هرچند تأمل درباره تمدن و تمدن اسلامی در سابقه نگاشتههای اسلامی نیز وجود دارد، اما پرسش از تمدن اسلامی در دهههای اخیر، بهتبع خودآگاهی دینی مسلمانان، بهویژه از طریق شکوفاشدن جنبشهای اسلامی از جمله انقلاب اسلامی ایران، شدت و عمومیت بیشتری یافته است. یکی از پرسشهای مهم در این زمینه، ناظر به امکان تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت است. این مقاله با اذعان به حداقلیبودن ظرفیتهای عصر غیبت در مقایسه با عصر ظهور، با تکیه بر تجربه تاریخی مسلمانان در عصر غیبت و نیز با درک تشکیکی از مفهوم تمدن، بر این باور است که تمدن اسلامی در عصر غیبت قابل تحقق بوده و در مقایسه با شرایط زمانی خود حتی میتواند از پویش و نشاط مطلوبی نیز برخوردار باشد.
دوره فاطمیان از دورههای برجسته تاریخ اسلام است که با توجه به گستره زمانی و وسعت قلمرو حکومتی سزاوار تحقیقات جدی و جدید است. حکومت دویستسالهشان بر مصر و تأثیرگذاریشان بر تمدن اسلامی به خودی خود کافی است که آنها را شایسته چنین امعان نظری کند. تحقیق حاضر با هدف شناخت اقدامات عملی فاطمیان مصر در راستای کمک به ایجاد تمدن اسلامی انجام شده است. بدین منظور اقدامات عملی خلفای فاطمی، که از مظاهر تمدنساز محسوب میشود، نظیر مناسبات ایشان با قدرتهای همجوار، ساخت و ایجاد مراکز علمی و کتابخانهها، تشکیل کرسیهای علمی در قالب دارالحکمهها و دارالعلمها و فعالیتهای دیگر نظیر ترجمه و تألیف کتب بررسی شده است. پژوهش حاضر به روش توصیفیتحلیلی با استناد به منابع تاریخی و دست اول بر این نکته نیز تأکید میکند که فاطمیان در دوره حکومت بر مصر توانستند به دلیل اقتضائات سیاسیاجتماعی در جهت آرمانهای آزادیخواهانهشان و در راستای کمک به تمدنسازی مسلمانان سیاست تسامحگرایانهای را در پیش بگیرند. اتخاذ این رویکرد و سیاست تساهل و تسامح در برابر ادیان و مذاهب دیگر به میزان چشمگیری در شکلگیری تمدن اسلامی قرون سوم و چهارم، که از آن به دوران طلایی تمدن اسلامی یاد میشود، تأثیرگذار بوده و چون مناسبات این دولت با دولتهای همجوار و همزمان در این تأثیرگذاری و نقش آنان در شکوفایی فرهنگ و تمدن و رواداری مذهبی تأثیر داشته است، این محور نیز در آغاز نوشتار بررسی میشود.
بیش تر تاریخ معاصر ایران از دو سده پیش تاکنون ،به دلایلی با خامه روشن فکران رقم خورده است.آنان به گونه ای تاریخ سیاسی معاصر را تبیین کرده اند که تاثیر روشن فکری در آن،کلیدی و محوری بنماید و پدیده رقیب؛یعنی اصول گرایی که در حقیقت جریان محوری تاریخ معاصر بوده است،به بهترین شیوه به حاشیه برود.یکی از مهم ترین موضوع هایی که با آن،تاثیرگذاری این دو جریان را می توان اندازه گرفت،چگونگی رویارویی آنها با غرب است؛پدیده ای که بزرگ ترین مشکل قرن های اخیر ایران به شمار می رود و روشن فکرانی مانند دکتر فریدون آدمیت،دکتر علی شریعتی،دکتر عبدالهادی حائری و پروفسور حامد الگار،در حل آن کوشیده و به بررسی اش پرداخته اند،البته آنان هیچ گاه دیدگاه عالمان شیعه را در این باره به صورت مسئله محوری و پرسش اصلی مطرح نکردند و از این رو،درباره آنان به سختی می توان داوری کرد.مسئله مشترک آثار روشن فکران،رویارویی نادرست عالمان دینی با پدیده غرب است؛چیزی که اسناد و روی دادهای تاریخ معاصر آن را تایید نمی کند.