حیات سیاسی امام حسن(ع)، به ویژه مصالحه آن حضرت با معاویه که بر اساس اندیشه اعتقادی شیعه از مشروعیت سیاسی بیبهره بود، از دیرباز مایه گفت و گوهای بسیاری چه از جهت چرایی شکل گیری و چه از حیث چگونگی آن بوده است. در این نوشتار، این مقوله بر اساس دیدگاه ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهجالبلاغه، پی گرفته و نشان داده شده که از منظر او، به عنوان نویسندهای با گرایشات سنی معتزلی، جریان مصالحه آن حضرت، تابع چه عوامل و زمینههایی پدید آمده و در نهایت به چه فرجامی انجامیده است؟ او هرچند به صورت حاشیهای وارد این مبحث شده است؛ اما بر اساس چند منبع کهن تصویر نسبتاً مناسبی از آن ارائه کرده و نشان داده است که امام با توجه به شرایط پیشینی و قضایای روی داده یا پیش رو، با بهرهگیری از تجربه و درایت، بهترین راه ممکن و معقول را برگزیده است، هرچند معاویه بر خلاف مفاد پیمان نامه و آن چه عهد کرده بود عمل نمود.
در تاریخ اسلام میان اصطلاح های خلافت، امامت و سلطنت هیچ وحدتی وجود ندارد و این خلط معنایی صرفا لفظی و لغوی نبوده، بلکه حاصل تحولاتی تاثیرگذار در تاریخ اندیشه اسلامی بوده است. اصطلاح «خلیفه»، به تفاوت، عنوانی برای تمام زمامداران یا خلافت نبوی در زعامت سیاسی مسلمانان و جانشینی خلیفه رسول الله، یا منصبی شرعی و نه عرفی به تمام خلفای راشدین، امویان و عباسیان نیز به کار برده می شد. درباره «امامت» باید گفت متکلمان اهل سنت که به وضوح شاهد فساد دستگاه خلافت بودند و میان خلفای راشدین با خلفای اموی و عباسی تفاوتی ماهوی می یافتند، به دلیل تداعی فساد خلفای وقت، مایل نبودند اصطلاح امامت را که بر خلفای زمانه آنان نیز اطلاق می شد، مورد استفاده قرار دهند. همچنین در این نوشتار نشان داده می شود که تلاش برای آسمانی کردن سلطنت اسلامی و کوشش برای استحاله امامت و خلافت نبوی از سوی عوامل اموی و راویان آن دوره، در ادوار بعدی نیز ادامه یافت و در دوره عباسیان، فرمانروایان این خاندان نیز خود را خلیفه خداوند و حاکم الهی در روی زمین توصیف کردند. در واقع، با ابهام و خلل در اصول سیاست نبوی و سیاست خلفای اولیه با نظام استیلایی و فرمانروایی سلطنتی، سنتهای نبوی و اصول سیاست قرآنی مغفول ماند و سلطنت از این وضعیت بهره را کافی برد. با تبدیل خلافت به سلطنت، مصادیق نظریه امامت، به خلفای اولیه محدود شد.
امامان شیعه که در باور پیروانشان همچون پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، عهده دار رهبری امت و پیشوایی جامعه اند، برای اصلاح جامعه و مواجهه با ناهنجاری ها دست به اقداماتی زدند و با کاربست راه کارهایی متناسب با ضرورت های اجتماعی و اقتضائات زمانه به ایفای نقش رهبرانه پرداختند. این که اقدامات و راهکارها اصلاحی آنان چه بود و از چه مسیرهایی پیش رفتند، پرسش اصلی مقاله است. فرضیه نویسنده این است که ائمه برای اصلاح جامعه بیش از هر چیز به اقدامات و فعالیت های فرهنگی - تربیتی، یعنی آگاه سازی امت و ایجاد حس مسئولیت در آنها اهتمام داشتند. این تحقیق مبتنی بر نظریه اسلام تمدنی است که با بهره گیری از سخنان امامان به تحلیل آنها براساس منابع اولیه پرداخته است. در این نگاه، همه امامان معصوم به منزله یک پیکره واحد قلمداد شده اند.