نيز جلد چهاردهم آن بود كه در سال 1103، كامل گشت. مرحوم مجلسى، پس از آموختن كتب روايى مشهور، به دنبال كتب و مراجع دور افتاده رفت. اين اصول، به خاطر بىاعتنايى به آنها و توجه زياد بزرگان به كتب مشهور از قبيل كتب اربعه و... مهجور مانده بودند و سالها كسى سراغ آنها را نمىگرفت. علامه كه اوضاع را چنين ديد، عدهاى را براى يافتن اين كتب به شهرها و كشورهاى مختلف اسلامى گسيل داشت و با همت و پشتكار او تعداد زيادى از اين كتب پيدا شد. علامه مجلسى، پس از مطالعه اين منابع مهم و پى بردن به ارزش آنها، نهايت سعى خويش را براى نسخهبردارى و تكثير اين كتب نمود؛ به همين جهت است كه هماكنون نسخههاى خطى فراوانى از كتب مختلف اسلامى از قرن 11 و 12 در دست است. علامه، شاگردان خود را نيز به اين كار تشويق مىكرد، بهطورى كه مثلا از سيد نعمت اللّه جزايرى كه از شاگردان مبرّز علامه مجلسى است، دهها كتاب موجود است كه به خط خويش آنها را استنساخ نموده است. علامه، مشكل مهمى در اين كتب يافت و آن تنوع فراوان عناوين كتابها و تنوع موضوعات بود، بهطورى كه گاهى يافتن مطلب و موضوع دلخواه در آنها كارى بسيار مشكل و خسته كننده مىشد. از سويى بيم آن مىرفت كه پس از چند سال يا چند دهه، دوباره گرد غربت بر اين كتب بنشيند و زحمات علامه و معاصرانش عقيم بماند و احتمالا تمام نسخههاى اين كتب نابود گردد. به خاطر اين مسائل بود كه علامه مجلسى كمر همت بست تا« بحار الأنوار» را تأليف نمايد و اين ميراث و گنجينه عظيم را براى هميشه جاودان سازد. از طرفى، علامه، همه چيز را در روايات و سنت نبوى و علوى مىديد، لذا با آنكه در علوم مختلف قدم برداشت و راههاى گوناگون علمى را سپرى نمود، دوباره به سراغ اهل بيت( ع) و سخنان آنان آمد. او خود، در مقدمه بحار چنين مىگويد: « من، در آغاز جوانى بر دانشآموزى در انواع علوم حريص بودم و مدتى از عمر خويش را در استفاده از اين دانشها سپرى كردم، ولى پس از انديشه در ثمرات اين علوم و تأمل در علم سودمند براى آخرت، دريافتم كه زلال علم تنها از سرچشمه وحى و روايات اهل بيت( ع) به دست مىآيد...» بدين سان علامه كه علوم عقلى و نقلى گوناگون عصر خويش را خوانده و در هر يك از آنها استادى توانمند بود، وجهه نظر خويش را معطوف به كلمات گهربار معصومين( ع) نمود و تمام تلاش خود را در حفظ و تعليم و تعلم آنها صرف كرد و با اين اقدام بىنظير، دهها هزار روايت ارزشمند را از خطر نابودى نجات داد.
محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ ه. ق در اصفهان - ۱۱۱۰ ه. ق در اصفهان) (۱۰۰۶ - ۱۰۷۷ شمسی) معروف به علامه مجلسی ومجلسی ثانی فقیه شیعه و ملاباشی ایران در دوران شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفویه بود. معروفترین اثر او بحارالانواراست که مجموعه بزرگی از احادیث را گردآوردهاست. زندگی در سال ۱۰۳۷ هجری قمری، که این سال برابر است با عدد ابجدی جمله «جامع کتاب بحارالانوار»در شهر اصفهان متولد گردید. پدرش محمدتقی مجلسی از شاگردان شیخ بهایی بود و در علوم اسلامی از بزرگان روزگار خود به شمار میرفت. پدربزرگش نیزمقصودعلی مجلسی نام داشت. مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری بود. هنوز به سن ۴ سالگی نرسیده بود که نزد پدرش به تحصیل پرداختو در مساجد برای نماز حاضر میشد. چنانچه خود میگوید«الحمدلله ربالعالمین که بنده در سن ۴ سالگی همه اینها را میدانستم؛ یعنی خدا و نماز و بهشت و دوزخ. و نماز شبمیکردم در مسجد صفا، و نماز صبح را به جماعت میکردم و اطفال را نصیحت میکردم به آیت و حدیث، به تعلیم پدرم رحمةالله علیه» او در زمان کوتاهی تمام علوم رسمی زمان خود را فرا گرفت. با وجود اینکه پدرش در علوم نقلی تبحر داشت، ولی بر اثر تغییر جهتی که در پدرش حاصل شده بود و بیشتر متمایل به علوم نقلی و بخصوص شرح و تفسیر احادیث گردیده بود، تنها علوم نقلی را از پدرش فرا گرفت و علوم عقلی را نزد آقا حسین خوانساری استفاده کرد. علامه مجلسی در برخورد با اصولیان و اخباریان راهی میانه برگزید. وی در پاسخ پرسشکنندگان خود نوشت که «مسلک فقیر در این باب بین و وسط» است. وی مانند دیگر فقهای سلف معتقد بود حکومت در صورت رعایت عدالت و رأفت، مشروع است و در صورت دورشدن از عدالت، مقبولیّت آن مخدوش میشود.مجلسی میگفت: حاکمان باید به شرایع دین پایبند باشند و چون صفویه مروّج دین مبین میباشد، قابل تقدیر است. علامه در عین همکاری با حاکمان، از نصیحت آنها غفلت نورزید. و در «عینالحیوة» فصلی را به احوال سلاطین و معاشرت نمودن با ایشان و عدل و جودشان اختصاص داد و ظلم ظالمان را مطرح کرده و شاهان و درباریان را از بادهگساری، کبوتربازی و فساد برحذر داشته است. وی در ۱۴ سالگی از ملاصدرا، اجازه روایت گرفت. و سپس در حضور استادانی چون علامه حسنعلی شوشتری، امیرمحمد مومن استرآبادی، میرزای جزایری، شیخ حرعاملی، ملا محسن استرآبادی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی، تحصیل کرد. وی در اندک زمانی بر دانشهای صرف و نحو، لغت و معانی و بیان، ریاضی، تاریخ،فلسفه، حدیث و درایه، رجال، فقه و اصول و کلام احاطه کامل پیدا کرد. وی بعد از مرگ آقا حسین خوانساری در ۱۰۹۹ ه. ق در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام ملاباشی ایران رسید، عالیترین مقام دینی کشور که تنها پس از پادشاه قرار میگرفت. مجلسی زندگی بسیار مجلل و آراستهای داشت به طوری که سید نعمتالله جزایری همکار و شاگردش نوشته که حتی شلوار زنان خدمتکار و کنیزکان او از گرانبهاترین پارچههای کشمیری بود. لارنس لکهارت، از جمله مستشرقینی است که اقدام مجلسی مبنی بر گسترش روابط با شاه را بنا به انگیزه دینی میداند نه حرص و آز. وی در زمان خود با توجه به نزدیکی به دربار شاه سلطان حسین، بر ضد آشنایی با دانشهای مبتنی بر خرد و استدلال برخاست و حتی نوشت که نباید پیرامون علم و صفات خداوند و شبهههای مربوط به قضا و قدر اندیشید.[۱۱] در همین دوران است که ملا صدرا تکفیر میشود و گفته میشود مجلسی، ملا محمدصادق اردستانی را از اصفهان بیرون میکند[۱۲] که این ادعا با توجه به توضیح تازهیابی از آقا محمدمهدی پاشنه طلا یزدی(نتیجه ملا محمدصادق اردستانی) در ذیل نگارش شجره نامهاش در صفحه آخر یکی از نسخ خطی محفوظ در کتابخانه ملی ایران رد میشود. علامه علی دوانی نیز متذکر شده است که این مطلب خلاف واقع و تهمتی به مجلسی است. محمدرضا اصفهانی مینویسد: مولانا محمدباقر مجلسی دراواخر شاهسلیمان و اوایل سلطنت شاهسلطان حسین بود. شاه، کمال متابعت در مطالب دینی از آنجناب داشت و در هر کار همراهی مینمود. مواعظ او شاه را سودمند آمد. از جمیع مناهی توجه نمود. وی با دخالت در امور کشوری، علاوه بر اینکه از رواج فساد و تباهی و بادهگساری -تا حد امکان- ممانعت کرد، تا حدی توانست اختلافات مذهبی را بکاهد و بدین وسیله از سقوط دولت صفوی جلوگیری کند. چنانکه پس از علامه، اختلافات مذهبی موجب قدرتیابی میرویس افغانی و قدرتیابی افاغنه شد؛ و نیز علاوه بر نفوذ در شاه، فرمان منع جنگ طوایف و دستهجات را از شاه گرفت و بدین وسیله از سیاست «تفرقه بیندار و حکومت کن» و جنگ قبایل جلوگیری کرد. وی در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ درگذشت و در جامع عتیق اصفهان مدفون شد.
پژوهش حاضر درصدد است تا علم به غیب امامان( را از منظر قرآن کریم بررسی و اثبات کند. شیوة بحث در این پژوهش تحلیلی، مبتنی بر روش تفسیر موضوعی است. از آیة رویت اعمال (توبه:105) به دست میآید که علاوه بر خدا و رسول او(، جمعی از مومنان نیز حقیقت و باطن اعمال مردم را در دنیا میبینند. ازآنجاکه مشاهدة حقیقت اعمال به صورت عادی برای عموم مومنان امکانپذیر نیست، مراد مشاهدهای است که با موهبت الهی توسط برخی از اولیای الهی یعنی امامان معصوم( انجام میشود. از آیة امت وسط (بقره:143) نیز به دست میآید که جمعی از امت پیامبر(، گواهان بر امت در روز قیامت هستند. چنین شهادتی نیز بدون برخورداری از علم غیب به اعمال بندگان امکانپذیر نخواهد بود. شواهد نقلی نیز موید این هستند که پس از پیامبر اکرم( کسی جز امامان معصوم ادعای علم غیب و ملکوت عالم را نداشته است. مرتبهای از علم غیب نیز برای برخی اولیای خاص الهی ثابت است؛ اما مرتبة کامل آن ویژة پیشوایان معصوم( است.
شناخت و ارزیابی رفتارها و مناسبات شیعیان در تعامل با امامان ع ، ره یافتی ضروری برای شناخت دقیق عقاید آنان و سیرة ائمه اطهارع است . این مهم در حوزه های گوناگون اعتقادی ، فرهنگی ، اجتماعی و... نیازمند بررسی است . در پژوهش حاضر، باورها و مناسبات اعتقادی شیعیان با امامان دوازده گانه ع در دوران حضور، مورد بررسی قرار گرفته است ؛ افزون بر این ، گونه های مختلف روابط اعتقادی شیعیان با ائمه ع شناسایی و معرفی شده و به این پرسش که شیعیان چگونه از مقام رفیع معنوی ائمه ع بهره می بردند و آیا روابط شیعیان با امامان ، متناسب با جایگاه الوهی ایشان بوده ، پاسخ داده شده است . تلاش شیعیان عصر حضور، برای شناخت امامان ، دفاع از کیان امامت و پیشوایان معصوم و تمسک به مقام معنوی ائمه اطهارع ، از مهم ترین محورهای مناسبات شیعیان در حوزة اعتقادی است که با وجود تفاوت رفتاری شیعیان در برخی موارد، سیر تکامل معرفتی و رفتاری ایشان در تعامل با امامان ، مشهود است .