نهضت دینی صفویه که توانست با تأسیس حکومت و رسمیت بخشیدن به تشیع به عنوان مذهب رسمی، خدمات بینظیری به اسلام شیعی در ایران بنماید، زمینهساز استقرار و قدرت یافتن و کسب موقعیت اجتماعی تدریجی فقهای شیعه در ایران شد. با توجه به پیشینه تصوف صفویه، این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که از منظر کارکرد مشروعیت دینی، فقهای شیعه چه جایگاهی در تعامل با دولت داشتند و قدرت و میزان نفوذ آنها در عرصه اجتماعی، بهویژه برای ترویج و اجرای احکام اسلامی چه میزان بوده است؟ یافتههای پژوهش، حکایت از آن دارد که مشروعیت دینی دولت صفویه، تنها برآمده از فقهای شیعه نبود و صفویان، اقتدار دینی خود را از منابع گوناگون، از جمله حمایت جریان تصوف و برخی عناوین قدرتآفرین مانند سیادت و نیابت امام(ع) به دست آورده بودند. برخی شاهان صفوی، جایگاه ویژهای برای فقهای شیعه قائل بودند و در دستگاه دیوانی نیز مناصب رسمی متعددی به آنها تعلق داشت؛ اما در عمل، قدرت واقعی و نفوذ اجتماعی شاه، قابل مقایسه با هیچ صاحبمنصب دیگری نبود و تمایلات شخصی شاه، بر مقدرات کشور حاکم بود. تنها در اواخر دوره صفویه بود که قوام یافتن نهاد دینی قدرتمند و شکلگیری منصب ملاباشی، بر اقتدار فقها افزود.
کتاب بستان الناظرین فی معرفه ائمه الهادین اثر محمد یوسف بیکا که در سال 1119 - 1120 نوشته شده، شرح چهل حدیثی است که نویسنده ضمن آن سعی کرده است به مسائل مختلفی که به تشیع و اعتقادات صحیح او مربوط می شود، بپردازد. در واقع، می توان آن را اثری در معرفی شیعه و ویژگی های آن دانست. نویسنده در نوشتار پیش رو، با ارائه گزارشی از کتاب، محتوای آن را در بوته بررسی قرار داده است.
در تحقیقات به عمل آمده پیشین درباره صفویه, اهمیت منصب شیخ الاسلامی اصفهان در طی قرن هفدهم میلادی به عنوان بالاترین کانون مرجعیت دینی امپراتوری مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله بیان شده است که جایگاه خاص این مقام را از حدود 963/ 59 ـ 1555 می بایست در نظر گرفت; زمانی که شاه طهماسب, شیخ حسین بن عبدالصمد حارثی عاملی (م984/1576) را به شیخ الاسلامی قزوین منصوب نمود. احتمالا عزل ناگهانی حارثی از این منصب در حدود سال 970/1563 و جایگزینی معاصر بی پروای او, سید حسین بن حسن کرکی (م1001/ 93ـ992) به جای وی که برخوردار از حمایت قزلباش ها و به داشتن نظرات ضد سنی تند شناخته شده بود, در نتیجه تعارض دیدگاه ها بین این دو بوده باشد.