لبنان کشور پیچیده ای است که اقوام، طوایف و گرایش های دینی گوناگون را در خود جای داده است؛ لذا اولویت های طایفه ای حاکم بر جامعه لبنان در عرصه سیاست، موجبات جنگ داخلی بین طوایف را فراهم آورده است. «حاکمیت استعمار در لبنان و همچنین کم توجهی حاکمان سیاسی» به شیعیان، باعث شده است علی رغم تلاش رهبران شیعه و کثرت جمعیت طایفه شیعی نسبت به سایر طوایف، آنها همواره از لحاظ سیاسی در اقلیت بوده، محروم تر از دیگر طوایف باشند. رشد آگاهی شیعیان معاصر لبنان، مدیون تلاش های امام موسی صدر بوده است و تلاش های وی در عرصه سیاسی و اجتماعی و همچنین تاثیرات ناشی از انقلاب اسلامی ایران، شیعیان لبنان را به یکی از قدرتمندترین طوایف این کشور تبدیل نموده است. نویسنده در این مقاله «در صدد است ضمن بررسی» وضعیت شیعیان لبنان تا قبل ورود امام موسی صدر به صحنه سیاسی اجتماعی این کشور، تاثیرات عملی حضور امام موسی صدر بر جایگاه شیعیان لبنان را برجسته سازد.
هدف از این پژوهش، بررسی الگوی تبلیغی امام صدر در تعامل با شیعیان لبنان با بهرهگیری از روش تحلیل مضمون است. برای گردآوری و شناسایی مضامین مرتبط با الگوی تبلیغی امام صدر، ابتدا مبانی نظری اندیشمندان اسلامی بررسی شد، سپس با مطالعه کامل کتاب «گامبهگام با امام» (12 جلدی)، مضمونهای مرتبط استخراج و کدگذاری گردیده است. بررسی مجموعهی آثار و فعالیتهای امام موسی صدر نشان میدهد، ایشان الگوی متفاوتی از تبلیغ دین ارائه میکند. امام، مبلّغ را یک مُصلِح اجتماعی میداند و با تاکید بر توجه به عدالتطلبی از سوی مبلّغان، آنان را بر استقامت در راه تبلیغ فرا میخواند. هدف مبلِّغ از دیدگاه وی، پرورش انسان در راه کمال است و نقش اصیل عالم دین را انسانسازی و تربیت انسان میداند. امام در تبلیغ خود، از دو ابزار سخنرانی و گفتگو بیش از ابزارهای دیگر بهره گرفتهاند. ایشان در بُعد شیوههای تبلیغی، پنج شیوهی: تسامح و سهلگیری، استفاده از دین در امور زندگی، تبلیغ عملی مبتنی بر خدمت، تبلیغ مبتنی بر فطرت و الگوسازی را شیوههای مُرجَح تبلیغی معرفی میکند. ایشان، خدمت به مردم را کارکرد اصلی ادیان میدانند و بر این باورند، تبلیغ دین از طریق خدمترسانی به مردم و توجه به وضع معیشتی آنان میتواند در افزایش گرایش به دین موثر باشد؛ لذا در حوزهی مخاطبشناسی، مطالعه میدانی مسائل اجتماعی و شناخت مخاطب و آشنایی با نیازهای روحی را ضروری میداند.
شاید یکی از مهمترین مسائل حکومت دینی، نحوه تعامل ولی فقیه با مجموعة سازمان روحانیت، بهویژه نهاد مرجعیت است که میتواند بخشی از تزاحمها یا همسوییهای جامعه دینی را با رهبری سیاسی تحت تاثیر قرار دهد. از یکسو، دیدگاههایی که مرجعیت دینی درباره نحوه تعامل خود با رهبری سیاسی دارد و از سوی دیگر، مرجع بودن یا نبودن شخص ولی فقیه میتواند به ابعاد این رابطه پیچیدگیهای خاصی بخشد و رابطه این دو نهاد را به یکی از موضوعهای حساس ذیل حکومت دینی بدل سازد. مروری بر رویه و متون استنادی موجود نشان میدهد، دراینباره، ایده و الگوی مورد وفاقی وجود ندارد که این رابطه را تحت پوشش قرار دهد و این تعامل بیشتر تحت تاثیر شرایط تاریخی و سیاسی دچار قبض و بسط شده است. بااینهمه، تاملات کنونی نشان میدهد چندین نظریه و الگو دراینباره وجود دارد که میتوان آنها را در دو رویکرد کلاسیک و جدید بازخوانی کرد و به ارزیابی نتایج روششناختی آنها پرداخت.
شیعه از زمان پیدایش تاکنون، تاریخ پر فراز و نشیبی داشته و نقاط عطف زیادی به خود دیده و در برخی بزنگاه های تاریخی، با فرصت پیش آمده به قدرت رسیده و اقدام به تشکیل حکومت کرده است. در این راستا، عوامل و پدیده های مختلف و فراوانی نقش داشته اند. شیعه در تاریخ معاصر نیز با قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی، و پس از تشکیل نظام جمهوری اسلامی فرصت تجدید حیات دوباره پیدا کرد. بی تردید، در این نوزایی، بیشترین نقش را روحانیت شیعه ایفا کرده است. از جمله کانون هایی که در بالندگی روحانیت و تحولات معاصر شیعه بسیار اثرگذار بوده، مدرسة فیضیه در قم است. بررسی چگونگی تحولات تاریخی این حوزه و شناخت عوامل مؤثر در این تحولات و چگونگی اثرگذاری آن در حیات دوبارة تشیع مسئله ای است قابل تأمل و مداقه که پژوهش حاضر قصد وصف و تبیین آن را دارد. فیضیه، در تاریخ معاصر، ضمن اینکه مرکز تعلیم و تعلم علوم و معارف دینی بوده، پناهگاه انقلابیون و پایگاه فعالان سیاسی حوزوی و غیرحوزوی نیز بوده است. همین ظهور و بروز توأمانِ دیانت و سیاست اسلامی بود که در نهایت مرحلة جدیدی از حیات شیعه را رقم زد