تاریخ‌نگاران عصر اموی و دوران عباسی حدیث «ارتد الناس بعد النبی الاثلاث» را به گونه‌ای ترسیم کرده‌اند که گویا این، ارتداد و بازگشت به بت‌پرستی بوده است؛ حال آن که گزارشی از احیای بت‌پرستی وجود ندارد؛ حتی مدعیان دروغین پیامبری نیز کسی را به بت‌پرستی نخواندند. درسقیفه نیز ابوبکر در بحث با سعد بن عباده روایت «الائمه من قریش» را از پیامبر نقل می‌کند. او گویا او با این روایت نمی‌خواست ثابت کند که صرفاً عضو یا سخنگوی قریش است؛ بلکه می‌خواست اشرافیت ویران شده قریش در زمان پیامبر را احیا کند؛ همچنین حضور ابوسفیان در مدینه پس از شورای سقیفه نیز نکته‌ای در اثبات این مدعاست؛ ولی با وعده کمک، حضرت علی 7را به قیام دعوت می‌کند؛ اما در روزهای بعد از حمایت علی7دست کشید؛ زیرا اطرافیان ابوبکر او را تطمیع و به سکوت وادار کردند. انصار با وجود شایستگی‌های علی7برای جانشینی پیامبر اسلام همگی به همراه سعد بن عباده در سقیفه جمع شدند؛ زیرا قریش با عدم همراهی سپاه اسامه و تهمت هذیان‌گویی به پیامبر به دنبال کسب قدرت انحصاری و حذف علی7بودند؛ همچنین انتصاب‌های خلیفه اول نیز موید دیگر برای این مطلب است. در زمان خلیفه اول هیچ‌یک از مناصب حساس به یاران علی7واگذار نشد؛ افزون بر آن مناصب کشوری و لشکری همانند سرکوبی اهل رده به دشمنان پیامبر واگذار شد؛ همچنین رهبران عمده فتوحات در دوره ابوبکر از قریش بودند؛ از جمله معاویه بن ابی‌سفیان و خالد بن ولید؛ البته در این دوره برخی مشاوران ابوبکر با همراهی علی7در جنگ با اهل رده مخالف بودند. آنان با این گمان خلیفه را می‌ترساندند که به احتمال مانعان زکات دور علی7جمع خواهند شد؛ بنابراین حدیث ارتداد به معنای احیای اشرافیتی بود که اسلام آن را پیش از این از بین برده بود.

منابع مشابه بیشتر ...

625820ac5538c.JPG

بررسی زمینه‌ها، انگیزه‌ها و نقش عبدالرحمن بن ملجم مرادی در شهادت امام علی علیه السلام

مریم سعیدیان جزی

این تحقیق به بررسی و بازسازی نقش عبدالرحمن بن ملجم مرادی و عوامل اثرگذار در مسئله شهادت امام علی (ع) می‌ پردازد و نقش فرهنگ قومی، نظام اجتماعی و طبقات اثرگذار را در شکل‌گیری و جهت‌دهی تحولات تاریخ صدر اسلام برجسته می‌ سازد. بر اساس تحقیق روشن می‌ گردد؛ مخالفان امام علی (ع) ائتلاف کرده و در مسئله توطئه و ترور آن حضرت وفاق داشتند. ظهور خوارج و تعامل آنها با این گروه فرصتی را فراهم آورد تا جبهه مخالفان قوت بیشتری بگیرد و ترور آن حضرت توسط ابن ملجم صورت بگیرد. او در انجام این امر مصمم و آگاهانه عمل کرد. ابن ‌ملجم شخصیتی برخاسته از نظام قبیله‌ ای، فرهنگ بدوی و کج‌ اندیشی دینی بود. مواضع و عملکرد او و جریان ائتلافی در مسئله شهادت امام علی (ع) در راستای این تفکر قرار داشت. در پژوهش‌‌های انجام شده تنها برخی روایت‌‌های تاریخی مرتبط با ابن ملجم بررسی شده و خالی از تحلیل انتقادی یا ارزیابی سندی و محتوایی است. هم چنین در این تحقیقات متغیرهای اثرگذار در مسئله شهادت امام علی (ع) مورد غفلت واقع‌ شده و آن را ناشی از خشونت و تزلزل اخلاقی و اجتماعی ابن ملجم و گرایش‌های افراطی وی می‌ دانند. در این جستار روش تحقیق تاریخی است و با مراجعه به منابع، روایت‌‌های موجود درباره نقش ابن ملجم در مسئله شهادت امام علی (ع) و عوامل و متغیر‌های موثر در این زمینه صورت‌ بندی، مستند سازی، تبیین، ارزیابی و تحلیل انتقادی می‌ گردد.

62540398a05ad.JPG

تحزّب در برابر بنی‌هاشم در دوران پیامبر(ص) (1-11 ق): نشانه‌ها، سویه‌ها و زمینه‌های مخالفت با امامت هاشمی

اصغر منتظرالقائم, السید محمد موسوی نسب مبارکه, سید اصغر محمود آبادی, السید مهدی لطفی

بنی‌هاشم و خاندان پیامبر(ص) پس از رحلت ایشان به حاشیه رانده شدند. یکی از نظریات مطرح در تبیین این پدیدۀ تاریخی، وجود تفاهمات پیشینی برخی اصحاب در دوران حیات پیامبر؟صل؟ می‌باشد. با این حال، از سویی نشانه‌ها، سویه‌ها و زمینه‌های این تفاهمات مورد واکاوی کافی قرار نگرفته است و از سوی دیگر، عمدتاً ادلۀ ارائه‌شده اندک بوده و یا در مواردی از دلالت بر مدعا قصور داشته‌ است. بدین‌رو در جُستار حاضر در صدد بررسی و تحلیل نشانه‌های پیدایش، ابعاد، روند و زمینه‌های جریانی هستیم که در دوران پیامبر؟صل؟ نوعی از تحزّب را در برابر بنی‌هاشم شکل داده بود. بر اساس این پژوهش، تحزّبی جدّی در میان برخی مسلمانان قریشی و غیر‌قریشی علیه بنی‌هاشم وجود داشته که رقابت‌های پیشا‌اسلامی، نبردهای عصر نبوت، چشم‌انداز جانشینی و عدم تسامح امام علی بن ابی‌طالب(ع) در دین، به نحو چشمگیری در پیدایش آن نقش داشته است.

دیگر آثار نویسنده بیشتر ...

5e4433161c96e.JPG

خلیفه و خلافت در اندیشه اهل سنت و زیرساخت های تحول امامت و خلافت به سلطنت آسمانی و خلیفه اللهی

غلامحسین زرگری نژاد

در تاریخ اسلام میان اصطلاح های خلافت، امامت و سلطنت هیچ وحدتی وجود ندارد و این خلط معنایی صرفا لفظی و لغوی نبوده، بلکه حاصل تحولاتی تاثیرگذار در تاریخ اندیشه اسلامی بوده است. اصطلاح «خلیفه»، به تفاوت، عنوانی برای تمام زمامداران یا خلافت نبوی در زعامت سیاسی مسلمانان و جانشینی خلیفه رسول الله، یا منصبی شرعی و نه عرفی به تمام خلفای راشدین، امویان و عباسیان نیز به کار برده می شد. درباره «امامت» باید گفت متکلمان اهل سنت که به وضوح شاهد فساد دستگاه خلافت بودند و میان خلفای راشدین با خلفای اموی و عباسی تفاوتی ماهوی می یافتند، به دلیل تداعی فساد خلفای وقت، مایل نبودند اصطلاح امامت را که بر خلفای زمانه آنان نیز اطلاق می شد، مورد استفاده قرار دهند. همچنین در این نوشتار نشان داده می شود که تلاش برای آسمانی کردن سلطنت اسلامی و کوشش برای استحاله امامت و خلافت نبوی از سوی عوامل اموی و راویان آن دوره، در ادوار بعدی نیز ادامه یافت و در دوره عباسیان، فرمانروایان این خاندان نیز خود را خلیفه خداوند و حاکم الهی در روی زمین توصیف کردند. در واقع، با ابهام و خلل در اصول سیاست نبوی و سیاست خلفای اولیه با نظام استیلایی و فرمانروایی سلطنتی، سنت‌های نبوی و اصول سیاست قرآنی مغفول ماند و سلطنت از این وضعیت بهره را کافی برد. با تبدیل خلافت به سلطنت، مصادیق نظریه امامت، به خلفای اولیه محدود شد.

کلام و فرق/کلام و اعتقادات/امامت/کلیات
مقاله
556c56a1605d0.jpg

اصول دین و مذهب و نظریه ی ناطق واحد در اندیشه ی شیخیه

غلامحسین زرگری نژاد

  برخی از مباحثی که مدت هاست به عنوان اصولی بدیهی در مکتب شیخی معرفی می گردند، در اصل مباحثی فراگیر در اندیشه ی تمام شیخی ها نیستند، بلکه تنها متعلق به اندیشه ی یکی از شاخه های مکتب شیخی، یعنی شاخه ی کرمان اند که، چون به حق پرکارترین شاخه ی شیخی ها بوده اند، اکثر محققان از طریق آثار ایشان با دیدگاه های فکری شیخیه آشنا شده و متعاقبا تمامی آن دیدگاه ها را اصیل تصور نموده اند. در صورتی که حقیقت چنین نیست و تعالیمی چون اصل معرفت به رکن رابع، نظریه ی ناطق واحد، و حتی اصول دین چهارگانه، تنها اختصاص به دیدگاه شاخه ی کرمان دارد، و چه در آثار و عقاید مشایخ اولیه ی مکتب شیخی (یعنی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی) و چه در نزد سایر شاخه های مکتب شیخی، چون شیخیه ی تبریز و شیخیه ی عتبات و احقاقی های اسکویی، محلی از اعراب ندارند. پرسش های اصلی ای که در این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی سعی در یافتن پاسخی مناسب برای آن ها داریم، و ابهام هایی که در صدد رفع شان هستیم، به شرح زیرند: اول آن که، نظریه ی ناطق واحد در اندیشه ی شیخیه ی کرمان چیست، و آیا این نظریه که به ادعای حاج محمد خان کرمانی (واضع و شارح آن) از دل اصل معرفت به رکن رابع بیرون آمده است، در اندیشه ها وتعالیم مشایخ اولیه ی شیخیه و همچنین در اندیشه ی حاج محمد کریم خان کرمانی (واضع اصل معرفت به رکن رابع)، بوده است یا خیر؟ دیگر آن که، آیا مشایخ اولیه ی شیخیه، اعتقادی به اصول دین و مذهب چهارگانه داشته و بنیان گذار تغییرات در اصول دین و مذهب شیعه ی امامیه بوده اند، یا این که در این مبحث نیز، همچون مبحث اصل معرفت به رکن رابع، پای ذهن خلاق سرسلسله ی مشایخ شیخیه ی کرمان در میان بوده و بار دیگر منویات حاج محمد کریم خان، به اشتباه، دیدگاه تمامی شیخی ها به حساب آمده است؟

کلام و فرق/فرق/امامیه/شیخیه
مقاله