مهدویت بیشتر به عنوان آموزهاي شیعی در فرهنگ اسلامی ایرانی، نقش و جایگاه مهمی دارد. در این مقاله، پس از مروري گذرا بر مفهوم موعودگرایی در ادیان ابراهیمی، جایگاه مهدویت در تصوف سدههاي نخستین (قرون دوم تا پنجم ) را بررسی کردهایم. در ادامه، مهدویت در سدههاي ششم و هفتم (نیمه اول) تاریخ تصوف (دوره ظهور مهدویت در تصوف ) و آنگاه در قرون هفتم (نیمه دوم)، هشتم و نهم (آغاز جریان نزدیکی بیشتر تصوف و تشیع) پی جستهایم. در تعقیب این جریان، عصر صفویه (دوران استقرار تشیع به عنوان مذهب رسمی در ایران) و قاجار، آخرین بخش این پژوهش است.
خلّف المستشرقون أسلاف الباحثین الغربیین حالیاً تراثاً لا بأس به من الدراسات المشرقیة والإسلامیة إستفاد منه هؤلاء الباحثون، فالإستشراق تحوّل إلى مجالات علمیة بحتة أصبحت تدرسها الکلیات ومراکز الأبحاث، لکنّ تلک الأبحاث بقیت تخدم أهداف ومصالح الغرب الإمبریالیة فی بعض الموارد، إلا أن الکثیر منها حالیاً نابعة عن وجدان باحثین غربیین أحرار یصنّفون الکتب والأبحاث من أجل إرضاء أطماحهم البحثیة واستکمالاً لمسیرتهم العلمیة. ومن جملة الحقول البحثیة المهمة التی کتب فیها الباحثون الغربیون الکثیر من هذه الدراسات، هی الدراسات الإسلامیة والحدیث الشریف منها بالتحدید سیّما الحدیث الشیعی. ومن هؤلاء الباحثین المعاصرین أستاذ جامعة إدینبرا الدکتور أندرو ج. نیومان الذی شهدنا له العدید من المساهمات فی حقل الفکر الإمامی وبالتحدید دراساته فی الحدیث الشیعی وجهود علماء الإمامیة فی العصر الصفوی وتحدیداً فی موضوع جدلیة الدین والعلماء مع السیاسة ورجالها. وما نهدف إلیه من دراستنا هذه هو نقد کتاب الباحث نیومان الهامّ عن تاریخ الحدیث الشیعی فی القرون التأسیسیة للمذهب الإمامی وأثر النهجَین الفکریَین الهامَّین عند علماء الإمامیة وهما: النهج الأصولی والنهج الإخباری الذی یمثله قم والقمّیون آنذاک فی تدوین أقدم ثلاثة مجامیع روائیة عند الشیعة الإمامیة: المحاسن للبرقی (توفی بین 274ـ280 ه/ 887ـ893 م) وبصائر الدرجات للصفّار القمّی (ت 290 ه/ 903 م) والکافی فی علم الدین للکلینی الرازی (ت 329 ه/ 941 م) وفق منهج التحلیل التاریخی والإستقرائی للنصوص التاریخیة والروائیة سیّما من تلک الکتب.
حكومت سربداران با ساختار دوگانه سياسي و مذهبي برآمده از اهل فتوت شيعي، توانست با جذب لايههاي متفاوت جامعه، خاصه تهي دستان شهري، پيشهوران، و حتي خرده مالكان، حكومتي هرچند كم دوام اما الهام بخش را ايجاد كند. سربداران همچون ديگر حكومتها تلاش داشتند با ساماندهي يك سازمان اداري، حكومت خود را استمرار بخشند؛ ولي كوتاهي عمر اين حكومت، رويارويي مداوم با دشمنان و، مهمتر از آن، اختلافهاي دروني امكان ايجاد تشكيلات اداري توانمند و با ثبات را از سربداران سلب نمود.اين امر موجب شده كه ما اطلاعات مناسبي از تشكيلات اداري اين حكومت در اختيار نداشته باشيم. مضاف آنكه منابع تاريخي، به همان دلايل فوق، كمتر به موضوع تشكيلات اداري اين حكومت پرداختهاند. اين مقاله بر آن است تا تشكيلات اداري اين حكومت را شناسايي و نقش هر يك از بخشهاي اداري را در حوزههاي دربار، ديوان، سپاه و نظام ايالات، مورد بررسي و ارزيابي قرار دهد؛ و عوامل عدم شكلگيري گسترده اين تشكيلات را تبيين كند.