برای شناسایی و حکم کردن در باب حقانیّت یا عدم حقانیّت اندیشههایی که در سایۀ جریان پستمدرن رشد یافتهاند، همسخن شدن با آنها لازم است. معنویتهای نوظهور از جمله این اندیشهها هستند که باید با دقّت در مبانی، عناصر و شاخصههای آنها، تامّل نموده و در باب آنها سخن گفت. این نوع جریانهای معنوی که بر مبنای جهانبینی سکولاریستی غرب بنیان نهاده شدهاند در واقع، شیوههایی معنوی در خدمت به اهدافی مادی هستند. این مقاله بر آن است تا شاخصهای برخی از جریانهای معنوی پستمدرن را مورد تبیین قرار داده، سپس ضمن تبیین شاخصههای عرفان شیعی به مبانی نادرست معنویتهای پستمدرن بپردازد. خردگرایی افراطی، لاادریگری، جهانبینی اومانیستی و نیز نگرش سکولاریستی حاکم بر اندیشمندان غربی از جمله مبانی نادرستی است که همواره، جریانهای معنوی پستمدرن را در مسیر انحرافی قرار داده است. این در حالی است که عرفان شیعی به جهت برخوردار بودن از مبانی الهی و عنصر اصلی خدامحوری،همواره انسان را در سلوک مسیر حقانیّت رهنمون ساخته است. روش این مقاله در مراجعه به آراء، استنادی و در تبیین محتوا، تحلیلی – انتقادی است.
صفویان نخستین سلسله حکومتی ایران بودند که توانستند ترکیبی پررنگ و نتیجهبخش بین تصوف و تشیع ایجاد نموده و شالوده حکومت خود را بر آن قرار دهند. در پیدایش و قدرتیابی صفویه، علاوه بر تشیع و تصوف و پیوند آن دو، مسألة آناتولی، خانقاه اردبیل و قزلباشان نقش مؤثری داشت. صفویان قبل از آنکه باورهای شیعی را در خدمت اهداف سیاسی خود گیرند و گرایشهای سیاسی از خود نشان دهند، در عالم تصوف سیر میکردند. قزلباشان که در ابتدا مترادف با صوفی بودند، در تثبیت حکومت صفوی نقش اساسی ایفا نمودند و نفوذ همهجانبهای در حکومت صفویه داشتند که با ورود علمای جبلعامل در عصر طهماسب یکم، رابطه مریدی و مرادی به رابطة شرعی بدل گردید و از نفوذ صوفیان کاسته شد و در نتیجه، درگیری بین اهل طریقت و شریعت آغاز گردید که در عهد شاهان صفوی تا حدی محسوس نبود، اما بعدها روند تصوفزدایی شدت گرفت و حتی تعداد زیادی از صوفیان، نفی بلد شدند که علل این درگیری را در عملکرد صوفیان میتوان جستوجو کرد. در این پژوهش، برآنیم تا با روش تاریخی و توصیفی ـ تحلیلی، ابعاد این مسأله را واکاوی کنیم.