شاهاسماعیل اول مؤسس سلسله صفویه مذهب تشیع را در ایران رسمیت بخشید. این کار ابتدا در شهرها با قدرت نظامی اعلام میشد، اما صفویان دریافتند که برای تثبیت این مذهب در تاروپود جامعه و نهادینهسازی آن، به اقدامات گسترده فرهنگی و تشکیلاتی نیاز است. دوره پنجاهساله سلطنت شاهتهماسب اول (930ـ984ق.)، فرزند و جانشین شاهاسماعیل، فرصت مناسبی را فراهم آورد تا وی با حضور عالمان مهاجر که از مناطق عربی جبلعامل لبنان و بحرین به ایران آمده بودند، تلاش گستردهای را برای شیعیسازی جامعه و تثبیت موقعیت این مذهب بهکار بندد. این اقدامات، هم در سطح دینیسازی حکومت و کارگزاران آن صورت میگرفت و هم در شیعیسازی جامعه و رعایت مظاهر شرع در میان مردم بهکار بسته میشد. فعالیتهای فرهنگی، وجه غالب این اقدامات بود که فقها و علمای شیعه محوریت آن را به عهده داشتند. در این مقاله، اقدامات گوناگون شاهتهماسب اول در ترویج تشیع و نهادینهسازی آن در جامعه بررسی و تحلیل شده است. یافته پژوهش، نشان میدهد که در عصر او، از همه ظرفیتهای موجود تبلیغی و ترویجی نظیر رهبران مذهبی، نمادها، زیارتگاهها، شعائر، شخصیتها، مراسم و سنتها، نهادهای آموزشی و دینی، متون و معارف، در جهت تثبیت، نهادینهسازی و گسترش مذهب تشیع در جامعه ایران بهره گرفته شده است.
هاینس هالم از جمله مستشرقینی است که در معرفی شیعه و منشأ پیدایش آن، دو نکته از او مغفول مانده است. تمایز مفهومی شیعه و تشیع؛ و تعدد اصطلاح و مصداق شیعه. طبیعتا این تفاوتها منشأهای گوناگونی را به دنبال خواهند داشت. نوشتار پیشرو با تمرکز بر این سوال که بر دیدگاه هاینس هالم در باب پیدایش شیعه چه نقدهایی وارد است شکلگرفته و در همین راستا ابتدا دیدگاه او توصیف، و سپس تحلیل و نقد گردیده است. در این پژوهش، ضمن برجستهکردن تمایز میان دو اصطلاح شیعه و تشیع، به این نتایج دست یافتیم که شیعه هم به لحاظ نوع هم به لحاظ مصداق متعدد است؛ شیعه از حیث مصداق میتوان به فرد، جمع و جامعه اشاره داشته باشد و از حیث نوع به شیعة اعتقادی و سیاسی قابل تفکیک است. زمان پیدایش هر کدام از این انواع و مصادیق، متفاوت از دیگری است. در نهایت افزون بر آنکه اصل پیدایش شیعه به زمان پیامبرصلی الله علیه و آله برمیگردد، به یاری قرائن و شواهد تاریخی به احتمال قوی پیدایش جمعی از شیعة اعتقادی حداکثر تا سال چهام هجری تحقق یافت. این پژوهش در بخش جمعآوری اطلاعات از روش کتابخانهای و اسنادی و در بخش اندیشهورزی از روش تحلیلی بهره برده است.
نهضت دینی صفویه که توانست با تأسیس حکومت و رسمیت بخشیدن به تشیع به عنوان مذهب رسمی، خدمات بینظیری به اسلام شیعی در ایران بنماید، زمینهساز استقرار و قدرت یافتن و کسب موقعیت اجتماعی تدریجی فقهای شیعه در ایران شد. با توجه به پیشینه تصوف صفویه، این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که از منظر کارکرد مشروعیت دینی، فقهای شیعه چه جایگاهی در تعامل با دولت داشتند و قدرت و میزان نفوذ آنها در عرصه اجتماعی، بهویژه برای ترویج و اجرای احکام اسلامی چه میزان بوده است؟ یافتههای پژوهش، حکایت از آن دارد که مشروعیت دینی دولت صفویه، تنها برآمده از فقهای شیعه نبود و صفویان، اقتدار دینی خود را از منابع گوناگون، از جمله حمایت جریان تصوف و برخی عناوین قدرتآفرین مانند سیادت و نیابت امام(ع) به دست آورده بودند. برخی شاهان صفوی، جایگاه ویژهای برای فقهای شیعه قائل بودند و در دستگاه دیوانی نیز مناصب رسمی متعددی به آنها تعلق داشت؛ اما در عمل، قدرت واقعی و نفوذ اجتماعی شاه، قابل مقایسه با هیچ صاحبمنصب دیگری نبود و تمایلات شخصی شاه، بر مقدرات کشور حاکم بود. تنها در اواخر دوره صفویه بود که قوام یافتن نهاد دینی قدرتمند و شکلگیری منصب ملاباشی، بر اقتدار فقها افزود.
یکی از کارکردهای عالمان شیعی در جامعه، که از آموزههای دینی الهام می گرفت، رسیدگی به نیازهای مردمان بوده است. از جمله این علما، که به ایجاد سازمانه ای عام المنفعه و رسیدگی به حوایج مسکینان، نیازمندان و یتیمان و التیام بخشی آلام آنان اهتمام داشته شیخ بهایی (1030-953/ 1031 ) بوده است. در این مقاله، نویسندگان کوشیده اند تا فارغ از شخصیت علمی، دینی و حکومتی شیخ، سلوک اجتماعی و سیره وی را در رفتار با مردمان و مواجهه با مشکلاتشان بررسی کنند. از جمله یافتههای این پژوهش این است که شیخ بهایی اقدامات موثری در جهت بهسازی زندگی و تامین رفاه و آسایش توده مردم و رفع مشکلات آنان به کار بست و حضور او در دربار و همکاریاش با شاهان صفوی نه تنها از دامنه تعامل او با مردم نکاست، بلکه موجب آن شد تا وی پناهگاه مردمان در برابر اجحافات پادشاه و کارگزاران باشد.