ورود اصحاب امامان شیعه به عرصه تاریخنگاری، همراه با رویکرد کلامی و حضور آنان در تدوین سیره، به انگیزه یافتن ریشههای تفکر کلامی در سیره رسول خدا(ص) بود. این حرکت با پیشگامی ابان بن تغلب در قرن دوم آغاز شد و تاثیر بسزایی بر جریان سیرهنگاری گذارد. آنان با تکیه بر آراء امامان(ع)، نخست انحصار تبیین و تدوین سیره در یک جریان فرهنگی خاص را شکستند و چون بیشتر عراقی بودند، نقش انحصار تدوین سیره را در زادگاه مدنی خود نیز درهم پیچیدند و مکتب «سیره نگاری عراقی» را در برابر مکتب «سیرهنگاری مدینه» بنیان نهادند. آنان با وارد کردن برخی شاخهها به این حوزه، سیرهنگاری را عمق و گسترش دادند و در گامی دیگر، زمینهساز نوعی تاریخنگاری عمومی شدند. صاحبان این رویکرد فقیهان و متکلمانی بودند که با پیشفرضهای فقهی و کلامی، دست به کار تدوین تاریخ شدند. در درون این رویکرد، گروهی تعامل و گروهی رویارویی با دیگر جریانهای فکری را باور داشتند. در کنار اینان، اندک کسانی از اصحاب امامان(ع) نیز به عنوان مورخ و همسو با جریان رایج در سیرهنگاری، حرکت کردند.
دو شهر قم و نیشابور ازجمله حوزه های مهمی بودند که از نیمه دوم قرن دوم به بعد و پس از افول حوزه کوفه، جمع کثیری از محدثان و اصحاب شیعی را در خود جای دادند. این دو مرکز در ترکیب اجتماعی صحابه ساکن آن ها، جهت گیری های عقل گرایی حدیث گرایی و ارتباط و تعامل با دیگر فرق اسلامی تفاوت های بسیاری داشتند؛ اما در باب مسائل مربوط به امامت، جریان های مشابهی در هر دو شهر وجود داشت. این دو شهر باوجود تمام تفاوت ها و اختلاف های بنیادینی که داشتند، درنهایت در باب امامت به نتایج مشابهی رسیدند و در هر دوی آن ها سه دیدگاه فکری حضور داشت: دیدگاه معروف به جریان اکثریت که روسای علمی شهر از آن حمایت می کردند، دیدگاه های پیروان هشام بن حکم و دیدگاه های پیروان مفضل بن عمر. این مقاله برآن است تا با بررسی تطورات تاریخ فکری امامت در قم و نیشابور، ضمن مقایسه آن ها با یکدیگر، جریان های حاضر در آن دو را در دوره حضور ائمه(ع) تا سال 260ق/874م بررسی کند.
بدون تردید مرجعیت علمی، یعنی تبیین و تفسیر آیات مبهم و متشابه و بیان معارف و احکامی که به روشنی و صراحت در قرآن کریم نیامده، مانع برداشت نادرست و نزاع علمی در میان مسلمانان است. این امر از شئون و وظایف پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله است که پس از ایشان به اهل بیت علیهم السّلام واگذار شد. یکی از ادله مهم این مسئله که در منابع روایی اهل سنت نیز به آن پرداخت شده، روایات نبوی مورد پذیرش اهل سنت است. ایشان معتقدند اگر چیزی با سنّت نبوی که در راس آن سخنان رسول خداست اثبات شده باشد، حجت و معتبر است. احادیثی مانند ثقلین، مدینه العلم و سفینه نوح از جمله روایات بیان کننده مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السّلام است که در این نوشتار با روش تحقیق تحلیلی- توصیفی و با مراجعه به منابع کتابخانه¬ای، چگونگی دلالت آنها بر مرجعیت علمی عترت پیامبرصلی الله علیه و اله با تکیه بر منابع مکتوب اهل سنّت بررسی شده است. در این جستار این نتیجه به دست آمده است که پاره¬ای از این احادیث تنها در مورد حضرت علی علیه السّلام وارد شده است، اما از آنجا که علم آن حضرت بعد از ایشان به دیگر امامان منتقل شده است، این شان شامل دیگر معصومین علیهم السّلام نیز خواهد شد.
فاطمیان (297-567 ق) خلفای شیعی بودند که پس از دورهای فعالیتهای تشکیلاتی مخفی توسط سازمان دعوت اسماعیلیان و با استفاده از ظرفیتهای موجود در میان قبایل بربر شمال افریقا، دولتی تشکیل دادند و با فتح مصر و بنای شهر قاهره، چشمانداز خود را در پیشروی و فتح شرق اسلامی آشکار کردند و به رقابت با خلافت عباسیان پرداختند. این اقلیت شیعی، توانستند بیش از دو و نیم قرن بر جغرافیای گستردهای از سرزمینهای اسلامی با ساکنان سنی و اهل ذمه حکمرانی کنند و در برخی دورهها مانند دوره اول خلافت در مصر، اقتدار و محبوبیت بالایی نیز داشتند. میدانیم موفقیتهای دولت فاطمیان در کنترل و اداره مملکت، حاصل رویکرد و سیاستهای اجتماعی بود. یکی از سیاستهای اجتماعی فاطمیان، تعامل آنها با قبایل و استفاده از ظرفیت قبیلهای مغرب و مصر بود. قبیله بربر کتامه در دوره دعوت و تأسیس دولت، مهمترین و بزرگترین یار و حامی فاطمیان بودند. سؤال اصلی مقاله این است که نقش این قبیله در تأسیس دولت و برآیند فعالیت این قبیله در دولت در مصر چه بود. دستاورد تحقیق این است که قبیله کتامه در دوره دعوت به ویژه از زمان حضور ابوعبدالله شیعی در مغرب، اصلیترین حامی و ستون فقرات دولت فاطمیان بودند. این نقش در تمام دوره مغرب و سالهای اولیه خلافت مصر استمرار داشت تا اینکه در دوره العزیز با ورود قبایل دیگر به ویژه مشارقه تضعیف شد و پس از ورود بدرالجمالی به قاهره از بین رفت و قبیله کتامه مانند مردم عادی شدند.
تفریح از نیازمندیهای اجتماعی بشر برای پویایی، شادمانه زیستن، همراستا با مبانی و اهداف اجتماعی و نیز قابل جهتدهی و تغییر است. اسلام ازیکسو از بیهودهگرایی و سرگرمیهای بیفایده یا زیانآور فاصله میگیرد و یاد الهی را در گفتار و رفتار معیار میداند و از سوی دیگر روایاتی بیانگر لهوشماری بازیها و سرگرمیها و رواشماری برخی از آنها در مواردی خاص است؛ بهگونهایکه امام صادق علیه السلام با اخراج لهو از قلمرو ایمان، بازی و سرگرمی را سبب سختدلی و نفاق شمرده است؛ چنان که گویی تفریح و سرگرمی ویژة غیرمومنان شده باشد. نوشتار حاضر با رویکردی تاریخی و با تکیه بر توصیف و تحلیل و نیز بهرهمندی از منابع تاریخی و روایی کوشیده است تا پاسخگوی این پرسش باشد که تفریح چه جایگاهی در سنت و سیرة اجتماعی امام صادق علیه السلام داشته و دریافته است که تفریح هدفمند در چارچوب ارزشهای دینی و اجتماعی، با تکیه بر هویت اجتماعی شیعه، نهتنها مورد تایید امام علیه السلام بوده، که حضرت برای آن راهکارهایی ارائه فرموده و از جریانهای مخالف تقیه نداشته است.