خویشاوندی نسبی عباسیان با خاندان رسالت، پیروی از امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) در برابر امویان، پیگیری خونخواهی شهیدان عاشورا، شعارهایی مانند الرضا من آل محمد و یا منصور و گزارشهایی درباره منصور و مهدی بودن فرزندان آنان، زمینهای فراهم آورده بود که عباسیان در دوره پیش از خلافت دارای گرایش شیعی و مانند کیسانیه و زیدیه از گروههای شیعی شمرده شود. همسانی و همسویی ماهیت جنبش عباسیان با این نمادهای شیعی از موضوعات شایسته پژوهش است. این مقاله با روش گردآوری دادهها و تتبع کتابخانهای و با رویکرد وصفی و تحلیلی به بررسی انتقادی ماهیت جنبش شیعی عباسیان میپردازد. این ارزیابی نیازمند سنجههایی در زمینه جایگاه اجتماعی جنبش، جایگاه دینی رهبران جنبش، رفتار رهبران عباسی، انگیزه و اهداف جنبش و دستآورد جنبش برای شیعیان است تا میزان باور و همراهی عباسیان با اندیشههای شیعی در فرآیند جنبش تا دستیابی به خلافت روشن گردد. یافتههای این پژوهش نشاندهنده آن است که همگرایی جنبش عباسیان با باورهای شیعی در یک فرآیند پنهان چرخش داشته است و گامبهگام به اندیشههای گروههای رقیب شیعه گرایش پیدا کرده است.
دو شهر قم و نیشابور ازجمله حوزه های مهمی بودند که از نیمه دوم قرن دوم به بعد و پس از افول حوزه کوفه، جمع کثیری از محدثان و اصحاب شیعی را در خود جای دادند. این دو مرکز در ترکیب اجتماعی صحابه ساکن آن ها، جهت گیری های عقل گرایی حدیث گرایی و ارتباط و تعامل با دیگر فرق اسلامی تفاوت های بسیاری داشتند؛ اما در باب مسائل مربوط به امامت، جریان های مشابهی در هر دو شهر وجود داشت. این دو شهر باوجود تمام تفاوت ها و اختلاف های بنیادینی که داشتند، درنهایت در باب امامت به نتایج مشابهی رسیدند و در هر دوی آن ها سه دیدگاه فکری حضور داشت: دیدگاه معروف به جریان اکثریت که روسای علمی شهر از آن حمایت می کردند، دیدگاه های پیروان هشام بن حکم و دیدگاه های پیروان مفضل بن عمر. این مقاله برآن است تا با بررسی تطورات تاریخ فکری امامت در قم و نیشابور، ضمن مقایسه آن ها با یکدیگر، جریان های حاضر در آن دو را در دوره حضور ائمه(ع) تا سال 260ق/874م بررسی کند.
قرائتی از سوره عصر که مغایر با قرائتهای معتبر قرآن کریم میباشد به امیر مؤمنان(ع) نسبت داده شده است،از آن جهت که این قرائت در بردارنده اضافههائی بر سوره عصر است،پذیرش آن به معنای حذف بخشهائی از قرآن کریم است،بررسی اسناد دو روایتی که این قرائت را به امام(ع) نسبت میدهد،بیانگر این است که این روایات از جمله اخبار آحاد است و جز توسط یک راوی مجهول الحال نقل نشده است،ابو اسحاق سبیعی تنها کسی است که روایت را از آن راوی نقل کرده است،روایتهای ابو اسحاق از جهت عدم تصریح به سماع و تحدیث و نیز تدلیس او مورد نقد جدی رجالیان و محدثان قرار دارد،علاوه بر آن ابو اسحاق در سالهای پایانی عمر از حافظ مناسبی برخوردار نبوده است،قرائت منسوب همراه با اختلاف نیز نقل شده است به گونهای که این اضطراب و آن اخلال در سند،پذیرش آنرا ناممکن میسازد.
ایران در سالهای پایانی سده نخست هجری شاهد حضور خاندانی شیعی در خود بود،این مهاجران که به اشعریون نامبردار بودند،مناطق مرکزی ایران را مأمن خویش ساخته و قم را بنیاد نهادند و آن شهر را مرکزی برای نشر دانش و علم اهل بیت قرار دادند،اشعریان جز این،دو خدمت اساسی دیگر به تشیع نمودند، نخست مبارزه با آنان که به ضوابط نقل حدیث پایبند نبوده و دیگری برخورد شدید با غالیان.