ﺟﺎﺑﺮی در رﻳﺸﻪ ﻳﺎﺑﻲ ﻋﻠﻞ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪﮔﻲ دﻧﻴﺎی ﻋﺮب، ﮔﻔﺘﻤﺎن ﻫـﺎی دﻳﻨـﻲ و اﺟـﺰای ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ آنﻫﺎ را ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ و ﻧﻘﺪ ﻗﺮار ﻣﻲدﻫﺪ و ﻧﻘﻄﺔ آﻏﺎز ﺗﻌﺎﻟﻲ و اﻧﺤﻄﺎط ﺗﻤﺪن ﻋﺮﺑﻲ - اﺳﻼﻣﻲ را در ﻋﺼﺮ ﺗﺪوﻳﻦ ﺟﺴﺖوﺟﻮ ﻣﻲﻛﻨﺪ. ﻋﺼـﺮی ﻛـﻪ اﻧﺪﻳﺸـﻪﻫـﺎی اﺳﻼﻣﻲ ﺑﺎ ﻣﺤﻮرﻳﺖ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآﻧﻲ در ﻗﺎﻟﺐ دﺳﺘﮕﺎهﻫـﺎی ﮔﻮﻧـﺎﮔﻮن ﻣﻌﺮﻓـﺖ اﺳـﻼﻣﻲ )ﻣﻌﻘﻮﻻت دﻳﻨﻲ( در ﻛﻨﺎر ﻧﻈﺎمﻫﺎی ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ ﻏﻴـﺮ اﺳـﻼﻣﻲ )ﻧـﺎﻣﻌﻘﻮل دﻳﻨـﻲ( ﺷـﻜﻞ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. در ﻧﻈﺮ ﺟﺎﺑﺮی ﻧﻈـﺎمﻫـﺎی ﻣﻌﺮﻓﺘـﻲ درونزا ﻛـﻪ ﺑـﺮ ﺑـﺎل ﻣﻌﻘـﻮﻻت دﻳﻨـﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ اﻧﺪ، ﻣﺤﺼﻮل ﻣﺠﺎﻫﺪت ﻋﻠﻤﻲ ﺟﻤﺎﻋﺖ اﻫﻞ ﺳﻨﺖ اﺳﺖ و دﻳﮕـﺮ ﻧﻈـﺎمﻫـﺎی ﻏﻴﺮ ﻣﻌﻘﻮل را ﺗﺸﻴﻊ ﺑﺎ ﮔـﺮاﻳﺶ ﻫـﺎی ﮔﻮﻧـﺎﮔﻮن آن ﻧﻤﺎﻳﻨـﺪﮔﻲ ﻣـﻲ ﻛﺮدﻧـﺪ. از ﻣﻨﻈـﺮ ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﺟﺪاﭘﻨﺪاری ﻣﻐﺮب ﻋﺮﺑﻲ از ﻣﺸـﺮق ﻋﺮﺑـﻲ، ﺑﻨﻴﺎدﻫـﺎی ﺧـﺮد ﻧـﺎب ﺳﻼﻣﻲ و ﻓﻠﺴﻔﻲ را در ﻏـﺮب دﻧﻴـﺎی ﻋﺮﺑـﻲ-اﺳـﻼﻣﻲ، و ﻓﻠﺴـﻔﻪﻫـﺎی اﻟﺘﻘـﺎﻃﻲ و ﻧﻈﺎمﻫﺎی ﻧﺎﻣﻌﻘﻮل دﻳﻨﻲ را در اﻳﺮان )ﻣﺸﺮق ﻋﺮﺑﻲ( ﻣﻲداﻧﺪ. راه ﺑﺮونرﻓﺖ از اﻧﺤﻄﺎط در ﻧﻈﺮ او ﺟﺪاﻳﻲ از ﻣﻌﺮﻓﺖﻫﺎ و اﻳﺪﺋﻮﻟﻮژی ﻣﺸﺮق ﻋﺮﺑﻲ و ﭘﻴﻮﺳﺘﻦ ﺑـﻪ ﺧـﺮد ﻧـﺎب ﻣﻮﺟﻮد در ﻣﻐﺮب ﻋﺮﺑﻲ ﻗﺮون ﺷﺸﻢ ﺗﺎ ﻫﺸﺘﻢ ﺗﺤﺖ زﻋﺎﻣﺖ اﺑﻦ رﺷـﺪ اﺳـﺖ. ﻧﻘـﺪ اﻧﺪﻳﺸﻪﻫﺎی ﻓﻮق ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﻣﻮاﺟﻬﺔ او ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻤـﺎنﻫـﺎی ﻣﻮﺟـﻮد در ﺟﻬـﺎن اﺳـﻼم و همﺴﺎنﭘﻨﺪاری اﻣﻮر ﻧﺎﻫﻤﺴﺎن و ﺗﺄﻛﻴﺪ ﺑﺮ روش اﻳﻦﻫﻤﺎﻧﻲ در ﻧﺸﺎندادن اﺗﺤﺎد ﻣﻴـﺎن ﺗﺸﻴﻊ ﺑﺎ ﮔﺮاﻳﺶﻫﺎی ﻏﻴﺮ دﻳﻨﻲ و اﻟﺘﻘﺎﻃﻲ در ﺟﻬﺎن اﺳـﻼم و ﺑﻴـﺮونﻧﻬـﺎدن ﺗﻔﻜـﺮات ﺷﻴﻌﻲ و اﻳﺮاﻧﻲ از ﮔﺮدوﻧﺔ ﮔﻔﺘﻤﺎنﻫﺎی اﺳﻼﻣﻲ و ﭼﺸﻢﭘﻮﺷﻲ از واﻗﻌﻴﺖﻫﺎی ﻋﻠﻤـﻲ و ﻣﻌﺮﻓﺘﻲ در ﺟﻬﺎن اﺳﻼم ﺷﺎﻛﻠﺔ اﻳﻦ ﻧﻮﺷﺘﺎر اﺳﺖ.
ابنسینا بر متکلمان شیعه و سنی از مهمترین مباحث مطرح در ابنسیناپژوهی و کلامپژوهی است. یکی از پیامدهای گسترش فکر فلسفی ابنسینا در دوران میانی، تکوین مکتب کلام فلسفی در میان اهل سنت بههمت فخر رازی و نزد امامیه به دست نصیر الدین طوسی بود. ورود آموزههای فلسفی ابنسینا به مجادلههای کلامی، سبب تحولاتی شگرف در نحوۀ پرداخت متکلمان امامی به مسائل مختلف کلامی شد. در مقالۀ حاضر با مقایسۀ مباحث معرفتشناختی کلام پیشافلسفی امامیه موسوم به مکتب امامی بغداد با مباحث مطرح در این زمینه در مکتب کلام فلسفی امامیه، تأثیرات گوناگون سنت فلسفی ابنسینا بر این مباحث در کلام دوران میانی امامیه تبیین میشود. پیدایش تحولات معنایی در برخی از اصطلاحهای حوزۀ معرفتشناسی، ارائۀ دستهبندیهای جدید برای علم، طرح برخی قواعد معرفتشناختی، تبیین مسائلی از جمله چگونگی دستیابی انسان به علم و طرح موضوعهای جدید در حوزۀ معرفتشناسی از جمله مهمترین ابعاد تحول اساسی یادشده است.
در مقاله حاضر نخست گزارشی جامع از دیدگاه ملاصدرا پیرامون مهدویت ارایه می شود. سپس موضع وی در این باب با مواضع برخی از متکلمان و فیلسوفان سلف او مورد مقایسه قرار خواهد گرفت. برای نیل به این دو مقصود پیش از هر چیز، از آن جا که وی میان نبوت و امامت، تفاوت اساسی قایل نیست، نظریه او پیرامون نبوت، خصایص نبی و کیفیت دریافت وحی و الهام و به مقتضای بحث، مطالبی در باب ولایت و ختم نبوت ذکر می شود. پس از تمهید این مقدمات، نظریه او در باب امامت، فواید وجودی امام و نیز به جهت ارتباط وثیق میان قول به ضرورت وجود یک امام در هر زمان و قول به مهدویت، استدلال های ده گانه او بر اثبات وجوب وجود امام، به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد و با بیان عقیده او پیرامون امام دوازدهم و غیبت آن امام، گزارش آرای وی در باب مهدویت به انجام خواهد رسید. در پایان هم به عنوان نتیجه بحث با بررسی استدلال های او بر اثبات وجوب وجود امام و مقایسه آن ها با استدلال های دیگر متفکران سلف او، جایگاه وی در تاریخ این مساله روشن خواهد شد.