مرحوم مجلسى كتابى در زندگى چهارده معصوم عليهم السلام نوشته و آن را جلاء العيون ناميده است آنچه وى در اين اثر مى آورد مصائب آن حضرات و ثواب گريه و تأكيد بر بخش تاريخ شهادت آنان است از اين رو مى گويد چون اشك ريختن در مصائب پيشوايان دين، موجب جلاى ديدههاى ظاهر و باطن مؤمنين مى گردد، آن را جلاء العيون ناميدم. انگيزه تأليف وى همچنين در مقدمه مى گويد در بحار الأنوار به تفصيل به زندگانى 14 معصوم پرداخته و در حياة القلوب نيز به اختصار مطالبى آورده است اما چون كتاب اول براى عموم مفيد نيست و كتاب دوم هم دسترس نبود با وجود اشتغالات فراوان به اثرى جديد در تاريخ چهارده معصوم دست زده كه به زبان فارسى و منحصر در بيان ولادت و شهادت پيامبر و ائمه( عليهم السلام) باشد. از اين رو ابواب چهارده گانه اين اثر- جز باب امام حسين عليه السلام كه مشتمل بر 23 فصل است- مشتمل بر دو تا چند فصل در ولادت، شهادت و بيان ستمهايى است كه بر هر امام رفته است. مجلسى منابع خود را با حذف سلسله اسناد آورده و محقق كتاب آنها را از استخراج كرده و در پاورقى ثبت نموده است. وى در مقدمه تأكيد كرده كه تفاوت اين اثر با ديگر آثارى كه در تاريخ ائمه نوشته شده آن است كه تنها از احاديث معتبر و كتب اماميه نقل مى كند.
محمدباقر مجلسی (۱۰۳۷ ه. ق در اصفهان - ۱۱۱۰ ه. ق در اصفهان) (۱۰۰۶ - ۱۰۷۷ شمسی) معروف به علامه مجلسی ومجلسی ثانی فقیه شیعه و ملاباشی ایران در دوران شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفویه بود. معروفترین اثر او بحارالانواراست که مجموعه بزرگی از احادیث را گردآوردهاست. زندگی در سال ۱۰۳۷ هجری قمری، که این سال برابر است با عدد ابجدی جمله «جامع کتاب بحارالانوار»در شهر اصفهان متولد گردید. پدرش محمدتقی مجلسی از شاگردان شیخ بهایی بود و در علوم اسلامی از بزرگان روزگار خود به شمار میرفت. پدربزرگش نیزمقصودعلی مجلسی نام داشت. مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری بود. هنوز به سن ۴ سالگی نرسیده بود که نزد پدرش به تحصیل پرداختو در مساجد برای نماز حاضر میشد. چنانچه خود میگوید«الحمدلله ربالعالمین که بنده در سن ۴ سالگی همه اینها را میدانستم؛ یعنی خدا و نماز و بهشت و دوزخ. و نماز شبمیکردم در مسجد صفا، و نماز صبح را به جماعت میکردم و اطفال را نصیحت میکردم به آیت و حدیث، به تعلیم پدرم رحمةالله علیه» او در زمان کوتاهی تمام علوم رسمی زمان خود را فرا گرفت. با وجود اینکه پدرش در علوم نقلی تبحر داشت، ولی بر اثر تغییر جهتی که در پدرش حاصل شده بود و بیشتر متمایل به علوم نقلی و بخصوص شرح و تفسیر احادیث گردیده بود، تنها علوم نقلی را از پدرش فرا گرفت و علوم عقلی را نزد آقا حسین خوانساری استفاده کرد. علامه مجلسی در برخورد با اصولیان و اخباریان راهی میانه برگزید. وی در پاسخ پرسشکنندگان خود نوشت که «مسلک فقیر در این باب بین و وسط» است. وی مانند دیگر فقهای سلف معتقد بود حکومت در صورت رعایت عدالت و رأفت، مشروع است و در صورت دورشدن از عدالت، مقبولیّت آن مخدوش میشود.مجلسی میگفت: حاکمان باید به شرایع دین پایبند باشند و چون صفویه مروّج دین مبین میباشد، قابل تقدیر است. علامه در عین همکاری با حاکمان، از نصیحت آنها غفلت نورزید. و در «عینالحیوة» فصلی را به احوال سلاطین و معاشرت نمودن با ایشان و عدل و جودشان اختصاص داد و ظلم ظالمان را مطرح کرده و شاهان و درباریان را از بادهگساری، کبوتربازی و فساد برحذر داشته است. وی در ۱۴ سالگی از ملاصدرا، اجازه روایت گرفت. و سپس در حضور استادانی چون علامه حسنعلی شوشتری، امیرمحمد مومن استرآبادی، میرزای جزایری، شیخ حرعاملی، ملا محسن استرآبادی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی، تحصیل کرد. وی در اندک زمانی بر دانشهای صرف و نحو، لغت و معانی و بیان، ریاضی، تاریخ،فلسفه، حدیث و درایه، رجال، فقه و اصول و کلام احاطه کامل پیدا کرد. وی بعد از مرگ آقا حسین خوانساری در ۱۰۹۹ ه. ق در دوران سلطنت شاه سلیمان صفوی به مقام ملاباشی ایران رسید، عالیترین مقام دینی کشور که تنها پس از پادشاه قرار میگرفت. مجلسی زندگی بسیار مجلل و آراستهای داشت به طوری که سید نعمتالله جزایری همکار و شاگردش نوشته که حتی شلوار زنان خدمتکار و کنیزکان او از گرانبهاترین پارچههای کشمیری بود. لارنس لکهارت، از جمله مستشرقینی است که اقدام مجلسی مبنی بر گسترش روابط با شاه را بنا به انگیزه دینی میداند نه حرص و آز. وی در زمان خود با توجه به نزدیکی به دربار شاه سلطان حسین، بر ضد آشنایی با دانشهای مبتنی بر خرد و استدلال برخاست و حتی نوشت که نباید پیرامون علم و صفات خداوند و شبهههای مربوط به قضا و قدر اندیشید.[۱۱] در همین دوران است که ملا صدرا تکفیر میشود و گفته میشود مجلسی، ملا محمدصادق اردستانی را از اصفهان بیرون میکند[۱۲] که این ادعا با توجه به توضیح تازهیابی از آقا محمدمهدی پاشنه طلا یزدی(نتیجه ملا محمدصادق اردستانی) در ذیل نگارش شجره نامهاش در صفحه آخر یکی از نسخ خطی محفوظ در کتابخانه ملی ایران رد میشود. علامه علی دوانی نیز متذکر شده است که این مطلب خلاف واقع و تهمتی به مجلسی است. محمدرضا اصفهانی مینویسد: مولانا محمدباقر مجلسی دراواخر شاهسلیمان و اوایل سلطنت شاهسلطان حسین بود. شاه، کمال متابعت در مطالب دینی از آنجناب داشت و در هر کار همراهی مینمود. مواعظ او شاه را سودمند آمد. از جمیع مناهی توجه نمود. وی با دخالت در امور کشوری، علاوه بر اینکه از رواج فساد و تباهی و بادهگساری -تا حد امکان- ممانعت کرد، تا حدی توانست اختلافات مذهبی را بکاهد و بدین وسیله از سقوط دولت صفوی جلوگیری کند. چنانکه پس از علامه، اختلافات مذهبی موجب قدرتیابی میرویس افغانی و قدرتیابی افاغنه شد؛ و نیز علاوه بر نفوذ در شاه، فرمان منع جنگ طوایف و دستهجات را از شاه گرفت و بدین وسیله از سیاست «تفرقه بیندار و حکومت کن» و جنگ قبایل جلوگیری کرد. وی در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ درگذشت و در جامع عتیق اصفهان مدفون شد.
غیبت امام دوازدهم علیهالسلام، بهویژه آغاز غییبت کبری که از سال 329 ق آغاز شد، آغاز دوران دشواری در جامعه شیعی به لحاظ اعتقادی بود که شیعیان، با بحران بزرگی مواجه شده و به حیرتی عجیب گرفتار شدند. نوشتار حاضر، با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، پس از اشارهای کوتاه درباره غیبیت صغری و کبری و چگونگی آغاز غیبت کبری، به بررسی وضعیت اعتقادی شیعیان و حیرتی که آنان بدان گرفتار شدند پرداخته و علل آن را بررسی کرده و سپس، به نقش برجسته عالمان شیعه برای رفع این حیرت پرداخته است. بر اساس این تحقیق، در این دوران، سردرگمی گسترده و بحرانی فراگیر دامنگیر شیعیان بوده که شیعیان از بغداد تا اقصی نقاط خراسان، درگیر آن بوده و باعث پراکنده شدن شیعیان به فرقههای گوناگون شده بوده است. سه عامل طولانی شدن غیبت، اختناق و شدت تقیه، و شبههافکنی فرقههای دیگر بهویژه زیدیه و معتزله از مهمترین عوامل پیدایش این بحران بوده است. اما آنچه اهمیت بیشتری داشت، نقش عالمان شیعه در زدودن این بحران و حیرت، و روشنگری آنان در این جهت بود. آثار بسیاری در قرن چهارم و پنجم هجری از سوی بسیاری از بزرگان شیعه نگاشته شد که نشانه اهتمام آنان به رفع بحران از جامعه شیعه به حساب میآید.