با مرگ ابوسعيد گوركاني، سلطان حسين بايقرا پس از 12 سال تلاش موفق شد در 10 رمضان 873 ق هرات را به تصرف درآورد؛ در شرايطي كه بازماندگان ابوسعيد حاضر به دفاع از خراسان نبودند و هرآن خطر هجوم اوزون حسن به خراسان وجود داشت. او با نيروي اندكي قدرت را در هرات به دست گرفت؛ نيرويي كه به تنهايي قادر نبود بقاي حكومتش را تضمين كند. در اين شرايط، يكي از نخستين اقدامات او در هرات، تصميم به تغيير خطبه به نام ائمه اثني عشر بود؛ تصميمي كه با مخالفت روبه رو شده و كنار گذاشته شد و بعداً حتي منابع هم عصرش كوشيدند نقش او را در اين ماجرا حذف كنند و آن را به گروهي خودسر و فرصت طلب نسبت دهند. پژوهش حاضر مي كوشد نشان دهد نه تنها شخص سلطان در اين ماجرا نقش اصلي را بر عهده داشته، بلكه همراهان شيعيِ او هم چنان نفوذ و پايگاه قدرتي نداشتند كه كاري بيش از همراهي سلطان بر عهده بگيرند. هدف اصلي اين اقدام، فارغ از اين كه اعتقاد شخصي چه سهمي در آن داشته، استفاده از عناصر شيعي در باورهاي عوام سني مذهب خراسان (تسنن دوازده امامي) در كنار نيروي شيعيان خراسان و استرآباد براي كسب مشروعيت، حمايت اجتماعي و تثبيت قدرت بوده است .
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
آراء رو به گسترش جریانهای فکری رقیب و معاصر با شیخ مفید(م.۴۱۳) درخصوص افضلیت امام، بخشی از دلایل نگارش کتاب الارشاد توسط این متکلم برجسته امامی میباشد. در این زمان برخی از گفتمانها با وجود باور به تفضیل علی(ع)، با صدور جواز امامت مفضول، بر مشروعیت خلافت متقدمین تاکید داشتند. برخی دیگر نیز علیرغم همسویی با امامیه در لزوم افضلیت امام- از مباحث امامت عامه- با باور به انطباق فضیلت خلفا بر ترتیب تاریخی خلافت آنان، بر عدم تفضیل و تقدیم حضرت علی(ع) رأی میدادند. در چنین فضایی مفید کتاب الارشاد را با تکیه بر آراء کلامی خویش در مسأله امامت همچون اثبات لزوم افضلیت امام و تفضیل علی(ع)، بهرهگیری از استنادات تاریخی و گاه آراء گفتمانهای رقیب، به رشته تحریر درآورد تا به حفظ هویت گفتمان امامی بپردازد. از اینرو شناسایی شاخصههای متکی بر مؤلفه افضلیت امام که شیخ در الارشاد در جهت اثبات تفضیل و تقدیم علی(ع) و طرد مشروعیت خلافت متقدمین از آنها بهره بردهاست، دغدغه اصلی این پژوهش را شکل میدهد. نتیجه این پژوهش توصیفی-تحلیلی نشان میدهد که شیخ با به کارگیری شاخصههایی چون برجستهسازی جایگاه و اعمال امام، طرد جایگاه و اعمال متقدمین به ویژه شیخین و طرد عملکرد صحابه در انتخاب افضل یا اصلح به این مهم پرداختهاست.
از قرن هفتم هجری، به تدریج در تاریخهای عمومی، فصلی که به طور خاص، به ائمه اثنیعشر: اختصاص داشت شکل گرفت. ائمه: در این آثار، کنار هم و جدا از دیگر خویشاوندان، در مقام اولیای خدا و بهترین بندگان زمان خود معرفی شدهاند و مانند انبیا، اوصیا، شاهان و خلفا، طبقهای در تقسیم تاریخ به شمار میآیند. با توجه به حاکمیت اهلتسنن ـ دستکم به لحاظ کلامی و فقهی ـ در ایران پیش از صفوی، اختصاص فصلی به ائمه امامیه و نه دیگر سادات، ضرورت روند ظهور و تحول این پدیده را به وجود میآورد. با تشکیل دولت صفویه، این ابداع مورد پذیرش مورخان قرار گرفت و به صورت جزئی کلیشهای در تاریخهای عمومی این عصر درآمد. نوشتار پیش رو میکوشد این پدیده را به عنوان ظهور طبقۀ جدید ائمه در روایت تاریخ معرفی کند و تحولات این فصل از تاریخهای عمومی صفوی در زمینۀ روایت کلی آنان از تاریخ را بررسی و تحلیل نماید. با وجود طبقه ائمه: در تاریخنگاری پیشاصفوی، کار مورخان صفوی، تغییر جایگاه آن در تاریخ بود. آنان صورتبندی پیشین پیامبر ـ خلفای راشدین ـ ائمه را با تغییر کرونولوژیک، به پیامبر ـ ائمه ـ خلفا، و با ارتقای هستیشناختی، به انبیاء ـ ائمه ـ ملوک تبدیل کردند و حتی به صورت انبیاء ـ ائمه درآوردند.
در آستانه ورود آل بویه به بغداد در سال 334 هـ ق، چند گروه عمده مدعی امارت و حاکمیت بر بغداد بودند. نخست گروه حمدانیان، دوم گروه ترکان و سوم برادران بریدی که بر ثروتمندترین و کلیدی ترین منطقه نزدیک به بغداد (اهواز، واسط، بصره و بطائح) حاکمیت دیرینه سالی داشتند. در چنین گردونه رقابتی، نبردی سرنوشت ساز به نام جنگ کیل (نزدیک مدائن) در سال330هـ ق میان حمدانیان و متحدانشان (ترکان) به عنوان یاران خلافت با بریدیان و هم پیمانانشان (دیلمیان) رخ داد که نتایج شگرفی به جای گذاشت. بریدیان نزدیک به بیست سال (314-332 هـ. ق) در جنگ های بسیاری وارد شدند؛ اما شکست خاندان بریدی در رویارویی با حمدانیان، اولین و آخرین شکست آنان به معنای وسیع کلمه بود. بریدیان در جنگ کیل به گونه ای درهم شکسته و پریشان حال شدند که دیگر توانایی بازسازی نظامی و اجرای هیچ گونه تحرکی را در منطقه نداشتند. این نبرد هم سرنوشت بغداد را دگرگون کرد و هم به دوران سلطه و اقتدار امیرالامراها در فاصله سال های 324 تا 334 هـ. ق پایان داد؛ به ویژه سقوط خاندان بریدی را شتاب بخشید و سران و سپاهیان آل بویه، که از یک دهه پیش مترصد تسلط بر بغداد بودند، اینک بدون وجود هیچ گونه مزاحمی (بریدیان) راه را برای رسیدن به دارالخلافه (بغداد) هموار دیدند. مقاله حاضر در پی دست یابی به مهم ترین پیامدهای نبرد کیل و چگونگی حضور آل بویه به عنوان تنها پیروز میدان نبرد در بغداد است.