دین اسلام، امر به معروف و نهی از منکر را بهعنوان بهترین شیوة رویارویی با مخالفان و منحرفان معرفی کرده است. اهمیت این آموزه را میتوان در آیههای قرآن و یادکرد پربسامدش در روایتها دید. هرچند عمل به این آموزه بر هر مسلمانی واجب است، برای کسانی که از مقام دینی و دنیوی بالاتری برخوردار باشند، ضرورت بیشتری ایجاب میکند. از آنجا که والاترین امر به معروف، ارشاد مردمان به دین حق و مهمترین نهی از منکر، بازداشتن گمراهان از باورهای فاسدشان میباشد، ائمه(ع) مهمترین وجهة همت خود را به ارائة واقعی دین خدا و هدایت گمراهان به مذهب امامیه منعطف نمودند. امامرضا(ع) نیز به مقابله و مبارزه با ادیان و فرقههای منحرف پرداختند، زمانی که اکثر فرقهها به تئوریزهکردن عقاید و تبلیغ باورهایشان مشغول بودند. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که امامرضا(ع) با چه شیوههایی به مقابله با فرق رفتهاند؟ آیا میتوان از آن ضابطه و قاعده استخراج و آنرا بهعنوان یک الگوی مبارزاتی تعریف کرد؟
چگونگی ورود و سپس اقامت علی بن موسی الرضا در مرو، پایتخت خلافت اسلامی در دوران خلافت مأمون عباسی، موجب طرح فرضیههای مختلف بهویژه با محوریت برخی شخصیتهای مهم آن دوران است. فضل بن سهل ملقب به ذوالریاستین در جریان ولایتعهدی و دیگر موضوعهای مهم مرتبط با امام، گاه با تحلیلهای متفاوت و حتی متضاد مواجه شده است. چنین به نظر میرسد برای دستیابی به درکی جامع و منطقی از مسائل مربوط به آن حضرت با مأمون و دربارش، ضرورت دارد افکار و اقدامات ذوالریاستین در مورد امام به دقت بررسی گردد. این پژوهش تلاش دارد با رویکردی توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از روش پژوهش تاریخی، نقش این وزیر مقتدر را در چگونگی رابطه مأمون با امام رضا بررسی کند. یافتههای پژوهش، گویای نفوذ فوقالعاده ذوالریاستین بر مأمون است، با این حال وی در ارتباط با امام بیشتر متأثر از مأمون بود و کوشید با نزدیک ساختن افکار و تصمیمگیری خود به خلیفه، موقعیت خودش را تحکیم نماید. فضل با وجود داشتن اقتدار، نتوانست بر آن حضرت تسلط یابد، در عین حال شواهد متقنی نیز بر ارادت او نسبت به امام وجود ندارد.
بررسی کنشهای رخ داده در برخی دورههای تاریخی به دلیل حساسیت آن دوره و جایگاه ویژه کنشگران دارای اهمیت است؛ زیرا میتواند الگوی مفیدی برای فهم رویدادها و ژرفا یافتن درک عمومی باشد. در این مقاله، کنشهای متظاهرانه مامون در مواجهه با امام رضا (ع) در دوران خلافت با استفاده از ظرفیتهای تحلیل گفتمان لاکلا و موفه با تاکید بر دو مفهوم اصلی زنجیره همارزی و حاشیهرانی تبیین میشود. نتایج تحقیق نشان میدهد، مامون در دورههای مختلف به تناسب موقعیت از راهکارهای همارزی مانند تظاهر به تشیع، دعوت امام (ع) به مرو، پیشنهاد ولایتعهدی، باورداشت آخرالزمانی، بهکارگیری نمادهای شیعی و تطمیع استفاده کرده است. همچنین، راهکارهای حاشیهرانی مانند مهندسی روابط اجتماعی، کتمان فضایل، تضعیف جایگاه اجتماعی، تضعیف جایگاه علمی، ترور شخصیت، حصر ارتباطی، زندان، حصر خانگی، حذف فیزیکی و شهادت بهره گرفته است. روش مواجهه مامون با امام (ع) را میتوان به سه دوران بحرانی ابتدای حکومت، تثبیت حکومت و حصر فرهنگی- ارتباطی امام (ع) تقسیم کرد. با این حال، بهصورت دقیق نمیتوان هرکدام از راهکارها را به یک دوره خاص نسبت داد، اما مامون در دورههای اول و دوم بیشتر از زنجیره همارزی استفاده کرده است و هرچه به دوره سوم نزدیک میشویم، استفاده از مکانیسم حاشیهرانی بیشتر گردیده است. همچنین، گاهی بهصورت توامان از سازوکارهای برجستهسازی و حاشیهرانی استفاده شده است.
بحران، رویدادی غیرمنتظره و گاه فزاینده است که مشکلاتی را بر جامعه تحمیل کرده و حالتی حاد و بیثبات برای افراد و یا کل جامعه ایجاد میکند که رفع و دفعِ آن نیازمند اقداماتی اساسی است. در تاریخ امامت شیعی، سالهای203 تا260 ق به رهبری و سرپرستی ابناء الرضا؟عهم؟ اختصاص دارد. خُلفا با اتخاذ برخی سیاستها در مقام مشروعیتبخشی به خلافت خود و ابطال حقِّ ائمه؟عهم؟ برآمدند که البته، ابناء الرضا؟عهم؟ _ با تدابیر خاص و اتخاذ برخی تصمیمها _ توانستند از تحقّق این امر جلوگیری کنند. در این مقاله که با روش توصیفی _ تحلیلی سامان یافته، مجموعه اقدامات و اصول مدیریتی ائمهٔ متأخر شیعه؟عهم؟ برای پیشگیری از بحران و آمادگی رویارویی با آن و همچنین ارایهٔ راهکارهای مقابلهای و بازدارنده _ در سه مرحلهٔ «قبل از وقوع بحران»، «هنگام وقوع بحران» و نیز «پس از وقوع بحران» _ معرفی و دستهبندی شده است؛ اصول و اقدماتی که در عصر حاضر نیز میتوانند مورد توجه و اتباع باشند.
انقلاب اسلامی مسائل سیاسی و حقوقی زیادی را فراروی اندیشمندان قرار داده است. یکی از این مسائل چگونگی ارتباط مجتهدین با حاکم در نظام سیاسی اسلام است. دراین نظام فقیه جامع الشرایطی که در راس جامعه اسلامی است حاکم شرعی جامعه است و مجتهدان جامع الشرایط دیگری در جامعه اسلامی هستند که به امر افتا مشغولند. حاکم جامعه اسلامی به عنوان نایب امام ، اختیاراتی از طرف معصوم دارد؛ از جمله این اختیارات حکم حکومتی است. گاهی حکمی حکومتی صادر می شود و این حکم با حکم یا فتوای مجتهدین دیگر در تعارض است. مقاله حاضر این مساله را مورد بررسی قرار داده با تتبع در آراء فقهاء ، نسبت بین حکم حکومتی و فتاوا و احکام مجتهدین را تبیین کرده مشخص می کند در چه مواردی حکم حکومتی حاکم با احکام و فتاوای دیگر فقهاء قابل جمع است و مجتهدین و مقلدین می توانند هم به فتاوا و احکام خود و هم به حکم حکومتی حاکم عمل کنند و در چه مواردی امکان جمع بین فتاوا و احکام مجتهدین و حکم حکومتی وجود ندارد