ردّیه نویسی و نقد و نقض آراء رقیبان فکری، همواره سنّتی پذیرفته شده و مورد استقبال در جامعه اسامی بوده است. گواه روشن این سخن، حجم انبوه آثاری است که در کتب رجال و تراجم در این زمینه گزارش شده است. این نقد و ردها تنها مربوط به مخالفان و دیگر مذاهب نبوده و گاه عالمی از یک مذهب به مصاف آراء شیخ و استاد خویش نیز رفته است. تصحیح الاعتقا د شیخ مفید، از نمون ههای معروف این امر است که در آن، آراء شیخ صدوق در کتاب دین الامامیه به سختی به چالش کشیده شده است. با وجود شهرت گسترده امروزی این کتاب که کم از آوازه مولف آن ندارد، راقم این سطور بر این عقیده است که دلایلی وجود دارد که نه تنها انتساب این اثر به مفید را تضعیف می کند که با دقت و تامل در آنها بهتر است دیگر با انتساب این کتاب به آن رکن نامدار شیعه امامیه خداحافظی کرد. این مقاله با رویکرد توصیفی تحلیلی انتقادی به وا کاوی آن دلایل و شواهد می پردازد و می کوشد تا نادرستی آن انتساب را نشان دهد.
شاید یکی از مهمترین مسائل حکومت دینی، نحوه تعامل ولی فقیه با مجموعة سازمان روحانیت، بهویژه نهاد مرجعیت است که میتواند بخشی از تزاحمها یا همسوییهای جامعه دینی را با رهبری سیاسی تحت تاثیر قرار دهد. از یکسو، دیدگاههایی که مرجعیت دینی درباره نحوه تعامل خود با رهبری سیاسی دارد و از سوی دیگر، مرجع بودن یا نبودن شخص ولی فقیه میتواند به ابعاد این رابطه پیچیدگیهای خاصی بخشد و رابطه این دو نهاد را به یکی از موضوعهای حساس ذیل حکومت دینی بدل سازد. مروری بر رویه و متون استنادی موجود نشان میدهد، دراینباره، ایده و الگوی مورد وفاقی وجود ندارد که این رابطه را تحت پوشش قرار دهد و این تعامل بیشتر تحت تاثیر شرایط تاریخی و سیاسی دچار قبض و بسط شده است. بااینهمه، تاملات کنونی نشان میدهد چندین نظریه و الگو دراینباره وجود دارد که میتوان آنها را در دو رویکرد کلاسیک و جدید بازخوانی کرد و به ارزیابی نتایج روششناختی آنها پرداخت.
طبق دیدگاه مشهور، بر اساس ظاهر آیهٔ خمس (انفال: 41)، خمس به شش سهم تقسیم می شود: سه سهم آن (سهم اللٔه، سهم پیامبر و سهم ذی القربی) در زمان حیات رسول خدا’ متعلق به آن حضرت و پس از وی متعلق به امام معصوم× و در زمان غیبت در اختیار فقیه جامع الشرایط قرار می گیرد تا در مسیر رضایت امام عصر# هزینه نماید. سه سهم دیگر نیز متعلق به سادات نیازمند است. دیدگاهی در باب خمس وجود دارد که خمس را حق وحدانی و متعلق به منصب امامت می داند یعنی در زمان رسول اکرم’ به عنوان حاکم اسلامی در اختیار آن حضرت و پس از وی متعلق به منصب امامت و در اختیار امام× بوده و در دوران غیبت و عصر حاضر نیز در اختیار ولی امر (حاکم اسلامی) یا فقیه جامع الشرایط قرار می گیرد. سادات نیازمند هم عائلهٔ آنان محسوب می شوند که باید نیازشان مرتفع گردد. این دیدگاه در این مقاله تبیین و تقویت شده است.
ولایت فقیه همزاد فقه است و متناسب با شرایط سیاسی ـ اجتماعی هر دوره جلوههای متفاوتی داشته و تحولاتی را در جهت کمال طی کرده است. تحولات به وجود آمده در نظریه ولایت فقیه را بر اساس تحولات سیاسی، اجتماعی مناطقی که شیعیان و فقهایشان در آن حضور چشمگیر داشتهاند به پنج مرحله تقسیم کردهایم. پژوهش حاضر درصدد است با مروری به این پنج مرحله، کوششهای نظری و عملی فقیهان را نسبت به این مسأله بیان نماید. اشاره به شرایط سیاسی، اجتماعی و طرح دیدگاه فقیهان برجستة هر مرحله نسبت به ولایت فقیه، تحولات ایجاد شده در هر دوره و نیز تبیین ولایت فقیه در عرصة عمل و بررسی مبنای رفتار سیاسی فقیهان و نیز مبنای پذیرش ولایت از جانب حاکمان جور و… محتوای این پژوهش را سامان میدهد.