پراکندگی نسبتاً سریع علویان و امامزادگان در شهرها و آبادیهای گوناگون سرزمین های اسلامی از سده دوم تا سده چهارم ه.ق و پایگاه بالای اجتماعی آنان به واسطه انتسابشان به خاندان پیامبر، زمینه هایی را به وجود آورد که به ویژه حکومت های مستقل و نیمه مستقل را به بهره مندی از جایگاه آنان برای رسیدن به اهدافشان نیازمند می ساخت. از این میان حکومت آل بویه که ابتدا در خدمت علویان طبرستان بودند و سپس با ادعای شیعی بودن، حکومتی را تشکیل دادند توجه ویژه ای را به مراقد ائمه و امامزادگان نشان دادند. از جمله به طور خاص علاوه بر توجه به شیعیان و علویان و کمک به سادات، به مرقد شاه چراغ در شیراز توجه ویژه نمودند. به طوری که دفن افرادی مانند عضدالدوله در نجف و توجه به امامزادگان را سر آغاز توجه به دفن افراد در کنار مراقد ائمه و امامزادگان دانسته اند. در دوره سلجوقیان نیز بر خلاف تصور مطلق از سنی بودن آنان، برخی قرائن و منابع از توجه به مشاهد ائمه از سوی آنان حکایت دارد. در این مقاله علاوه بر به دست دادن مصادیقی از موضع گیری های آل بویه و سلجوقیان نسبت به مشاهد ائمه به بررسی دلایل این موضعگیری ها پرداخته می شود. فرض اصلی مقاله آن است که هر دو حکومت از مساله توجه به مراقد ائمه و امامزادگان در راه مشروعیت جویی حکومت خود در هنگامه ای که رقبای قدرتمندی مانند فاطمیان و اسماعیلیان ادعای سلطه بر جهان اسلام را داشتند استفاده نموده اند و البته پایگاه اجتماعی سادات نیز حکومت ها را به تعامل مثبت با آنان و توجه به مشاهد ائمه و امامزادگان وادار می کرده است. لازم به ذکر است از آنجا که به پراکندگی سادات توجه شده است و مقالاتی در این زمینه نوشته شده است در این مقاله ضمن پرداختن بسیار گذرا به این موضوع، تمرکز اصلی بر روی توجه به زیارت و رسیدگی به مراقد ائمه و امامزادگان و دفن در کنار مشاهد خواهد بود.
یکی از جنبههای مهم حکومتهای مختلف ایران، سیاست مذهبی آنها بود که در ساختار حکومتیشان تأثیر بسزایی داشت. حکومتهای بعد از اسلام ایران، عمدتاً به عنوان تابع خلیفه عباسی، ضمن در نظر داشتن جایگاه معنوی خلافت، به دنبال کسب اعتبار برای خود نیز بودند. سیاست مذهبی خلفا حمایت از اهل تسنن بود. حکومتهای غزنوی و سلجوقی نیز بالطبع حمایت از اهل تسنن را به عنوان سیاست مذهبی برگزیدند. مسئله این پژوهش تبیین کنشها و تعاملات سیاسی حکومتهای غزنوی و سلجوقی با شیعیان امامیه است. ظاهراً غزنویان به عنوان صاحب روشی در سیاست مذهبی حکومتهای ایران بعد از اسلام بودند که از مذهب به عنوان دستاویزی برای دستیابی به اهداف خویش سود میبردند. در ادامه، سلجوقیان نیز، به عنوان دنبالکننده روش آنها البته با تساهل بیشتر، همین رویه را در پیش گرفتند. آنها از یک سو با سرکوب مخالفان داخلی، با عنوان بدمذهبان، سیطره خویش را در درون قلمرو حفظ میکردند و از سوی دیگر به تنظیم مناسبات با خلافت مبادرت میورزیدند تا مشروعیت دینی و سیاسی را از خلیفه عباسی دریافت کنند. در دوران تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی بر ایران، شیعیان بر حکم مذهبی «تقیه» گردن نهادند و در خفا به فعالیت فرهنگی و نفوذ در دستگاههای حکومتی روی آوردند. این فعالیتها در دوران سلجوقی خود را نشان داد. حضور رجال و علمای شیعه در مناصب اداری شهری، همچون قضاوت، نقابت، و مناصب اداری کشوری، همچون حضور د
یکی از دورههای مهم و حساس تاریخ شیعه، عصر سلجوقی است که بهسبب تغییر حاکمیت و جایگزین شدن دولت سنیمذهب به جای دولت شیعی آلبویه، وضعیت شیعیان دگرگون شد. تصور میشود با روی کار آمدن سلجوقیان ـ که پایبندی عمیقی به مذهب اهلسنت و خلافت عباسی داشتند ـ میبایست عرصه برای فعالیت شیعیان تنگ و آنان به حاشیه رانده شده باشند؛ اما برخلاف این تصور، در عصر سلجوقی بخصوص در نیمة دوم آن، مراکز شیعهنشین توسعه یافتند و نهادهای علمی و آموزشی و بهتبع آنها فعالیتهای علمی و پژوهشی، نهتنها دچار خلل و نقص نشدند، بلکه با عملکردی چشمگیر به کار خود ادامه دادند. در این مقاله به این مسئله پرداخته میشود که علل حفظ و تداوم تشیع و فعالیتهای آن در این دوره چه بوده است؟ به نظر میرسد که عوامل اصلی در تداوم تشیع، اهتمام به توسعة علمی و آموزشی، پایبندی به اصول، توام با رعایت اعتدال و تقیه، و حضور در مناصب اجرایی و سیاسی بوده است که در نتیجه با از میان رفتن دولت مقتدر شیعهمذهب آلبویه، خللی در جامعۀ شیعه و رهبری علمی آن پدید نیامده است.
چکیده هنر و معماری یکی از مهمترین عناصر فرهنگ مادی هر سرزمین است که از عوامل گوناگونی چون: احکام دینی، سنتهای قومی و ملی، محیط جغرافیایی و ورود فرهنگهای ملتهای دیگر تأثیر میپذیرد. به دنبال گشوده شدن ایران توسط مسلمانان و گرویدن اکثریت ایرانیان به دین اسلام، فرهنگ و هنر ایرانی دچار تغییر و دگرگونی گردید. اما از سده چهارم ق. بر اثر تلاشهای ایرانیان به ویژه حکام آل بویه سرزمینهای ایرانی در مرکز، جنوب و غرب ایران استقلال سیاسی و فرهنگی خود را از دستگاه خلافت به دست آوردند و جنبههایی از تمدن ایرانی دوباره احیا شد و فنون و صنایع ایرانی فرصت تداوم، پیشرفت و توسعه یافت. هنر در این زمان هر چند تا حدی تحت تأثیر اسلام قرار گرفت، اما نیاز به تداوم هنر و صنایع و نیز کوششی که در حفظ و احیای آثار ملی و سنتهای باستانی در میان ایرانیان تا سدههای چهارم و پنجم وجود داشت، به ویژه هنرهایی نظیرمعماری و فلزکاری را بشدت متأثر از هنر باستان و به ویژه دوره ساسانی ساخت. در این پژوهش تلاش شده تا با استفاده از رویکرد تاریخی و روش تحلیلی و توصیفی به بازتاب هنر دوره ساسانی در هنر معماری و فلز کاری عهد آل بویه پرداخته شود و میزان و زمینههای تأثیرپذیری آن از هنر و اندیشه باستانی ایران تعیین گردد.