فرقة اسماعيليه در نيمه دوم قرن دوم هجري، براساس اعتقاد به امامت اسماعيل، فرزند امام جعفر صاد ق(ع) ، شكل گرف ت. اسماعيليان در خصوص مهدويت عقايد خاصي مطرح كردن د؛ اسماعيل، نخستين كسي بود كه آنان به عنوان مهدي موعود و امام هفتم معرفي كردن د؛ هر چند اكثري ت اسماعيليان به مهدويت محمد بن اسماعيل معتقد شدند و او را امام هفتم و پايان دهنده اطلاق ش د. قرمطيان در « قرمطي » دور ششم دانستن د. به طر فداران اين اعتقاد ابتدا و براي مدت كوتاهي به مهدويت احمد بن محمد بن حنفيه گرويدند و سپس به مهدويت محمد بن اسماعيل بازگشتند. عبيدالله مهدي، نخستين خليفه فاطمي، با اجراي اصلاحاتي، مهدوي ت خويش را مطرح كر د. در دور ه المع ز، خليفه چهارم فاطمي، بازگشت محدود به مهدويت محمد بن اسماعيل با تغييراتي مطرح ش د. در زمان الحاكم، دروزيان معتقد به الوهيت الحاكم شدند و با ناپديد شدن وي در 411 ه، غيبت و رجعت وي را باور كردند. در مقالة حاضر روند اعتقاد به مهدويت در فرقة اسماعيلي ه و شعب آ ن بررسي ميشود.
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
مواهب و برکات مقدس اسلامى مسلمانان به ویژه روحانیان بسیاراست . انقلاب اسلامى درایران یک رفرم و تغییر در سطح نبود که در زندگى مسلمانان طرح نو درافکند اندیشه ها را متحول کرد معیارها را دگرگون ساخت ارزشهاى متناسب فطرت بشر را بر جوامع حاکم کرد استعدادهاى نهفته جوانان این مرز و بوم را بلا نده ساخت درجوامع روحانى انجماد را مبدل به روشن بینى عوام زدگى را به اصول مدارى فرد گرایى را به سکان دارى جمع و جامعه تبدیل کرد و علوم و دانش حوزویان را که در جامعه طاغوتى مجال بروز و عینیت نداشت چونان خون در پیکره جامعه تزریق کرد.این تحول آفرینى در عرصه فکر و نظر در حوزه هاى علمیه رشدى چشمگیرر و فزاینده داشت به گونه اى که سخنان نو و بدیع در بدو انتشار مجله امروز نقل صفحات روزنامه هاست . برخى مباحث که در آن روزگار بدعت تلقى مى شد و طرح آنها مایه علمى و شجاعت عمل مى طلبید اکنون ازاصول محرزه و قواعد مورداتفاق همه حوزویان شده است .
در نیمه دوم قرن دوم هجری فرقه اسماعیلیه که به امامت اسماعیل پسر امام جعفرصادق(ع) معتقد بودند، شکل گرفت. اسماعیلیان دیدگاه های ویژه ای را درباره امامت مطرح کردند. از دیدگاه آنان هستی یک لحظه بدون وجود امام نمی تواند باقی بماند وانسان همواره به معلم و مقتدا و رهبری معصوم نیاز دارد. اسماعیلیان تلاش های بسیاری کردند تا سابقه امامت را به سرآغاز خلقت برسانند. برای این منظور نظریه ها و تفسیرهای خاصی از تاریخ و نبوت ارائه داشتند. بر اساس این نظریه تاریخ مقدس بشری از هفت دور تشکیل شده است و در طی این هفت دور انسان به تکامل می رسد. هر دور با ظهور یک پیامبر که به آ ن ناطق نیز می گویند و وصی او که به آن صامت یا اساس نیز گفته می شد، همراه است و پس از آن ها هفت امام می آیند که هر یک پس از دیگری به امامت می رسند. بدون شک، در شکل گیری این عقیده اندیشه های نو افلاطونی تاثیر داشته است. «ناطق» جایگاه تنزیل احکام از سوی خداوند به مردم و «اساس» جایگاه تاویل احکام را دارا است و امام هم ظاهر و باطن شریعت را بیان می کند. در شش دور نخست آدم(ع)، نوح(ع)، ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) صاحب شریعت هستند و با آمدن هر ناطق جدید شریعت قبلی نسخ می شود. البته در منابع کهن اسماعیلی اختلاف نظرهایی در این خصوص دیده می شود. اسماعیلیان برای تبیین بهتر این موضوع به تفسیرهای باطنی خاصی از موضوع امامت و اشتهار عدد هفت و جایگاه ناطق دست زده اند. این مقطع زمانی که برای هر ناطق درنظر گرفته شده ممکن است دور کشف یا دور ستر و نیز ممکن است دور کبیر یا دور صغیر باشد که هر کدام در اصل مقاله به طور مشروح توضیح داده شده است. در این مقاله سعی شده است با استفاده از منابع کهن کلامی و تاریخی اسماعیلیان به بررسی این عقیده پرداخته شود.
نزاریان ایران از سال 487 قمری که المستنصر بالله فوت کرد تا سال 557 قمری از امام مستور پیروی میکردند. از این تاریخ به بعد پیرو امامت حسن بن محمد بن کیابزرگ که پدرش حجت و داعی امام مستور بود گردیدند. حسن دوم در سال 559 قمری با اعلام دور قیامت تغییر اساسی در نگرش نزاریان به مذهب و عقاید مذهبی به ویژه بهشت و دوزخ به وجود آورد و عبادات ظاهری را ملغی اعلام کرد. جایگاه و اهمیت امام در بین نزاریان و همچنین باطنیگرا بودن آنها در پذیرش این اعتقاد تأثیر بسزائی داشت. با اعلام دور قیامت، نزاریان وارد دور جدید تاریخ خود شدند که تا سال 607 قمری ادامه داشت. در این سال جلالالدین حسن نومسلمان قیامت را باطل اعلام کرد و نزاریان را به پیروی از شریعت فرا خواند، اما این اعتقاد هم دیری نپایید که با به قدرت رسیدن فرزندش علاءالدین محمد سوم بار دیگر رویکرد محدودی به عقیده قیامت به وجود آمد و عقیده ستر بین آنها نضج گرفت.