تاریخ و فرهنگ جامعه ایران با دین آمیخته است.جامعه ایران یک جامعه دینی است که در آن فقها و مراجع تقلید بعنوان پیشوا و الگوی مذهبی در سیاست نقش بارز داشتهاند. بخش عمده ای از تحولات تاریخ ایران اختصاص به تعاملات میان علمای دینی و حکام سیاسی دارد . شاید عمده ترین چالش و قابل توجه ترین برخورد میان فقها و حکومت در زمان پهلوی دوم رخ داده است که منجر به سقوط آن حکومت شد. شیوه عملکرد رژیم پهلوی و واکنش علمای دینی در رخداد چنین سرانجامی محل تأمل است. این مقاله قصد دارد با بررسی روند تعاملات میان محمدرضا شاه پهلوی و برجسته ترین علمای دینی وقت، نگرش و کنش و واکنش های فقها را در مقاطع مختلف مورد تحلیل قرار داده و در نهایت به دسته بندی مواضع اتخاذ شده بپردازد.
روحانیان شیعه بهطور سنتی، خود را در حد امکان از چالشهای سیاسی دور نگاه میداشتند. این روش تا دوران قاجار ادامه داشت؛ ولی از اواخر دوران ناصری، چرخش بزرگی در روش و منش سیاسی آن بهوجود آمد. در واقع، انقلاب مشروطه، نخستین حادثة تاریخی بود که در آن، روحانیان شیعه یک جریان سیاسی را رهبری میکردند که در پی تغییر ساختار حکومتی برآمده بود. کاوش در این باره، نشان میدهد که عوامل اصلی این چرخش، دو عنصر مهم نوسازی و نوگرایی بودهاند که بهطور عمده از دوران ناصری در ایران اوج گرفتند. فناوریهای جدید ارتباطی به شبکه روحانیت از منظرهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی استحکام بیشتری بخشید و نیز اندیشههای جدید، و بهویژه اندیشههای سیاسی نو، امکان در نظر گرفتن گزینههای جایگزین حکومت استبدادی را فراهم آورد که تا آن زمان به صورت انحصاری در قبضة حاکمان متکی بر قدرت شمشیر بود. سیاست مدرن به قلم، قدرتی بیش از شمشیر میبخشید؛ از این رو، روحانیان که در زمرة اهل قلم بودند، در مقابل پادشاهان که اهل شمشیر بودند، توان بیشتری یافتند. آنان بدینترتیب، قدرتی را بهدست آوردند که پیش از آن فاقد آن بودند و تقاضای اقامة عدل در جامعه به یکی از تقاضاهای محوری آنان تبدیل شد.