تفریح از نیازمندیهای اجتماعی بشر برای پویایی، شادمانه زیستن، همراستا با مبانی و اهداف اجتماعی و نیز قابل جهتدهی و تغییر است. اسلام ازیکسو از بیهودهگرایی و سرگرمیهای بیفایده یا زیانآور فاصله میگیرد و یاد الهی را در گفتار و رفتار معیار میداند و از سوی دیگر روایاتی بیانگر لهوشماری بازیها و سرگرمیها و رواشماری برخی از آنها در مواردی خاص است؛ بهگونهایکه امام صادق علیه السلام با اخراج لهو از قلمرو ایمان، بازی و سرگرمی را سبب سختدلی و نفاق شمرده است؛ چنان که گویی تفریح و سرگرمی ویژة غیرمومنان شده باشد. نوشتار حاضر با رویکردی تاریخی و با تکیه بر توصیف و تحلیل و نیز بهرهمندی از منابع تاریخی و روایی کوشیده است تا پاسخگوی این پرسش باشد که تفریح چه جایگاهی در سنت و سیرة اجتماعی امام صادق علیه السلام داشته و دریافته است که تفریح هدفمند در چارچوب ارزشهای دینی و اجتماعی، با تکیه بر هویت اجتماعی شیعه، نهتنها مورد تایید امام علیه السلام بوده، که حضرت برای آن راهکارهایی ارائه فرموده و از جریانهای مخالف تقیه نداشته است.
این مقاله در صدد نقد نظریه بوکلی درباره روایات دیدارهای امام صادق(ع) با منصور عباسی است. آقای بوکلی، نویسنده مقاله « ریخت شناسی و مفاد بعضی از روایات شیعه امامی » ، بخشی از روایات مربوط به مواجهه امام صادق(ع) و منصور عباسی را که غالبا مربوط به احضار امام به دربار منصور است مورد بررسی قرار داده است. بررسی او تنها مبتنی بر ساختار روایات است. نویسنده تلاش کرده است با این روش به منشا جعل این روایات دست یابد و دیدگاه شیعه امامی درباره ارتباط بین مذهب و قدرت سیاسی را نشان دهد. در مقاله پیش رو ضمن بررسی این روایات، روش آقای بوکلی و دستاوردهای او بررسی شده و نشان داده شده است که روش مبتنی بر ساختار تنها، فاقد کارآیی لازم است و به ویژه برای دستیابی به منشأ جعل یک روایت، شناخت راویان آن ضروری است. در این میان از پدیدههایی چون «تقطیع» و «نقل به معنا» در حدیث، در بررسی ساختار این روایات نباید غفلت نمود. از نظر مفهومی، این گروه از روایات به تنهایی برای بیان دیدگاه سیاسی شیعه کافی نیست.
تعداد 58 نامه از امام صادق (ع) در منابع شناسایی شده که از جمله آنها نامه بلند آن حضرت به نجاشی، کارگزار منصور عباسی (متوفای 158 ه.ق.) بر اهواز، است. این نامه، که در رده متنهای سیاستنامه دستهبندی میشود، درباره چگونگی تعامل حاکم با رعیت است و میتواند الگویی در تنظیم روابط حاکمان با زیردستان باشد. نوشته حاضر در صدد است این نامه را از لحاظ منبع و متن بررسی و تحلیل کند. متن کامل این رساله بار نخست در کتاب الاربعون حدیثا فی حقوق الاخوان، نوشته ابنزهره حلبی (متوفای 634 ه.ق.) از دانشمندان قرن هفتم درج شد و پس از آن به منابع دیگر، بهویژه منابع عصر صفوی، راه یافت و با عنوان رسالة الاهوازیة نامبردار شد. از نظر محتوا، متن نامه دارای دو بخش مجزا از یکدیگر با دو گفتمان متفاوت است که در یکی بر حقوق مردم و در دیگری بر حقوق مؤمن تأکید میشود. دستاورد پژوهش آن است که با عنایت به بیتوجهی متون کهن به این نامه و نقل آن در منبعی متأخر و نیز دوگانگی گفتمان متن نامه، بخشی از آن غیراصیل و ملحق به نامه اصلی است، بهویژه بندی از رساله که خوزیان را سرزنش میکند ناظر به رقابت گروههای فعال جامعه در قرن دوم افزوده شده است.
مقتلنگاری از شاخههای مهم تاریخنگاری و مورد اعتنای همه فرق اسلامی است، که با تلاشی همگانی و رویکردهایی متفاوت بالنده شد. پژوهش حاضر مقتلنگاری را با رویکردی علمی ـ تحلیلی تا قرن سوم و با تکیه بر نقش اصحاب امامان شیعه^ بررسی مینماید. در این آمایش با استفاده از شیوه تاریخی، ذهنشناسی مؤلفان (بهمعنای نوعی راهیابی به آرا و تفکرات آنان، با مطالعه آثار و شرح حالها برای گمانهزنی درباره شیوه نگارشی و رویکرد مؤلفان به مسائل تاریخی) و مقایسه آثار آنان، دو جریان حدیثنگر و تاریخنگر مطالعه شده است و براساس منابع و اسناد مکتوبِ موجود به مسائلی مانند بنیانگذاری یا استمراربخشی مقتلنگاری صحابیان، جایگاه و بستر حرکت علمی آنان، گونهشناسی فکری، صنفشناسی نگارشی، نوعشناسی تعامل آنان با دیگران و فرایندشناسی انتقال آن به آیندگان پرداخته و سرانجام با آمیزهای از توصیف نقلی و تحلیل عقلی، دامنه تحقیق را جمع کرده است.
دو قرن پایانی خلافت عباسیان، دورهای همراه با تحولات مهم و همچنین متفاوت برای شیعیان بود. از نیمه قرن پنجم، بخش مهمی از سرزمینهای اسلامی زیر سلطه سلجوقیان و سپس خوارزمشاهیان قرار گرفت. سلجوقیان پیرو و مدافع اهلسنت بودند، اما روابط آنها با خلافت عباسی فراز و نشیبهای زیادی داشت. خوارزمشاهیان نیز خود به عنوان یک مدعی در برابر خلافت ظاهر شدند. شیعیان به عنوان یک گروه تاثیرگذار و نقشآفرین در عرصه فرهنگ و سیاست، در مواجهه با دو نهاد سلطنت و خلافت چه نقشی داشتند و چه راهبردی در پیش گرفتند؟ تبیین مواضع و نقش شیعیان، موید این نکته است که آنها در این مقطع در مواجهه با قدرت، استراتژی مشخص داشتند و رویکرد آنها، تعامل با نهادهای قدرت و مشارکت در قدرت سیاسی برای حفظ امنیت و توسعه مسیر پیشرفت برای مکتب تشیع بوده است.