زندگى كوتاه امام جواد (ع) ابعاد گوناگونى داشته، اما وجه معيار و معيارسازى آن، مايه تمايز آن حضرت با ديگر پيشوايان است. امامان شيعى كه طى 250 سال زيستهاند، به منزله پيكر واحد و انسان يگانهاى بودهاند كه به حكم اقتضائات زمانه، نيازهاى جامعه، مناسبات اجتماعى و ضرورتهاى نوپديد، رفتارهاى متفاوتى داشتهاند. البته اين به معناى پيروى آنان از زمانه نيست، بلكه حاكى از بهروز بودن و نيازمحور بودن آنان است. از اين منظر، اگر هر يك از امامان به جاى ديگرى بود، همان مسيرى را مىپيمود كه آن امام پشت سر نهاده بود. امام جواد (ع) نيز از اين قاعده مستثنا نبودند. ايشان به جهت حضور در دوره خاصى از تاريخ، مأموريت ويژهاى داشتند كه ديگر امامان بدان مأمور نشده بودند؛ مأموريت معيار بودن و معيارسازى براى يافتن الگوى صحيح زندگى؛ الگويى كه تا عصر غيبت تداوم يافت و شيعيان ديگر در اصل امامت دچار سردرگمى و ترديد نشدند. اين مقاله مىكوشد هر چند كوتاه، اين نقش امام را بنماياند و به اين پرسش اساسى پاسخ دهد كه چرا آن حضرت به چنين نقشى متمايز شده است. فرضيه اصلى نوشتار آن است كه امام نهم، به سبب واقع شدن در دوره عقلگرايى و هجوم انديشههاى انتقادى، در مقام تنزيه انديشه اسلامى با ارائه معيار برآمدند.
پیدایی و گسترش تشیع، یکی از مسائل مهم مطالعات شیعی است و برخی پژوهشگران، دیدگاههایی چالشی در این باره دارند. امیرمعزی هم در این زمینه نظریهای ویژه دارد و در آثار خود، با روش پدیدارشناسی، بر این باور است که آموزههای مکتب تشیع از یک سو، از فرهنگ و آموزههای باستانی ایران پیش از اسلام سرچشمه میگیرد و به دلیل فرمانروایی اعراب بر امپراتوری اسلامی و فضای قومیتگرایی پنهان مانده است و از دیگر سوی، تشیع دارای اسرار باطنی زیادی است که امامان به شیعیان رازآشنایشان در قالب یک «سنت عرفانی فراعقلانی» منتقل کردهاند. به باور وی، گرچه این اصحاب خاص در منابع فرقهنگاری به «غالیان» شهرت یافتهاند، در اصل، اینان یاران حقیقی و مؤمنان راستین هستند و به علت آشکارسازی این اسرار باطنی و تعالیم خاص، مورد لعن و طرد امامان قرار گرفتهاند. امیرمعزی مکتب فکری شیعی را بر دو پایه «ایرانگرایی» و «غلوگرایی» استوار میداند. این مقاله، در پی بررسی نظریه وی با رویکرد تاریخی و کلامی است.
امامان شیعه که در باور پیروانشان همچون پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، عهده دار رهبری امت و پیشوایی جامعه اند، برای اصلاح جامعه و مواجهه با ناهنجاری ها دست به اقداماتی زدند و با کاربست راه کارهایی متناسب با ضرورت های اجتماعی و اقتضائات زمانه به ایفای نقش رهبرانه پرداختند. این که اقدامات و راهکارها اصلاحی آنان چه بود و از چه مسیرهایی پیش رفتند، پرسش اصلی مقاله است. فرضیه نویسنده این است که ائمه برای اصلاح جامعه بیش از هر چیز به اقدامات و فعالیت های فرهنگی - تربیتی، یعنی آگاه سازی امت و ایجاد حس مسئولیت در آنها اهتمام داشتند. این تحقیق مبتنی بر نظریه اسلام تمدنی است که با بهره گیری از سخنان امامان به تحلیل آنها براساس منابع اولیه پرداخته است. در این نگاه، همه امامان معصوم به منزله یک پیکره واحد قلمداد شده اند.