«علم امام» از مسائلي است که همواره اذهان علما و متفکران شيعي و حتي بسياري از پيروان ائمه عليهم السلام را به خود مشغول کرده است. بدين روي، سبب ايجاد پرسش هايي از ائمه اطهار عليهم السلام در اين باره شده است. با توجه به پرسش هاي متعددي که در اين زمينه مطرح است، اين نوشتار تنها از يک منظر به اين مساله مي پردازد که آن، علم امام از منظر علماي شيعه است، به اين که شعاع اين علم چه مقدار است و تا کجا امتداد و وسعت دارد. با وجود وحدت نظر انديشمندان شيعي در برخي حوزه هاي بحث علم امام، در بعضي موارد از جمله پرسش مزبور، پاسخ هاي واحدي دريافت نمي شود و به طور کلي، همه نظريه ها را مي توان در سه ديدگاه تقسيم کرد: رويکرد ترديد و سکوت، رويکرد محدوديت علم امام، رويکرد احاطه علمي کامل امام به همه چيز.
موضوع این تحقیق، ساختار اندیشه سیاسی علمای شیعه در اوخر سده دوازدهم هجری، با تکیه بر اندیشه شیخیوسف بحرانی و علامه وحید بهبهانی است. با توجه به اینکه رویکرد اخباری و اصولی در میان علمای شیعه از اواخر دوره صفویه باب بود، نظر علما درباره سیاست و حکومتهای وقت نیز با توجه به رویکردشان تفاوت داشت. از سویی دیگر، بیگانگی نهاد دین و دولت در حد فاصل سقوط صفویه تا قاجاریه (1135 - 1209 ق)، باعث مهاجرت علمای طراز اول به عتبات عالیات شد. در این میان، شیخیوسف بحرانی و علامه وحید بهبهانی به عنوان علمای برجسته و معلمان رویکرد اخباری و اصولی در مباحثه و مناظره با یکدیگر بودند که سرانجام به تثبیت و توسعه اندیشه سیاسی اصولی ختم شد. تا آن زمان علمای اخباری، حکومت فرد مؤمنی از میان مسلمانان را به شرط عدالت جایز میدانستند، اما با پیروزی اصولیها ولایت مطلقه فقیه جامعالشرایط تثبیت شد و حکومت میبایست مأذون و منصوب میبود. این تحقیق، به روش توصیفی ـ تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانهای صورت گرفته است.
بیش تر تاریخ معاصر ایران از دو سده پیش تاکنون ،به دلایلی با خامه روشن فکران رقم خورده است.آنان به گونه ای تاریخ سیاسی معاصر را تبیین کرده اند که تاثیر روشن فکری در آن،کلیدی و محوری بنماید و پدیده رقیب؛یعنی اصول گرایی که در حقیقت جریان محوری تاریخ معاصر بوده است،به بهترین شیوه به حاشیه برود.یکی از مهم ترین موضوع هایی که با آن،تاثیرگذاری این دو جریان را می توان اندازه گرفت،چگونگی رویارویی آنها با غرب است؛پدیده ای که بزرگ ترین مشکل قرن های اخیر ایران به شمار می رود و روشن فکرانی مانند دکتر فریدون آدمیت،دکتر علی شریعتی،دکتر عبدالهادی حائری و پروفسور حامد الگار،در حل آن کوشیده و به بررسی اش پرداخته اند،البته آنان هیچ گاه دیدگاه عالمان شیعه را در این باره به صورت مسئله محوری و پرسش اصلی مطرح نکردند و از این رو،درباره آنان به سختی می توان داوری کرد.مسئله مشترک آثار روشن فکران،رویارویی نادرست عالمان دینی با پدیده غرب است؛چیزی که اسناد و روی دادهای تاریخ معاصر آن را تایید نمی کند.
هرچند تأمل درباره تمدن و تمدن اسلامی در سابقه نگاشتههای اسلامی نیز وجود دارد، اما پرسش از تمدن اسلامی در دهههای اخیر، بهتبع خودآگاهی دینی مسلمانان، بهویژه از طریق شکوفاشدن جنبشهای اسلامی از جمله انقلاب اسلامی ایران، شدت و عمومیت بیشتری یافته است. یکی از پرسشهای مهم در این زمینه، ناظر به امکان تحقق تمدن اسلامی در عصر غیبت است. این مقاله با اذعان به حداقلیبودن ظرفیتهای عصر غیبت در مقایسه با عصر ظهور، با تکیه بر تجربه تاریخی مسلمانان در عصر غیبت و نیز با درک تشکیکی از مفهوم تمدن، بر این باور است که تمدن اسلامی در عصر غیبت قابل تحقق بوده و در مقایسه با شرایط زمانی خود حتی میتواند از پویش و نشاط مطلوبی نیز برخوردار باشد.