موروثی شدن حکومت توسط امویان و شهادت امام حسین(ع) عاملی برای افزایش فعالیت سیاسی قبیله بنی هاشم گشت؛ تا جایی که رهبران بنی هاشم، نماینده ی جبهه مخالف حکومت اموی به شمار می آمدند. در این میان خاندان عباسی که یکی از دو شاخه اصلی بنی هاشم به شمار می آمدند با استفاده از جایگاه اهل بیت(ع) و زمینه سازی قبلی علویان، بزرگترین قیام تاریخی علیه امویان را سازمان دادند و با توجه به آنکه بخش اصلی دعوت بنی عباس در منطقه ی خراسان و به طریق پنهانی و سازمانی انجام پذیرفت؛ این مقاله به بررسی سیر دعوت و چگونگی معرفی رهبر در جنبش عباسی، از طریق واکاوی گزارش-های تاریخی پیرامون دعوت عباسی پرداخته است.
دوره فاطمیان از دورههای برجسته تاریخ اسلام است که با توجه به گستره زمانی و وسعت قلمرو حکومتی سزاوار تحقیقات جدی و جدید است. حکومت دویستسالهشان بر مصر و تأثیرگذاریشان بر تمدن اسلامی به خودی خود کافی است که آنها را شایسته چنین امعان نظری کند. تحقیق حاضر با هدف شناخت اقدامات عملی فاطمیان مصر در راستای کمک به ایجاد تمدن اسلامی انجام شده است. بدین منظور اقدامات عملی خلفای فاطمی، که از مظاهر تمدنساز محسوب میشود، نظیر مناسبات ایشان با قدرتهای همجوار، ساخت و ایجاد مراکز علمی و کتابخانهها، تشکیل کرسیهای علمی در قالب دارالحکمهها و دارالعلمها و فعالیتهای دیگر نظیر ترجمه و تألیف کتب بررسی شده است. پژوهش حاضر به روش توصیفیتحلیلی با استناد به منابع تاریخی و دست اول بر این نکته نیز تأکید میکند که فاطمیان در دوره حکومت بر مصر توانستند به دلیل اقتضائات سیاسیاجتماعی در جهت آرمانهای آزادیخواهانهشان و در راستای کمک به تمدنسازی مسلمانان سیاست تسامحگرایانهای را در پیش بگیرند. اتخاذ این رویکرد و سیاست تساهل و تسامح در برابر ادیان و مذاهب دیگر به میزان چشمگیری در شکلگیری تمدن اسلامی قرون سوم و چهارم، که از آن به دوران طلایی تمدن اسلامی یاد میشود، تأثیرگذار بوده و چون مناسبات این دولت با دولتهای همجوار و همزمان در این تأثیرگذاری و نقش آنان در شکوفایی فرهنگ و تمدن و رواداری مذهبی تأثیر داشته است، این محور نیز در آغاز نوشتار بررسی میشود.
چگونگی ورود و سپس اقامت علی بن موسی الرضا در مرو، پایتخت خلافت اسلامی در دوران خلافت مأمون عباسی، موجب طرح فرضیههای مختلف بهویژه با محوریت برخی شخصیتهای مهم آن دوران است. فضل بن سهل ملقب به ذوالریاستین در جریان ولایتعهدی و دیگر موضوعهای مهم مرتبط با امام، گاه با تحلیلهای متفاوت و حتی متضاد مواجه شده است. چنین به نظر میرسد برای دستیابی به درکی جامع و منطقی از مسائل مربوط به آن حضرت با مأمون و دربارش، ضرورت دارد افکار و اقدامات ذوالریاستین در مورد امام به دقت بررسی گردد. این پژوهش تلاش دارد با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از روش پژوهش تاریخی، نقش این وزیر مقتدر را در چگونگی رابطه مأمون با امام رضا بررسی کند. یافتههای پژوهش، گویای نفوذ فوقالعاده ذوالریاستین بر مأمون است، با این حال وی در ارتباط با امام بیشتر متأثر از مأمون بود و کوشید با نزدیک ساختن افکار و تصمیمگیری خود به خلیفه، موقعیت خودش را تحکیم نماید. فضل با وجود داشتن اقتدار، نتوانست بر آن حضرت تسلط یابد، در عین حال شواهد متقنی نیز بر ارادت او نسبت به امام وجود ندارد.
اوضاع سیاسی عصر ائمه (علیهم السلام) و فشار حکام اموی و عباسی به هر یک از ائمه و جانشینان ایشان سبب شده بود که ، جانشینان خود را علنی و صریح مشخص نکنند و برای حفظ جانشین واقعی خود، بعضاً دو یا چند نفر را به عنوان وصی معرفی نمایند؛ تا جایی که فقط یاران خاص ائمه (علیهم السلام)، جانشین واقعی امام را با نص می شناختند. وجود این شرایط خاص سیاسی- فرهنگی در جامعه اسلامی، نوعی سردرگمی میان شیعیان ایجا کرد به نحوی که با شهادت هر امامی، شیعیان به دو یا چند نفر از فرزندان آن امام شهید، تمایل پیدا کردند، که این امر، باعث پدید آمدن انشعابات گوناگون در دل جامعه شیعه شد. در این میان، امامزادگان عصر ائمه (علیهم السلام)، با توجه به شخصیت اجتماعی ویژه ای که داشتند، با موضع گیری های گوناگونشان، در اتحاد جامعه شیعه نقش اصلی را برعهده داشتند. در پژوهش حاضر برای تبیین سیر تکوینی وحدت اجتماعی شیعیان، ابتدا به بررسی عملکرد امامزادگانی پرداخته می شود که وصایت و امامت ائمه (علیهم السلام) را پذیرفته بودند و برای حفظ اتحاد جامعه شیعه اقدامات سیاسی- فرهنگی انجام می دادند و سپس پیامد این اقدامات برای جامعه شیعه بررسی می شود.