علیمحمد شیرازی پس از بابیت، در پی ادعاهای مهدویت و نبوت، از مظهریت و الوهیت خود سخن گفت. حسینعلی نوری نیز همزمان با ادعای نبوت، خود را ظهور الهی خواند و به دنبال آن ادعای الوهیت کرد. این دو جریان نوظهور، مدعی بداعت و نوآوری هستند؛ اما در بسیاری از ادعاهایشان، از جریانهای باطنی و انحرافی تشیع الگو گرفتهاند که خود برخاسته از آناند.این نوشتار با بررسی ادعاهای الوهیت و مظهریت علیمحمد شیرازی و حسینعلی نوری، به پیشینهشناسی آنها پرداخته و برای مخاطب روشن میسازد که اینگونه ادعاهای سران بابیت و بهائیت، ریشه در آثار سران جریانهای باطنی و انحرافی تشیع دارد و در حقیقت، ادعای به ظاهر تازۀ سران بابیت و بهائیت، بازگو کردن سخنان کهنه پیشینیان است.
این مقاله بر آن است که با بیان عقاید غالیان و اثبات کفرآمیز بودن اعتقادات آنان، پدیده غلو را برخلاف شکل ظاهری آن (مبالغه در عشق و محبت به حضرات)، حربه ای در دست دشمنان ائمه اطهار (ع) از جمله وهابیون معرفی و با استناد به روایات و شواهد تاریخی اثبات کند که سردمداران و رهبران فرقه های غلات نه تنها بویی از محبت نسبت به آن بزرگان نبرده اند، بلکه دشمن آنان بوده، فقط برای بدنام کردن شیعه و رسیدن به هدف های مادی و دنیوی خود، ادعای محبت نسبت به آن بزرگان می کردند. در این مقاله ضمن بیان تفاوت اساسی میان عقاید غلوآمیز و عقاید شیعه با اثبات مظهریت صفات حق برای ائمه اطهار (ع)، تمامی کمالات الهی برای آن بزرگان اثبات می شود، بدون اینکه منجر به خدشه دار شدن مخلوقیت و مربوبیت ایشان گردد. بدین ترتیب روش برخی دلسوزان شیعه را که در مواجهه با عقاید غلوآمیز غالیان برای سلب اتهام از مکتب شیعه، حضرات ائمه اطهار (ع) را از مقام شامخ خود پایین آورده و شان واقعی آنان را به جا نیاورده اند، مردود دانسته و با توجه به مبانی نقلی و عقلی، مظهریت تام صفات حق را برای آنان اثبات می نماید. با درک معنی ظهور و تجلی خداوند در وجود امام معصوم (ع) و مظهریت کامل او نسبت به همه اسما و صفات حق تبارک و تعالی، می توان از فرو افتادن در ورطه تعطیل و تشبیه (و البته غلو) در امان بود.
هر مکتب و یا آموزه عقیدتی، به مقداری که ظرفیت اصلاح مردم و ایجاد تحولات مثبت در جامعه را داشته باشد، به همان میزان میتواند زمینه سوء استفاده راهزنان و فرصت طلبان را داشته باشد. آموزههای خاص تشیع، مانند انتظار، شهادت طلبی و موعودباوری هم از این مقوله استثناء نیست؛ پیروان فرقه بابیه با استفاده از فضای خاص سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی که در زمان بروز آن فرقه وجود داشت این آموزهها را در جهت بسیج مردم در نفی اسلام و ایجاد بدعت در اعتقادات به کار گرفتند و با بهره گیری از عناوین، کار تشکیلاتی و برنامهریزی بلند مدت زمینه تشکیل فرقه ضاله بهائیت را هم ایجاد نمودند که مورد بهرهبرداری استبداد و استعمار در تثبیت حاکمیت آنها بر مردم قرار گرفت.ما در این مقاله در پی آنیم که راهکارهای سیاسی پیروان و مدعیان بابیه را در جهت کسب قدرت با استفاد از ابزار فرهنگی و عقیدتی بررسی نموده و پیامدهای آن را نیز تشریح نمائیم.