آزاد اندیشى براى این است که اندیشه به آزادى بینجامد. چون اندیشه، بویژه نوع آزاد آن، تحقق یافته نیست. این اندیشه براى به حقیقت پیوستن مرادها و مقصودهاى خود ابتدا خود را از وابستگى رها مىکند و به دنبال آن راه وارستگى را پیش مىگیرد. آزاد اندیشى در غرب، برابر است با قدرتزدایى، تهى شدن اندیشه از سنت و سرشت قدسى، اما در شرق، بویژه میان حوزهها، آزاد اندیشى به منظور دستیابى به حق صورت مىگیرد که در اساس امرى است قدسى و ناسوتى. براین اساس، آزاد اندیشى دستاورد، نگاه از بالا، یا پایین، یا دور یا نزدیک، یا حاصل اندیشههاى کوچک بازدارنده نیست، اندیشههایى که مىتوانند همه زندگى را پر کنند و هرگز به انسان اجازه نمىدهند تا به آنچه توانایى تحصیل آن را داشته است، برسد. آزاد اندیشى، ریشه در عینیتگرایى، واقعبینى و آزمون و خطا و تجربه دارد و بیان دستاوردهاى آن به قالبهاى نوین نیازمند است و از لوازم آن عدم تعهد به افکار و اندیشههاى آبایى و بتهاى قبیله و صنف است. آزاداندیش، براساس باورهاى از پیش پذیرفته شده نمىاندیشد، و منطق توجیهى را به کار نمىگیرد. دغدغه کشف حقیقت از خصلتهاى روحى این فرد است.
پروسهها و علتها، شرح مىدهند که چرا پارهاى از چیزها اتفاق مىافتند و پارهاى چیزها هرگز اتفاق نمىافتند. یا بعضى از چیزها چرا اتفاق خواهند افتاد. در شکلگیرى یک پدیده، ممکن است علتهاى گوناگونى نقش بیافرینند به همین ترتیب ممکن است پیامدهاى گوناگونى به وسیله یک علت یا علتهاى چند به وجود آید. در مَثَلْ سببها و انگیزههاى سیاسى، اقتصادى یا آزادیهاى مذهبى از سببها و علتهاى مهاجرت مردم از یک کشور به کشور دیگر هستند و این امر پیامدهاى خاص خودش را به دنبال دارد.