شیعیان به عنوان پیروان یکی از دو شاخه اصلی دین اسلام» تاریخی به درازای تاریخ اسلام دارند و در این قرون متمادی میرائی بسیار ارزشمند برجای گذارده و بخشهای مهمی از این میراث کهن را در منابع و آثار خویش معرفی نمودهاند. بخشی از این میراث را میتوان در تولید علوم گوناگون و نقشآفرینی در پیشبرد دانشهای مختلف نشان داد. دانش کلام یکی از مهمترین علوم اسلامی به شمار میآید که به یقین» شیعیان در تاسیس و توسعه آن نقشی چشمگیر داشتهاند. دانشمندان فراوانی تلاش کردهاند این نقش آفرینی را توصیف کنند که در این نوشتار سعی بر آن است تا دیدگاههای برخی از مستشرقان در این باره جمعآوری گردد و به این پرسش پاسخ داده شود که از نگاه نویسندگان ویراست دوم «دائرةالمعارف اسلام» شبعیان در تاسیس و گسترش علم کلام چه نقشی داشتهاند؟ یافتههای پژوهش نشانگر آن است که مستشرقان نیز معتقدند عالمان شیعه از چند جهت در توسعه دانش کلام تاثیرگذار بودهاند که یکی از مهمترین جهات آن» ارائه موضوعات» مسائل» تبیینها و تئوریهای جدید در این علم بوده است. از نظر مستشرقان شیعیان در جهت تبیین عقاید اختصاصی خویش توانستند با ابداع مسائل جدید و ارائه تبیینهای بدیع» علم کلام اسلامی را به اوج شکوفایی برسانند. در عقاید مشترک با اهلتسنن همچون توحیده عدل, ایمان و... تبیینها و تفسیرهای متمایزی ارائه کردند و در عقاید اختصاصی خویش همچون امامت و فروع آن» مسائل بکری را به دانش کلام افزودند. این مسائل اختصاصی را میتوان اصلیترین امتیاز شیعیان در علم کلام تلقی کرد و اختصاصات اعتقادی دیگر همچجون تقیه» بداء رجعت و... را نیز به نوعی از امامت شیعی دانست.
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
لقد وقف عدد من المستشرقین القدامى والمحدثین على مسائل دقیقة ومهمة فی الفکر الشیعی عامة وفی عقیدة التشیع الإمامی بشکل خاص. ومن بین هذه الموضوعات الآیات الکریمة التی تؤشر بشکل لا یقبل التأویل وإثارة الشکوک والتساؤلات وهو موضوع (آل بیت النبی"ص") فمن المعروف أن هناک عدّة آیات تبین المدلول التاریخی والأجتماعی (أی الأسری) لأهل البیت لاسیما ما ورد فی سورة الأحزاب آیة رقم33 إذ قال عزّ من قائل بسم اللّه الرحمن الرحیم (إنّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیرا). فالمقصود بتعبیر أهل البیت هاهنا بحسب الکثیر من المفسرین إنهم أهل بیت النبی أو کما أشار رسول اللّه$ فی حدیثه الشریف المعروف فی الفکر الشیعی بحدیث أهل الکساء؛أو حدیث أهل العباءة:- وهم رسول اللّه وعلی وفاطمة والحسن والحسین(. المستشرقون شأنهم شأن عدد من المفسرین المسلمین الذین لا یرغبون بل ولا یرضون أن یکون هذا التعبیر (أهل البیت) مؤشرا بیّنا ومحدّدا بآل بیت النبی$ المنتسبین الیه بصلة الرحم (أولوا الأرحام) والأقربین نسبا. فراحوا یتجولون یمینا وشمالا فی تفسیراتهم التی تهدف أساسا الى توسیع دائرة فحوى هذا التعبیر لجعله یبدو وکأنه عامّا وشاملا؛ محاولة منهم الى إبعاده عن نصّه المرکزی بمعنى أهل بیت رسول اللّه. فهناک من المفسرین المسلمین، ویقف الطبری على رأس القائمة، من فسّر قول اللّه سبحانه وتعالى بأنه لا یشیر الى رسول اللّه والإمام علی والعترة الأخیار بل یشیر الى مضمون عام هو المتعلق بتوصیات اللّه تعالى وأرشاداته الموجهة الى أمّهات المؤمنین
بیش از یک دهه از تصویب و تأسیس رشته دانشگاهی شیعهشناسی در ایران میگذرد. رشتهای که رویکرد اصلی خود را رویکردی اجتماعی معرفی کرده و در زمان نسبتاً کوتاهی، به خوبی توانسته خود را به جامعه علمی کشور بشناساند و به همین جهت، مراکز و مؤسسات دانشگاهی فراوانی این رشته را تأسیس نمودند. اما سؤال اصلی این است که چرا بهرغم تعریف اولیه رویکرد اجتماعی و نیز معرفی مناسب آن به فضای دانشگاهی کشور، گرایش جامعهشناسی این رشته عملاً توسعة جدی نیافته است؟ در بخش اول مقاله، معرفی اجمالی این رشته و سپس گزارشی از وضعیت آن در دانشگاههای ایران آمده است. در بخش دوم نیز تلاش شده به سؤال فوق پاسخ داده شود. تحلیلها نشان از آن دارد که دیدگاه حوزویان درباره علوم ناظر به واقع به طور عام و درباره جامعهشناسی به طور خاص، آن است که این علوم از علوم حوزوی نبوده و از «احصائیات» به شمار میآید که از درجه اول اهمیت برخوردار نیستد. دانشگاهیان نیز مجموعه شیعهشناسی را از وظایف حوزویان به شمار آورده، و از ورود در این عرصه چالشبرانگیز اجتناب کردهاند. در نگارش بخش اول این مقاله، از روش مصاحبه استفاده شده و بخش دوم آن نیز با روش تحلیلی به نگارش درآمده است.