در قرن چهارم هجری و در آستانه غیبت امام دوازدهم، شیعیان در بلاد و شهرهایی از جهان اسلام میزیستند که اطلاعات ما از آنها به سبب عدم توجه منابع تاریخی به مقوله جغرافیای انسانی، کاملا محدودند و از خلال منابع گوناگون تاریخی، جغرافیایی، رجالی و حدیثی، تنها میتوان به آگاهیهای اندکی در این خصوص دست یافت. بررسی این موضوع از آن نظر حایز اهمیت است که از جایگاه و موقعیت اجتماعی شیعیان در جهان اسلام و تأثیرات آن بر تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی عالم اسلامی شناختی بهتر و دقیقتر در اختیار محقق قرار میدهد.
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
یکی از دورههای مهم و حساس تاریخ شیعه، عصر سلجوقی است که بهسبب تغییر حاکمیت و جایگزین شدن دولت سنیمذهب به جای دولت شیعی آلبویه، وضعیت شیعیان دگرگون شد. تصور میشود با روی کار آمدن سلجوقیان ـ که پایبندی عمیقی به مذهب اهلسنت و خلافت عباسی داشتند ـ میبایست عرصه برای فعالیت شیعیان تنگ و آنان به حاشیه رانده شده باشند؛ اما برخلاف این تصور، در عصر سلجوقی بخصوص در نیمة دوم آن، مراکز شیعهنشین توسعه یافتند و نهادهای علمی و آموزشی و بهتبع آنها فعالیتهای علمی و پژوهشی، نهتنها دچار خلل و نقص نشدند، بلکه با عملکردی چشمگیر به کار خود ادامه دادند. در این مقاله به این مسئله پرداخته میشود که علل حفظ و تداوم تشیع و فعالیتهای آن در این دوره چه بوده است؟ به نظر میرسد که عوامل اصلی در تداوم تشیع، اهتمام به توسعة علمی و آموزشی، پایبندی به اصول، توام با رعایت اعتدال و تقیه، و حضور در مناصب اجرایی و سیاسی بوده است که در نتیجه با از میان رفتن دولت مقتدر شیعهمذهب آلبویه، خللی در جامعۀ شیعه و رهبری علمی آن پدید نیامده است.
قدیمی ترین تاریخ ملل تاریخ پزشکی است چرا که بشر از روزی که خود را شناخته با درد همراه و با حوادث رو به رو بوده است.از همان روزی که آدمی در صدد دفع شر و زحمت و درد از خود برآمده است تاریخ طب شروع می شود.در اسلام به علم پزشکی اهمیت بسیار داده شده و پس از علم حلال و حرام،یعنی علم فقه، از شریفترین علم ها به شمار آمده و در حدیث شریف «علم ابدان» در کنار«علم ادیان» قرار گرفته است؛چرا که اگر تن سالم نباشد نمی تواند درباره مبدا جهان بیندیشد و او را ستایش و پرستش کند و از آن جا که تعالیم پیامبر اسلام(ص) افراد را به خیرات و مبرات و انفاق مال در راه خیر هدایت و ارشاد فرموده بدین مناسبت به نظر می رسد طب و طبابت در تمدن اسلامی بیش از سایر علوم پیشرفت داشته است و خوشبختانه نمایندگان بزرگ طب اسلامی بیشتر ایرانی بوده اند و اینان توانستند در دوران تمدن ستارگان قدر اول این آسمان باشند مانند رازی ، اهوازی، ابن سینا و جرجانی(گرگانی).در تاریخ طب اسلامی کسانی که اولین بار جرات آن را پیدا نمودند که بر کتب اساتید یونانی خرده گیری نمایند ایرانیان بوده اند.هدف از این مقاله بررسی نقش مسلمانان و بخصوص شیعیان در دانش پزشکی است که با روش توصیفی ـ تحلیلی و بر اساس منابع کتابخانهای نگاشته می شود