انقلاب اسلامی ایران در سالهای 1357-1356، معماهای مختلفی را پیش روی محققان علوم اجتماعی و علم سیاست قرار داد که از جمله این معماها، موضوع رهبری انقلاب بود.سؤال اصلی در این مورد عبارت است از اینکه امام خمینی، چرا و چگونه توانست مردم را در یک جنبش اجتماعی کاریزمایی بسیج کند؟برای پاسخ به این سؤال، مناسبترین رهیافتی که میتواند مورد استفاده قرار گیرد، رهیافت«رهبری کاریزمایی»ماکس وبر و روایتهای بازسازی شده آن توسط محققان بعدی است. مطابق این رهیافت، قدرت بسیج کنندگی امام خمینی-و هر رهبر انقلابی مانند وی-ناشی از نفوذ او به قلبها و اذهان مردم است.برای تبیین نحوه شکلگیری نفوذ یاد شده، تئوریهای مختلفی درباره اندیشه محوری وبر شکل گرفته که شامل تئوری همانند سازی است اسطورهای، تئوری سرایت اجتماعی، تئوری قهرمانسازی و مانند اینهاست.احتمالا بهترین تئوری برای تحقیق ما، تئوری همانند سازی اسطورهای است.مطابق این تئوری، نفوذ رهبر بر تودههای مردم، نتیجه همانند سازی او با برخی از اسطورههای فرهنگی و تجسم ارزشهای آنها در شخصیت، رفتار و پیام خود است.در نتیجه این همانند سازی، مردم، ارزشها و عواطفی را که نسبت به آن اسطورهها دارند به رهبر معاصر نیز انتقال میدهند و به وجود یک سلسله خصلتهی خارقالعاده در او ایمان پیدا میکنند.در مورد انقلاب اسلامی ایران، اسطوره اساسی و فرهنگ شیعی، امام است، و در میان ائمه، حضرت علی(ع)، امام حسین(ع)و امام مهدی(ع)، از امامانی هستند که بیشترین حضور را در فرهنگ و ادبیات مذهبی تودههای مردم دارند.در جریان بسیج انقلابی سالهای 56 و 57، موارد متعددی از فرایند همانند سازی شخصیتها و رخدادهای معاصر با این اسطورههای فرهنگی در سخنان و پیامهای امام خمینی و دیگر سخنرانان انقلابی دیده میشود.حاصل این فرایند همانند سازی آن بود که مردم، یک سلسله خصلتهی ائمه را به امام خمینی انتقال دادند و در نتیجه این انتقال و جانشینسازی، به او به عنوان رهبر کاریزمایی ایمان آوردند.
تحولاتی که طی سالهای اخیر در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا ایجاد شده، از زوایای گوناگون قابل تحلیل است. از بطن این تحولات، «سلفیگرایی سنتی» دچار دگردیسی شده و پدیده «نئوسلفیسم» به وجود آمده است. این مقاله، با بررسی مؤلفهها و عناصر گفتمان نئوسلفیسم، «دگرسازی شیعی» را وجه اساسی این گفتمان تلقی کرده، و با رویکردی آیندهپژوهانه و آسیبشناسانه، پیامدهای آن را در زمینه ایجاد اختلاف و تضعیف جهان اسلام تحلیل میکند. تحولات نظری نئوسلفیسم در عرصه عمل سیاسی، پیامدهایی چون غلبه دگردروندینی بر دگرخارجی و شیعههراسی، دوقطبیسازی امت اسلام، تضعیف و ناکامسازی دولتهای منطقه و ایجاد زمینه برای حضور قدرتهای فرامنطقهای، مخدوشسازی نگاه بینالمللی به جهان اسلام، قراردادن مجدد اسلام در دستور کار قدرتهای جهانی، تغییر ژئوپلیتیک قدرت در منطقه خاورمیانه و افزایش قدرت و نقش رژیم صهیونیستی و در مجموع، زمینه برای تضعیف جهان اسلام را فراهم میکند و انرژی رهاشده از بیداری اسلامی را که میتواند باعث احیای قدرت واقعی جهان اسلام شود، خنثی و حتی معکوس میکند.
ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺎورﻫﺎ، ارزشﻫﺎ و آﻣﻮزهﻫﺎی دﯾﻨﯽ ﻧﻘﺶ ﻣﻬﻤﯽ در ﺷﮑﻞ دادن ﺑـﻪ ﺳﯿﺎﺳـﺖ و ﺟﻬـﺖﮔﯿـﺮی ﻣﺮدم ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ در ﻗﺒﺎل ﻧﻈﺎم ﺳﯿﺎﺳﯽ اﯾﻔﺎ ﻣﯽﮐﻨـﺪ. ﻣﮑﺘـﺐ ﺗﺸـﯿﻊ ﺑـﻪ ﻋﻠـﺖ ﺑﺮﺧـﻮرداری از ﻣﻔـﺎﻫﯿﻢ و ﻋﻨﺎﺻﺮی ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺻﻞ اﻣﺎﻣﺖ اﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮوف و ﻧﻬـﯽ از ﻣﻨﮑـﺮ، ﻧﻔـﯽ ﺳـﺒﯿﻞ، ﺟﻬـﺎد و اﯾﺜـﺎر، ﻫﻤﻮاره اﯾﻦ ﻇﺮﻓﯿﺖ را دارا ﺑﻮده اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮاﻧﮕﯿﺰاﻧﻨﺪه رﻓﺘﺎر اﻧﻘﻼﺑﯽ ﺑﺎﺷـﺪ. در دﻫـﻪﻫـﺎی 1340 و 1350 ﻫﺠﺮی ﺷﻤﺴﯽ ﻇﻬﻮر ﻣﺬﻫﺐ ﺗﺸﯿﻊ در ﻏﺎﻟﺐ اﯾﺪﺋﻮﻟﻮژی اﻧﻘﻼب، ﺑـﻪ رﻫﺒـﺮی اﻣـﺎم ﺧﻤﯿﻨـﯽ )ره( در ﻣﻘـﺎم ﻣﺮﺟﻊ ﺗﻘﻠﯿﺪ و ﭘﯿﺸﻮای ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻣﺮدم و ﺣﻀﻮر ﻓﻌﺎل و ﮔﺴﺘﺮده اﻣﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎن اﯾـﺮان در ﺻـﺤﻨﻪ ﻣﺒـﺎرزه در ﻣﺸﺮوﻋﯿﺖ ﺑﺨﺸﯿﺪن و ﻓﺮاﮔﯿﺮ ﻧﻤﻮدن اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ اﯾﺮان، ﻧﻘﺶ اﯾﻔﺎ ﻧﻤﻮد و در واﻗﻊ ﺑﺎ ﭘﯿﺪاﯾﺶ ﺳﻪ ﺿـﻠﻊ ﻣﺜﻠﺚ اﻧﻘﻼب واﺗﺼﺎل آنﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ، اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ در اﯾﺮان ﺑﻪ وﻗﻮع ﭘﯿﻮﺳﺖ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺑـﻪ دﻧﺒـﺎل ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻧﻘﺶ اﯾﻦ اﺿﻼع ﺳﻪ ﮔﺎﻧﻪ در ﭘﯿﺮوزی اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﯽ اﺳت