تعداد 58 نامه از امام صادق (ع) در منابع شناسایی شده که از جمله آنها نامه بلند آن حضرت به نجاشی، کارگزار منصور عباسی (متوفای 158 ه.ق.) بر اهواز، است. این نامه، که در رده متنهای سیاستنامه دستهبندی میشود، درباره چگونگی تعامل حاکم با رعیت است و میتواند الگویی در تنظیم روابط حاکمان با زیردستان باشد. نوشته حاضر در صدد است این نامه را از لحاظ منبع و متن بررسی و تحلیل کند. متن کامل این رساله بار نخست در کتاب الاربعون حدیثا فی حقوق الاخوان، نوشته ابنزهره حلبی (متوفای 634 ه.ق.) از دانشمندان قرن هفتم درج شد و پس از آن به منابع دیگر، بهویژه منابع عصر صفوی، راه یافت و با عنوان رسالة الاهوازیة نامبردار شد. از نظر محتوا، متن نامه دارای دو بخش مجزا از یکدیگر با دو گفتمان متفاوت است که در یکی بر حقوق مردم و در دیگری بر حقوق مؤمن تأکید میشود. دستاورد پژوهش آن است که با عنایت به بیتوجهی متون کهن به این نامه و نقل آن در منبعی متأخر و نیز دوگانگی گفتمان متن نامه، بخشی از آن غیراصیل و ملحق به نامه اصلی است، بهویژه بندی از رساله که خوزیان را سرزنش میکند ناظر به رقابت گروههای فعال جامعه در قرن دوم افزوده شده است.
این مقاله در صدد نقد نظریه بوکلی درباره روایات دیدارهای امام صادق(ع) با منصور عباسی است. آقای بوکلی، نویسنده مقاله « ریخت شناسی و مفاد بعضی از روایات شیعه امامی » ، بخشی از روایات مربوط به مواجهه امام صادق(ع) و منصور عباسی را که غالبا مربوط به احضار امام به دربار منصور است مورد بررسی قرار داده است. بررسی او تنها مبتنی بر ساختار روایات است. نویسنده تلاش کرده است با این روش به منشا جعل این روایات دست یابد و دیدگاه شیعه امامی درباره ارتباط بین مذهب و قدرت سیاسی را نشان دهد. در مقاله پیش رو ضمن بررسی این روایات، روش آقای بوکلی و دستاوردهای او بررسی شده و نشان داده شده است که روش مبتنی بر ساختار تنها، فاقد کارآیی لازم است و به ویژه برای دستیابی به منشأ جعل یک روایت، شناخت راویان آن ضروری است. در این میان از پدیدههایی چون «تقطیع» و «نقل به معنا» در حدیث، در بررسی ساختار این روایات نباید غفلت نمود. از نظر مفهومی، این گروه از روایات به تنهایی برای بیان دیدگاه سیاسی شیعه کافی نیست.
تفریح از نیازمندیهای اجتماعی بشر برای پویایی، شادمانه زیستن، همراستا با مبانی و اهداف اجتماعی و نیز قابل جهتدهی و تغییر است. اسلام ازیکسو از بیهودهگرایی و سرگرمیهای بیفایده یا زیانآور فاصله میگیرد و یاد الهی را در گفتار و رفتار معیار میداند و از سوی دیگر روایاتی بیانگر لهوشماری بازیها و سرگرمیها و رواشماری برخی از آنها در مواردی خاص است؛ بهگونهایکه امام صادق علیه السلام با اخراج لهو از قلمرو ایمان، بازی و سرگرمی را سبب سختدلی و نفاق شمرده است؛ چنان که گویی تفریح و سرگرمی ویژة غیرمومنان شده باشد. نوشتار حاضر با رویکردی تاریخی و با تکیه بر توصیف و تحلیل و نیز بهرهمندی از منابع تاریخی و روایی کوشیده است تا پاسخگوی این پرسش باشد که تفریح چه جایگاهی در سنت و سیرة اجتماعی امام صادق علیه السلام داشته و دریافته است که تفریح هدفمند در چارچوب ارزشهای دینی و اجتماعی، با تکیه بر هویت اجتماعی شیعه، نهتنها مورد تایید امام علیه السلام بوده، که حضرت برای آن راهکارهایی ارائه فرموده و از جریانهای مخالف تقیه نداشته است.
در نوشته حاضر،روند و جریان تاریخ نگاری شیعیان در سدههای نخستین بررسی شده است.طرح دو دیدگاه در باره جهتگیری مذهبی گزارشهای موجود در مصادر تاریخی اهلسنت،و نیز بررسی واژهها و اصطلاحات تاریخنگاری در کتابهای فهرست شیعه،بهویژه رجال نجاشی،و همچنین تجزیه و تحلیل نوشتههای تاریخی شیعیان،از جمله مباحث این نوشته است.نتیجه این پژوهش آن است که شیعیان به تاریخنگاری(بهویژه حوزهها و محورهایی،مانند غیبت امام دوازدهم که دیگر فرقهها به آن کمتر توجه داشته)اهمیت دادهاند.البته از آنجا که به صاحبان قدرت،اعتماد نداشته به روند تاریخنگاری عمومی و تاریخ خلافت،رغبت چندانی نشان ندادهاند.در ادامه،شیوه و سبک تاریخنگاری«جلودی»یکی از مورخان پرتألیف،اما گمنام شیعه بررسی شده است.
تاريخنگاران قديم و جديد، درباره چگونگى درگذشت ائمه و اينكه آنان به مرگ طبيعى از اين جهان رخت بربستهاند يا به شهادت رسيدهاند، اختلاف نظر دارند. اين اختلافات را مىتوان در تعابير گوناگونى دريافت كه نويسندگان در اين زمينه دارند. در اين نوشتار، با بررسى واژههاى به كار رفته براى رحلت امام جواد (ع) در كهنترين متون حديثى، تاريخى و شرححال، درصدد تحليل و بررسى مفهومى اين واژهها هستيم. در بررسى هر واژه، ابتدا معناى اصلى آن در كتب لغت بررسى مىگردد و سپس نوع كاربرد آن در ادبيات و گفتمان نويسندگان پىگيرى مىشود. پنج واژه اصلى به كار رفته در اين متون عبارتند از: مضى، قُبِضَ، استُشهِدَ، توفى و مات. دستاورد اين تحقيق آن است كه از ميان واژههاى ياد شده، تنها واژه «استشهد» داراى بار ارزشى است و بر نوع خاصى از درگذشت دلالت مىكند. نويسندگان قديم، هنگام نوشتن درباره زندگانى امامان از اين واژه به ندرت استفاده كردهاند. نخستين نويسندگان در اغلب موارد، براى ياد از درگذشت آنان، از واژههايى استفاده كردهاند كه بار ارزشى خاصى ندارند.