ساختار كتاب با مقدمه مؤلف آغاز شده و مطالب در سه فصل ارائه گرديده است. نويسنده نخست، فهرستى از سخنان امام على( ع) كه پيرامون امام، رهبر، خليفه، مسئول و زمامدارى مسلمانان است، را ذكر كرده، آن‏گاه، موضوع مهدويت در اسلام و پيش‏گويى از ظهور و قيام حضرت مهدى( عج) و تحقق يافتن حكومت جهانى اسلام در سايه رهبرى آن حضرت را بررسى نموده است. در ادامه، مشخصات صد و دو تن از علماى اهل سنت كه به وجود مهدى( عج) و ولايتش اقرار كرده‏اند، ذكر شده و مختصرى از تاريخ امام مهدى( عج) نيز به دنبال آن آورده شده است. از نظر مؤلف، امام على( ع) در نهج‏البلاغه، به سه روش به موضوع امام مهدى( عج) پرداخته است: 1- به صورت عام و در ذيل تمام فقراتى كه به نحوى مقام امامت را گوشزد كرده است. 2- در فقراتى كه اخبار غيبى و پيش‏گوى‏هاى از حوادث آخرالزمان مطرح شده است. 3- كلماتى كه مشخصا به امام مهدى( عج) و وجود آن حضرت پرداخته است. سپس در ذيل هر كدام از اين طريق‏ها، فقرات موجود در نهج‏البلاغه آورده شده است. شماره خطبه‏ها و صفحات بر اساس چاپ صبحى صالح مى‏باشد. گزارش محتوا مقدمه ضمن اشاره به حديث نبوى« من مات و لم يعرف امام زمانه...»، به بيان لزوم امام شناسى و التزام به پيروى از مقام امامت پرداخته است. فصل اول، به بررسى موضوع مهدويت در اسلام اختصاص يافته است. نويسنده معتقد است، مسأله مهدويت در اسلام، يكى از اصلى‏ترين پايه‏هاى تداوم اين دين و شرط اساسى پيروزى و حاكميت همه جانبه آيين قرآن بر ديگر آيين‏ها و حكومت‏هاى جهان است؛ زيرا تنها در سايه رهبرى امام دارى شرايط و خليفه معصوم و برگزيده از جانب خداوند است كه اسلام راستين مى‏تواند در سراسر جهان و در ميان توده‏هاى بشرى خودنمايى نموده و وعده الهى مبنى بر پيروزى مستضعفان بر مستكبران عينيّت و تحقق يابد. وى بر اين باور است كه اگر رهبرى كشورها در عصر كنونى را زمامداران لايق عهده‏دار بودند، انواع انحراف‏گرايى مادى و معنوى، فقر و عقب‏افتادگى، ظلم و فساد، اختلافات عقيدتى، اخلاقى، سياسى و اجتماعى ملت‏ها را دچار تفرقه نكرده و آنان را زير سلطه دشمنان و استعمارگران قرار نمى‏داد. در دوم، مهدويت و رهبرى در نهج‏البلاغه مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده معتقد است، نهج‏البلاغه، از عالى‏ترين درجه اعتبار و سند برخوردار بوده و سخنان برگزيده اميرالمؤمنان در اين كتاب، بيانگر اسلام راستين و ترجمان شيوايى از قرآن است. وى توجه به اين نكته را حائز اهميت دانسته كه هر چند در كشمكش‏هاى عقيدتى و مجادله مذهبى ميان شيعه و عامه، خلافت بلافصل اميرالمؤمنين( ع) مورد گفتگو است؛ اما گفتار امام كه به فرموده پيامبر( ص) نمونه انسان كامل، داور عادل و كليد قرآن است، مى‏تواند جدا كننده حق از باطل و معيار و الگويى باشد تا با اتكا به آن، حقيقت و واقعيت روشن گردد. نويسنده، مسأله مهدويت امام دوازدهم و ظهور ايشان در آخرالزمان را از دو جهت سزاوار مطالعه و تحقيق دانسته است. نخست از جهت پيشگويى‏هاى امام( ع)؛ مانند روى كار آمدن بنى‏اميه، حكومت حجاج بن يوسف، سقوط بنى‏اميه، زمامدارى بنى‏عباس، قيام زنج در بصره، فتنه مغول و... كه در گذشته به وقوع پيوسته و مواردى از اين‏قبيل كه مربوط به آينده جهان است؛ همچون خبر از ظهور حضرت مهدى( عج) و قيام جهانى آن بزرگوار كه در آينده به وقوع خواهد پيوست. ديگر، سخنان امام( ع) درباره امامت و رهبرى اهل بيت( ع). سوم، در دو بخشِ خطبه‏ها و حكمت‏ها، اختصاص دارد، به ارائه متن و ترجمه فرازهايى از نهج‏البلاغه كه به پيش‏گويى درباره حضرت مهدى( عج) پرداخته، به همراه بررسى و تحليل آن‏ها. به عنوان نمونه، در خطبه 138 امام( ع) درباره آن حضرت مى‏فرمايد: او هواى نفس را به هدايت و رهنمود الهى برمى‏گرداند، آن هنگام كه مردم هدايت الهى را به خواسته‏هاى نفسانى برگردانند و آن گاه كه مردم قرآن را تفسير به رأى كنند، او آراء و نظريات را به قرآن گرايش دهد. ابن ابى‏الحديد، در رابطه با اين فراز مى‏نويسند: اين كلام، اشاره به امامى است كه در روايات، به او نويد داده شد و در آخرالزمان به دنيا خواهد آمد. نويسنده معتقد است، او به پيش‏گويى اميرمؤمنان( ع) از ظهور و قيام حضرت مهدى( عج) و نقش او در حاكميت هدايت الهى و قرآن به جاى هوا و هوس و رأى و قياس اعتراف نموده است؛ هر چند ولادت حضرت را نپذيرفته و تصريح كرده است كه بعد از اين متولد خواهد شد. در حكمت 147، امام( ع) به اين مطلب تصريح كرده است كه هرگز زمين از كسى كه با حجت و دليل به امر حق قيام كرده و دين الهى را برپا دارد، خالى نخواهد ماند، خواه ظاهر باشد، يا در حال ترس و پنهانى. نويسنده معتقد است كه ابن ابى‏الحديد با توجه به جملات و قرائن موجود در كلام امام( ع)، از جمله« قائم لله بحجه»،« خلفاء الله فى ارضه» و« الدعاه الى دينه» كه جز بر پيامبر( ص) و امام معصوم( ع) بعد از او، بر هيچ مقام و شخصيتى منطبق نمى‏شود، نتوانسته است، دلالت اين قسمت از سخنان آن بزرگوار را بر عقيده شيعه، در مورد امامت و خلافت علنى يازده امام معصوم( ع) و امامت و خلافت توأم با غيبت امام دوازدهم، انكار نموده و با اعتراف به اين كه اين جمله، اعتراف صريح امام( ع)، نسبت به مذهب اماميه است، آن را از جمله نوادرى دانسته كه اخبار نبوى درباره آنان وارد گرديده است.

منابع مشابه بیشتر ...

6261147d3f4a0.JPG

بازخوانی و نقد دیدگاه‌های کلبرگ و مدرسی طباطبایی دربارۀ پیدایش تشیع دوازده‌امامی

حامد منتظری مقدم

در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاه‌های کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازده‌‌امامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاه‌ها و بیان کاستی‌ها و اشتباهات کمترشناخته‌شدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازده‌امامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در این‌باره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شده‌‌اند؛ چنان‌که هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیده‌اند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاه‌هایی ناهمگون و گاه متناقض داشته‌اند. افزون بر این، کلبرگ به هم‌پایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیم‌ها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخه‌های کهن یک روایت» و «بی‌دقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.