غارتگری های سرداران معاویه در قلمرو حکومتی حضرت علی (ع) با تهاجم ضحاک بن قیس آغاز شد و با کشتارهای بسر بن ارطاه پایان یافت. شواهد و قرائن و تحلیل مباحث نامه 36 نهج البلاغه حاکی از آن است که این نامه نمی تواند مربوط به ماجرای غارت بسر بن ارطاه در یمن در سال 40 هجری باشد. با تجزیه و تحلیل سخنان امیر مومنان (ع) در این نامه و مراجعه به منابع متقدم می توان دریافت که این نامه در جواب نامه عقیل و درباره غارتگری ضحاک بن قیس فهری به قلمرو حکومتی امام در سال 38 هجری نوشته شده است.
مخنف بن سلیم ازدی یکی از یاران حضرت علی(ع) در دوران خلافت آن بزرگوار بود؛ او باوجود داشتن گرایش های شیعی و مناصبی که در دولت علوی داشته، تبعیت همه جانبه نداشت. هدف از این مقاله، کنکاش این مسئله است که چرا وی در زمانی تابع امام(ع) و زمانی نیز به فرمان های آن حضرت بی اعتنا بود یا از نبردهای زمان آن حضرت اظهار نارضایتی می کرد. فرضیه پژوهش آن است که تضاد بین دو حس درونی مخنف بن سلیم، شامل تمایلات مذهبی و تعصب قبیله ای، علت تصمیم گیری های متفاوت وی بوده است. در این مقاله با استناد به سخنان و خطب و عملکرد خود مخنف این موضوع به روش توصیفی تحلیلی بررسی شده است. براساس یافته های این پژوهش، مخنف در جمل از هواخواهان جدی حضرت امیر(ع) بود و به همراه برادرانش، به درخواست کمک امام لبیک گفت؛ اما پس از مشاهده درگیری های دنباله دار در صفین و کشته شدن هم قبیله ای های خود، تحتﺗﺄثیر عصبیت قبیله ای، آن شور و همت دوران اولیه خلافت خلافت امام علی(ع) را ادامه نداد و تاحدودی موضعی انفعالی گرفت. به همین علت در جریان حکمیت نیز جزو سردارانی نبود که مصر بودند نبرد را ادامه دهند. پس از صفین نیز در مواقعی از دستورات امام علی(ع) تبعیت می کرد که با هواخواهی از افراد قبیله اش تعارضی نداشته باشد؛ البته حس هواخواهی از اهل بیت(ع) همواره تا زمان مرگ در وی وجود داشت. چنان که در سال 61ق، برخلاف برادرش، به یاری حسین بن علی(ع) نشتافت؛ اما در سال 64ق، به خونخواهی امام حسین(ع) همراه توابین قیام کرد و در عین الورده کشته شد.
صلح امام حسن مجتبی علیهالسلام با معاویه، یکی از وقایع مهم صدر اسلام است که پس از قتل عثمان در سال 35 هجری و اجتماع خونخواهان وی و سرانجام رویارویی دو جبهه شام و عراق اتفاق افتاد. اما تأثیر نبردهای غاراتی بر این صلح مشخص نیست. هر چند پرداختن به این مسأله به معنای انکار سایر علل مؤثر بر صلح مزبور نیست، باید اذعان کرد تاکنون در این زمینه پژوهشی مستقل صورت نگرفته است. بنابراین، با این سؤال مواجهیم: آیا نبردهای غارات تأثیری در تسریع صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه داشته است؟ نگارنده با این فرضیه که تعدد نبردهای غارات، موجب آشفتگی عراقیان و نابسامانی سرزمینهایشان و در نهایت پراکندگی و ضعف آنان شد، بر این باور است که این نبردها و تداوم فشارها در عصر شش ماهه خلافت امام و پیامدهای ناشی از آن، از اصلی ترین علل صلح به شمار می رود. این پژوهش، به قصد تبیین تأثیر نبردهای مزبور بر فرآیند صلح، به گردآوری دادههای مرتبط با موضوع پرداخته و با استفاده از شیوه توصیفی ـ تحلیلی به سؤال مقاله پاسخ میدهد. راهبرد معاویه در برپایی نبردهای غارات و گستاخی عاملان اجرایی وی، زمینههای برهم خوردن تعادل در میان گروهها و دستههای نظامی و غیرنظامی عراق را فراهم ساخت و جامعه را از درون دچار فروپاشی و سردرگمی کرد.
فاطمیان (297-567 ق) خلفای شیعی بودند که پس از دورهای فعالیتهای تشکیلاتی مخفی توسط سازمان دعوت اسماعیلیان و با استفاده از ظرفیتهای موجود در میان قبایل بربر شمال افریقا، دولتی تشکیل دادند و با فتح مصر و بنای شهر قاهره، چشمانداز خود را در پیشروی و فتح شرق اسلامی آشکار کردند و به رقابت با خلافت عباسیان پرداختند. این اقلیت شیعی، توانستند بیش از دو و نیم قرن بر جغرافیای گستردهای از سرزمینهای اسلامی با ساکنان سنی و اهل ذمه حکمرانی کنند و در برخی دورهها مانند دوره اول خلافت در مصر، اقتدار و محبوبیت بالایی نیز داشتند. میدانیم موفقیتهای دولت فاطمیان در کنترل و اداره مملکت، حاصل رویکرد و سیاستهای اجتماعی بود. یکی از سیاستهای اجتماعی فاطمیان، تعامل آنها با قبایل و استفاده از ظرفیت قبیلهای مغرب و مصر بود. قبیله بربر کتامه در دوره دعوت و تأسیس دولت، مهمترین و بزرگترین یار و حامی فاطمیان بودند. سؤال اصلی مقاله این است که نقش این قبیله در تأسیس دولت و برآیند فعالیت این قبیله در دولت در مصر چه بود. دستاورد تحقیق این است که قبیله کتامه در دوره دعوت به ویژه از زمان حضور ابوعبدالله شیعی در مغرب، اصلیترین حامی و ستون فقرات دولت فاطمیان بودند. این نقش در تمام دوره مغرب و سالهای اولیه خلافت مصر استمرار داشت تا اینکه در دوره العزیز با ورود قبایل دیگر به ویژه مشارقه تضعیف شد و پس از ورود بدرالجمالی به قاهره از بین رفت و قبیله کتامه مانند مردم عادی شدند.
مخنف بن سلیم ازدی یکی از یاران حضرت علی(ع) در دوران خلافت آن بزرگوار بود؛ او باوجود داشتن گرایش های شیعی و مناصبی که در دولت علوی داشته، تبعیت همه جانبه نداشت. هدف از این مقاله، کنکاش این مسئله است که چرا وی در زمانی تابع امام(ع) و زمانی نیز به فرمان های آن حضرت بی اعتنا بود یا از نبردهای زمان آن حضرت اظهار نارضایتی می کرد. فرضیه پژوهش آن است که تضاد بین دو حس درونی مخنف بن سلیم، شامل تمایلات مذهبی و تعصب قبیله ای، علت تصمیم گیری های متفاوت وی بوده است. در این مقاله با استناد به سخنان و خطب و عملکرد خود مخنف این موضوع به روش توصیفی تحلیلی بررسی شده است. براساس یافته های این پژوهش، مخنف در جمل از هواخواهان جدی حضرت امیر(ع) بود و به همراه برادرانش، به درخواست کمک امام لبیک گفت؛ اما پس از مشاهده درگیری های دنباله دار در صفین و کشته شدن هم قبیله ای های خود، تحتﺗﺄثیر عصبیت قبیله ای، آن شور و همت دوران اولیه خلافت خلافت امام علی(ع) را ادامه نداد و تاحدودی موضعی انفعالی گرفت. به همین علت در جریان حکمیت نیز جزو سردارانی نبود که مصر بودند نبرد را ادامه دهند. پس از صفین نیز در مواقعی از دستورات امام علی(ع) تبعیت می کرد که با هواخواهی از افراد قبیله اش تعارضی نداشته باشد؛ البته حس هواخواهی از اهل بیت(ع) همواره تا زمان مرگ در وی وجود داشت. چنان که در سال 61ق، برخلاف برادرش، به یاری حسین بن علی(ع) نشتافت؛ اما در سال 64ق، به خونخواهی امام حسین(ع) همراه توابین قیام کرد و در عین الورده کشته شد.