سقوط دستگاه خلافت عباسی در سال 656 ه. ق برای بسیاری از مردم و نخبگان جهان اسلام و ایرانیان قابل تصور نبود. پایان این دوران طولانی خلافت ، ضربه سنگینی بود بر بسیاری از باور هایی که در جامعه رسوخ پیدا کرده بود. عکس العمل جامعه نیز از این مسائل متفاوت بود. در این میان، شکل گیری اندیشه هایی که ریشه در باورهای دینی و اعتقادی داشت و فرصت طلبی برخی چهره ها ، فضای جدیدی را ایجاد کرد که حاصل آن ، پیدایی فرقه های دینی شد که نقطه مشترک تمامی آن ها ،تاکید بر فرجام دین و بشریت داشت.این گرایش های جدیدتحت تاثیر اوضاع سیاسی ، اجتماعی و دینی حاکم بر جامعه هر روز تشدید می شد و در گوشه ای از ایران سربرمی آورد.حروفیه،نقشبندیه، نقطویه و مشعشعیان تنها نمونه هایی ازاین گروه ها بودند.تعدد اندیشه های مبتنی بر فرجام شناسی کیهانی ، تشدید تفکرهای انحرافی و تمرکز گریزی سیاسی نیز تنها بخشی از نتایج عملکرد این گروه ها بود. طرح مساله - این پژوهش با هدف بررسی موضوع شکل گیری فرقه های دینی ایران در آستانه تشکیل دوره صفوی بر پایه سوالات زیر بنیان گذاشته شده است: آموزه های دینی ناظر بر فرجام جهان چه تاثیری بر شکل گیری فرقه های دینی در آستانه تشکیل صفویه داشت؟ اوضاع سیاسی ، فرهنگی و دینی چه تاثیری در شکل گیری اندیشه های فرجام گرایانه در ایران در آستانه تشکیل صفویه داشت؟ آیا تشکیل دولت صفوی را می توان از نتایج گرایش های فرجام شناسی کیهانی شکل گرفته در آستانه تشکیل این دولت دانست؟
کتاب بستان الناظرین فی معرفه ائمه الهادین اثر محمد یوسف بیکا که در سال 1119 - 1120 نوشته شده، شرح چهل حدیثی است که نویسنده ضمن آن سعی کرده است به مسائل مختلفی که به تشیع و اعتقادات صحیح او مربوط می شود، بپردازد. در واقع، می توان آن را اثری در معرفی شیعه و ویژگی های آن دانست. نویسنده در نوشتار پیش رو، با ارائه گزارشی از کتاب، محتوای آن را در بوته بررسی قرار داده است.
یکی از جنبههای مهم حکومتهای مختلف ایران، سیاست مذهبی آنها بود که در ساختار حکومتیشان تأثیر بسزایی داشت. حکومتهای بعد از اسلام ایران، عمدتاً به عنوان تابع خلیفه عباسی، ضمن در نظر داشتن جایگاه معنوی خلافت، به دنبال کسب اعتبار برای خود نیز بودند. سیاست مذهبی خلفا حمایت از اهل تسنن بود. حکومتهای غزنوی و سلجوقی نیز بالطبع حمایت از اهل تسنن را به عنوان سیاست مذهبی برگزیدند. مسئله این پژوهش تبیین کنشها و تعاملات سیاسی حکومتهای غزنوی و سلجوقی با شیعیان امامیه است. ظاهراً غزنویان به عنوان صاحب روشی در سیاست مذهبی حکومتهای ایران بعد از اسلام بودند که از مذهب به عنوان دستاویزی برای دستیابی به اهداف خویش سود میبردند. در ادامه، سلجوقیان نیز، به عنوان دنبالکننده روش آنها البته با تساهل بیشتر، همین رویه را در پیش گرفتند. آنها از یک سو با سرکوب مخالفان داخلی، با عنوان بدمذهبان، سیطره خویش را در درون قلمرو حفظ میکردند و از سوی دیگر به تنظیم مناسبات با خلافت مبادرت میورزیدند تا مشروعیت دینی و سیاسی را از خلیفه عباسی دریافت کنند. در دوران تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی بر ایران، شیعیان بر حکم مذهبی «تقیه» گردن نهادند و در خفا به فعالیت فرهنگی و نفوذ در دستگاههای حکومتی روی آوردند. این فعالیتها در دوران سلجوقی خود را نشان داد. حضور رجال و علمای شیعه در مناصب اداری شهری، همچون قضاوت، نقابت، و مناصب اداری کشوری، همچون حضور د
از قرن هفتم هجری، به تدریج در تاریخهای عمومی، فصلی که به طور خاص، به ائمه اثنیعشر: اختصاص داشت شکل گرفت. ائمه: در این آثار، کنار هم و جدا از دیگر خویشاوندان، در مقام اولیای خدا و بهترین بندگان زمان خود معرفی شدهاند و مانند انبیا، اوصیا، شاهان و خلفا، طبقهای در تقسیم تاریخ به شمار میآیند. با توجه به حاکمیت اهلتسنن ـ دستکم به لحاظ کلامی و فقهی ـ در ایران پیش از صفوی، اختصاص فصلی به ائمه امامیه و نه دیگر سادات، ضرورت روند ظهور و تحول این پدیده را به وجود میآورد. با تشکیل دولت صفویه، این ابداع مورد پذیرش مورخان قرار گرفت و به صورت جزئی کلیشهای در تاریخهای عمومی این عصر درآمد. نوشتار پیش رو میکوشد این پدیده را به عنوان ظهور طبقۀ جدید ائمه در روایت تاریخ معرفی کند و تحولات این فصل از تاریخهای عمومی صفوی در زمینۀ روایت کلی آنان از تاریخ را بررسی و تحلیل نماید. با وجود طبقه ائمه: در تاریخنگاری پیشاصفوی، کار مورخان صفوی، تغییر جایگاه آن در تاریخ بود. آنان صورتبندی پیشین پیامبر ـ خلفای راشدین ـ ائمه را با تغییر کرونولوژیک، به پیامبر ـ ائمه ـ خلفا، و با ارتقای هستیشناختی، به انبیاء ـ ائمه ـ ملوک تبدیل کردند و حتی به صورت انبیاء ـ ائمه درآوردند.
در تاریخ ایران پس از اسلام ظهور سلسله صفویه نقطه عطفی مهم است؛ زیرا که پس از قرنها، ایران توانست با دستیابی مجدد به هویت ملی، به کشوری قدرتمند و مستقل در آسیا تبدیل شود. ایران در آستانه قرن دهم هجری از دولت ملی برخوردار شد که هسته مرکزی سرزمین ایران از فرات تا جیحون را به تصرف خود در آوردند. دولت صفوی حکومتی ایرانی، مستقل و متمرکز را بنیان نهاد و مذهب تشیع را مذهب رسمی در سراسر کشور معرفی کرد. ایرانیان در این دوره در پرتو اتحاد سه ضلع دین اسلام و مذهب تشیع، حکومت ملی و اندیشه ایرانگرایی، تبدیل به یک ملت شدند و در باب عناصر هویت ملی خاص خود به آگاهی جمعی رسیدند. سلاطین صفوی در پرتو رهنمودهای دانشمندان شیعی موفق به نظام سازی سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شدند. در این دوره، امنیت بر راهها سایه گسترد، تجارت و بازرگانی به شکوفایی رسید؛ با اقلیتهای دینی به ویژه ارامنه با تساهل و تسامح مذهبی رفتار شد؛ هنرها و صنایع در حد و حجم قابل اعتنایی شکوفا گردیدند و دانشمندان بزرگی در عرصه های مختلف علمی پدیدار شدند. تحول و تغییر از شاخصه های جامعه عصر صفوی بود. تغییر از ضرورت های حیات بشری؛ و تعلیم و تربیت تنها وسیله نیل به آن است. این که دولتمردان آن عصر برای نیل به مقاصد سیاسی، مذهبی و اقتصادی، جامعه را از طریق چه موسسات و با چه آموزش هایی جهت دهی و مدیریت می کردند، در خور توجه است. در این پژوهش با تلفیق روش تاریخی و اجتماعی به گزارش داده هایی از اسناد و منابع تاریخی درباره سازماندهی علم در اصفهان دوره صفویه می پردازیم. تحلیل و تفسیر داده ها بر اساس نظریه کالینز در کتاب، جامعه شناسی فلسفه ها: نظریه جهانی تحول تفکر است. نظریه جهانی در باب تغییرات روشنفکری که بر پایه بررسی دقیق از پهنه های مختلف روشنفکری تدوین شده است. این بررسی نشان می دهد در دوره صفویه از کلیه موسسات سنتی و جدید اعم از مساجد، مدارس و غیره با محتوای متناسب با جهت گیری مذهبی استفاده می کردند و این امر توسعه تشیع را در برداشته است. حلقه های علمی این دوره بستری برای چرخش سرمایه های فرهنگی و آثار پیشینیان در بحث های علمی به واسطه شور و شعف طالبان علم بود که ذهن های نوآور را آماده تولید دانش می کرد. دانشی که با گرایش مذهبی بستر فرهنگی جامعه را آبیاری می نمودند و مکاتب گوناگون همچون مکتب فلسفی، تفسیری-حدیثی به وجود آمد و مکاتب هنری گوناگون در معماری- نقاشی- خطاطی و... شکل گرفتند.