در این نوشتار در پی توصیف و تحلیل روش مکتب اخباری هستیم. لب و لباب مدعای ما این است که اخباریگری، مانند اصولیگری، یکی از مکاتب اجتهادی مسلمین به طور عام و نیز امامیه به طور خاص است. از اینرو، اخباریان صاحبنظر همه از بزرگان امامیهاند و خارجی یا نفوذی و یا از عامه نیستند، بلکه از دل مکتب ائمه و فقهای امامیه برخاستند. از اینرو، نه نسبت اخباریگری به مثابه یک روش علمی در کشف حکم، آن چنان ناپسند است که اجتناب از آن بر همگان فرض باشد و نه نسبت اصولیگری و انتساب به اصولیان فی نفسه آنقدرها مطلوب. به گمان ما هر دو روش محاسن و نقایص خود را دارد و باید مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد تا در نهایت تئوری منقحتری درباره اجتهاد به دست آید.
فیض کاشانی عالم کم نظیری است. در کل تمدن اسلامی آدم هایی به مانند او زیاد نبوده اند. آدمی است داری ابعاد مختلف فرهنگی. زندگی و رفتار اجتماعی اش هم نشان می دهد آدم مستقلی بوده. در هر زمینه ای که وارد شده اجتهادات کم ندارد. فیض با اینکه گرایشات اخباری داشته اما اخباری گری او هم متفاوت با ملا امین استرابادی است (در این باره بعدا خواهم نوشت).
در سنت عرفانی ابنعربی، بعد از وحدت وجود، مؤلفۀ محوریای با عنوان «انسان کامل» مطرح است. برخی شارحان نیز «انسان کامل» و «توحید» را دو مسألۀ اساسی عرفان نظری دانستهاند. ولایت، مقام خلیفةاللّهی، تصرّف در عالم و سریان در آن، خزانهدار اسرار الاهی و آینۀ دانایی و شاهیِ حق، پارهای از ویژگیهای انسان کامل است. بنابراین مؤلفۀ انسان کامل، همانند مفهوم «قیّم کتابِ» سهروردی، همان اوصاف امام در احادیث شیعی را دارد و مخاطب شیعی، آن را به مصداق «امام» بسیار نزدیک مییابد. ایدۀ انسان کامل در منظومۀ فکری فیض کاشانی به عنوان متفکری شیعی سبب شده او به آن دسته از روایاتی که در میان اندیشمندان شیعی بهویژه متکلمان، کمتر مورد توجه قرار گرفته، التفات دوباره و جدّی کرده است؛ و با استمداد از ایدۀ یادشده، به کشف دلالتهای پنهان آیات و روایات و یا تثبیت دلالتهای آشکار آنها بپردازد. در این جستار، نقش التفاتی انسان کامل در امامت مطرح شده است و بر اساس آثار فیض کاشانی و نیز در پرتو ایدۀ انسان کامل، از چگونگی کشف دلالتهای پنهان روایات در باب جایگاه وجودی امام و تثبیت دلالتهای آشکار آن بحث میشود.
در این نوشتار در پی توصیف و تحلیل روش مکتب اخباری هستیم. لب و لباب مدعای ما این است که اخباریگری، مانند اصولیگری، یکی از مکاتب اجتهادی مسلمین به طور عام و نیز امامیه به طور خاص است. از اینرو، اخباریان صاحبنظر همه از بزرگان امامیهاند و خارجی یا نفوذی و یا از عامه نیستند، بلکه از دل مکتب ائمه و فقهای امامیه برخاستند. از اینرو، نه نسبت اخباریگری به مثابه یک روش علمی در کشف حکم، آن چنان ناپسند است که اجتناب از آن بر همگان فرض باشد و نه نسبت اصولیگری و انتساب به اصولیان فی نفسه آنقدرها مطلوب. به گمان ما هر دو روش محاسن و نقایص خود را دارد و باید مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد تا در نهایت تئوری منقحتری درباره اجتهاد به دست آید.