رواج گفتمان عقلگرایی و علمگرایی را باید فرصتی مغتنم برای ترسیم تصویری شایسته و بایسته دربارة تعامل عقل، علم و دین برشمرد. در منظومه معرفتی شیعه عقل از دو منظر هستی شناختی و کارکردشناختی و علم از سه منظر1. علوم تجربی؛2. مطلق علوم؛ 3. علوم وحیانی و الهامی میتواند مورد توجه قرار گیرد. بر این اساس، عقل و علم از دو حیث 1. حیث ملازمت؛ 2. حیث تاثیرپذیری میتوانند با هم تعامل داشته باشند. از حیث ملازمت، عقل با علم از نوع سوم رابطه تساوی برقرار ساخته که در آن، سخن از ملازمت و معیت عقل و علم است؛ یعنی هر عاقلی عالم و هر عالمی عاقل است و با علم از نوع اول و دوم رابطه عموم و خصوص من وجه را برقرار میسازد؛ یعنی عدم ملازمت و معیت عقل با علم غیرالهامی. از حیث دوم، یعنی کارکرد متقابل عقل و علم، عقل جهت باروری خود علم را خوانده و علم نیز برای رشد و شکوفهاش دستش به سوی عقل بلند است. به بیان دیگر، عقل و علم موجب همافزایی و تکامل یکدیگر برای کشف حقیقت میباشند. سخن آخر آنکه دین نه تنها مانع، بلکه هادی ای است که انسان را به سوی عقل و علم والاتر و برتر رهنمون ساخته و قادر است انقلاب عقلی و علمی برپا کند.
«علم امام» از مسائلي است که همواره اذهان علما و متفکران شيعي و حتي بسياري از پيروان ائمه عليهم السلام را به خود مشغول کرده است. بدين روي، سبب ايجاد پرسش هايي از ائمه اطهار عليهم السلام در اين باره شده است. با توجه به پرسش هاي متعددي که در اين زمينه مطرح است، اين نوشتار تنها از يک منظر به اين مساله مي پردازد که آن، علم امام از منظر علماي شيعه است، به اين که شعاع اين علم چه مقدار است و تا کجا امتداد و وسعت دارد. با وجود وحدت نظر انديشمندان شيعي در برخي حوزه هاي بحث علم امام، در بعضي موارد از جمله پرسش مزبور، پاسخ هاي واحدي دريافت نمي شود و به طور کلي، همه نظريه ها را مي توان در سه ديدگاه تقسيم کرد: رويکرد ترديد و سکوت، رويکرد محدوديت علم امام، رويکرد احاطه علمي کامل امام به همه چيز.
عصمت در لغت، به معنای بازدارندگی و منع، و در علم کلام به معنای بازدارندگی از گناه و اشتباه به کار می رود. آنچه در این نوشتار مورد نظر است، بررسی سیر تاریخی مسئله عصمت امام در تاریخ اندیشه شیعه امامیه تا پایان سده پنجم هجری است. بر اساس مهم ترین یافته های این تحقیق، نظریه عصمت امام پیش از آنکه به وسیله متکلمان شیعی مطرح شود، در آیات قرآن کریم و نیز سنت نبوی نمودی آشکار داشته، چنان که سخنان صحابه رسول خدا مؤید چنین ادعایی است. اگرچه شبهاتی چند درباره اعتقاد یا عدم اعتقاد صحابه ائمه اطهار به وسیله برخی نویسندگان مطرح شده است، تحقیق و واکاوی در این مسئله خلاف این شبهات را ثابت می کند.
برخی روایات در منابع اسلامی از همگامی قرآن و عترت سخن گفته اند. در میان این روایات، آنچه در نهج البلاغه آمده، دچار خدشه شده است؛ اما بسیاری از منابع معتبر متقدم و متاخر شیعی و سنی، این روایات را با مضامین مختلفی نقل کرده اند و می توان به آنها اعتماد نمود. هرچند در روایت موجود در نهج البلاغه تاملاتی وجود دارد. از حیث دلالی سه وجه معنایی برای این روایات مطرح است: 1) معیت قرآن و اهل بیت در سیره علمی و عملی؛ 2) معیت در رتبه و منزلت؛ 3) معیت در یاری و پشتیبانی یکدیگر. تحلیل این وجوه معنایی، نتایج و لوازمی را در دو حوزه عترت شناسی و قرآن شناسی درپی خواهد داشت که در این تحقیق بدان اشاره می شود
منزلت و جایگاه اهل بیت(ع) در قرآن کریم یکی از موضوعاتی است که در نهج البلاغه از آن سخن به میان آمده است؛ موضوعی که توجه به آن از دو حیث «عترت شناختی» و «قرآن شناختی» مهم ارزیابی می شود.عبارت «فانزلوهم باحسن منازل القرآن» در خطبه 86 و «فیهم کرائم القرآن» در خطبه 153 دو شاهد موضوع اند که واکاوی دلالی و مفهومی آنها، از وجوه معنایی عمیق و دقیقی حکایت دارد که از نگاه بیشتر مترجمان و شارحان پنهان مانده و به تبع آن، به نکات معرفت شناختی آنها در حوزه منزلت اهل بیت(ع) اشاره نشده است. به نظر می رسد درنگ سندی درباره «فیهم کرائم القرآن» و نسخه پژوهی آن هم مغفول مانده است.نویسنده در این مقاله می کوشد با پردازش شواهد یادشده، تصویری درست و شایسته از منزلت قرآنی اهل بیت(ع) در کلام امیرمؤمنان ارائه دهد.