اشعریان قبیله ای یمنی بودند که پیش از فتح مکه اسلام آوردند در غزوه حنین و فتوحات عصر خلفا شرکت فعال داشتند. با قتل عثمان، آنان نیز همچون سایر مسلمانان، در چرخه نزاع های علوی ـ عثمانی گرفتار و به دو شاخه شیعه و سنی تقسیم شدند. شیعیان فرزندان مالک بن عامر اشعری، از یاران امیرالمومنین(ع)، بودند که نخست کوفه مرکز ثقل آنان به شمار می رفت. اما با حاکمیت یافتن حجاج، این گروه در سال های پایانی قرن اول هجری، به قم هجرت کردند. ایشان در قم با وحدت کلمه و به مدد کثرت نفرات و اموال، توانستنند در پی اقدامات گسترده عمرانی و اقتصادی و با سیاستی مداراگرایانه، دولت شهری در قم تشکیل دهند که در آن حاکمان عباسی تنها به منزله سفیرانی بودند که نقش واسطه ای میان حاکمان دولت شهر قم با نظام فرادست خلافت ایفا می نمودند و حاکمیت سیاسی شهر در قالب رهبری اریستوکراسانه اشراف و نخبگان اشعری بود. این دولت، که قریب سه سده حاکمیت داشت، سرانجام با برآمدن و قدرت یافت آل بویه، حیاتش خاتمه یافت، اما میراث عظیم و منحصر به فردی برای مکتب امامیه باقی نهاد.
دو شهر قم و نیشابور ازجمله حوزه های مهمی بودند که از نیمه دوم قرن دوم به بعد و پس از افول حوزه کوفه، جمع کثیری از محدثان و اصحاب شیعی را در خود جای دادند. این دو مرکز در ترکیب اجتماعی صحابه ساکن آن ها، جهت گیری های عقل گرایی حدیث گرایی و ارتباط و تعامل با دیگر فرق اسلامی تفاوت های بسیاری داشتند؛ اما در باب مسائل مربوط به امامت، جریان های مشابهی در هر دو شهر وجود داشت. این دو شهر باوجود تمام تفاوت ها و اختلاف های بنیادینی که داشتند، درنهایت در باب امامت به نتایج مشابهی رسیدند و در هر دوی آن ها سه دیدگاه فکری حضور داشت: دیدگاه معروف به جریان اکثریت که روسای علمی شهر از آن حمایت می کردند، دیدگاه های پیروان هشام بن حکم و دیدگاه های پیروان مفضل بن عمر. این مقاله برآن است تا با بررسی تطورات تاریخ فکری امامت در قم و نیشابور، ضمن مقایسه آن ها با یکدیگر، جریان های حاضر در آن دو را در دوره حضور ائمه(ع) تا سال 260ق/874م بررسی کند.
طی سه دهه اخیر، در میان ملتهای منطقه به ویژه شیعیان عرب خاورمیانه، شاهد تقویت خودآگاهی و ظهور جنبشهای سیاسی ـ اجتماعی، با پیامدهای شگرف داخلی و خارجی بودهایم که خیزش شیعیان یمن در قالب جنبش الحوثی در ابتدای قرن کنونی یکی از آنها به شمار میرود. در طول دو دهه گذشته، هم حکومت یمن و هم حکومت آلسعود، از تمامی ابزارها و شیوهها از جمله توسل به حمله نظامی، برای ریشهکنی و نابودی مبارزان زیدی استفاده کردهاند، اما نهتنها به این هدف دست نیافتهاند، بلکه این جنبش با اتخاذ تدابیر و تاکتیکهای مناسب، بر رشد و بالندگی خود افزوده، به طوریکه هماینک به بازیگری اصلی و تأثیرگذار در صحنه داخلی یمن و بازیگری نوپا و نوظهور در صحنه منطقهای بدل گردیده است. سؤال اصلی این نوشتار آن است که علل خیزش شیعیان یمن و ظهور جنبش الحوثی چیست؟ با استفاده از نظریه جنبشهای ادواری هرایر دکمجیان، میتوان علل ششگانه این خیزش را به خوبی توصیف و تبیین کرد.
از جمله مهمترین اختلافات میان اهل سنت و شیعه، وجوب طوافی به عنوان «طواف نساء» در انتهای مناسک حج و پیآمدهای حاصل از عدم انجام آن است. فقه اهل سنت بر خلاف شیعه، با کنار گذاردن طواف نساء، به وجوب طواف دیگری به نام «طواف وداع» رای داده است. نوشتار حاضر نقش طواف وداع اهل سنت را در حلیت زنان به منزله جایگزینی برای طواف نساء از منظر فقه امامیه به بحث نشسته است. جستجو در منابع فقهی و برشماری مواردی از سنت و برخی دیگر از قواعد و ادله فقهی که توان اثبات وحدت و یگانگی این دو طواف و یا دست کم کفایت عمل اهل سنت را دارند، پیکره اصلی این جستار را سامان داده است. موثقه اسحاق بن عمار، سیره متشرعه، تاثیر ناپذیری صحت و ترتب آثار طواف نساء از نام و عنوان آن و قاعده الزام، مواردی است که نگارنده بدانها دست یازیده است.