سلیم بن قیس هلالی، نامی است که به سبب انتساب کتابی به او، مشهور شده است. بررسی و مطالعه دربارة سلیم بن قیس از دو منظر امکان پذیر است: دیدگاه اول به روایات و مواریث تاریخی نه فقط نگاه نقادانه ندارد؛ بلکه همواره در پی تأیید و تصویب آنهاست. نگاه به سلیم بن قیس از این منظر برخاسته از مندرجات خود کتاب سلیم و مستند به سخنان منسوب به وی و تنها راوی کتاب، ابان بن ابی عیاش است. دیدگاه دوم چون «در چهارچوب تحقیق تاریخی گام بر میدارد، ناگزیر روش انتقادی را بر میگزیند که بر مدار رد یا قبول روایات تاریخی و بر اصولی واقع گرایانه استوار است». نگاه به سلیم بن قیس از این منظر، نشأت گرفته از واقعیات تاریخی، روایات مستقل و موثق ـ تاریخی و غیر تاریخی ـ و جزئی نگری انتقادی میباشد. نگارنده در بخش اول و دوم مقاله هر دو دیدگاه را آورده و در پایان استنتاجات خود را عرضه داشته و نتیجه گرفته که وجود شخصی به نام سلیم در تاریخ محل تأمل و تردید است.
یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.
یگانه راوی «کتاب سلیم به قیس»، ابان بن ابی عیاش است. برای بررسی و نقد هر کتاب، دو راه پیش پای پژوهشگر و نقاد گسترده است. راه اول، بررسی و نقد درونی اثر است که با ژرفنگری در محتوا و مطالب آن تحقق میپذیرد. راه دوم، بررسی و نقد بیرونی کتاب است که با مطالعه و غور رسی در احوال و افکار پدید آورنده آن، انجام میشود. در تألیفاتی چون کتاب سلیم به قیس ـکه با خبر واحد و از طریق یک راوی نقل و عرضه شدهاند ـ مطالعه و نقد خارجی اثر به جز موءلف آن، به شکل بدیهی باید احوال یگانه راوی اثر را نیز دربربگیرد. به علاوه، در آثاری چون کتاب سلیم ـکه مجموعهای از روایات و اخبار منسوب به پیامبر(ص)، امامان(ع)، صحابه و دیگران در آن گرد آمده و صبغه کتاب حدیث داردـ نقد و بررسی بیرونی اثر در چارچوب ضوابط معینی که هنجارهای ثابت و تخلفناپذیر حوزه حدیثپژوهشی محسوب میشوند، صورت میپذیرد و ساز و کار این گونه نقد، استفاده از ابزاری است که همانا اصول، معیارها و موازین (= ترازوهای) جرح و تعدیل ـ که در دانش رجال حدیث موضوع اصلی و محور مباحث مربوط به نقد راویان را تشکیل میدهد ـ است. بر این پایه، بررسی و نقد احوال ابان بن ابی عیاش و تعیین وثاقت یا عدم وثاقت او در قامت «یک راوی حدیث» و به ویژه «یکتا راوی کتاب سلیم بن قیس»، مسألهای است که در این مقاله به آن پرداخته شده است. بخش اول به احوال شخصی و آرایههای شخصیت ابان، بخش دوم به آفات شخصیت علمی حدیثی او، بخش سوم به مهمترین منتقد راوی کتاب سلیم و بخش چهارم به اعتبار سنجی کتاب سلیم ـکه ابان روایت کردهـ اختصاص یافته و در پایان، نتایج و نتیجه نهایی مذکور افتاده است.