سخن از نسبت هستی خالق و مخلوق در میان فلاسفه و عرفان و سایر عالمان سابقهای دیرینه دارد و در مخالفت با نظر اهل فلسفه و عرفان،بعضی با استناد به ظاهر قرآن و روایات معتقدبه تباین ذاتی خالق و مخلوق هستند درحالیکه فضای کلی آیات و روایات با این اعتقاد هماهنگی ندارد بلکه آنچه از آموزههای دینی بخصوص در کلمات علی(ع)در نهج البلاغه و روایات توحید بدست میآید این است که مخلوق با خالق خود در مقام ذات و هستی هرگز طرف نسبت قرار نمیگیرد.زیرا هستی حق تعالی نامحدود است و در عرض هستی او هیچ موجودی وجود نمییابد و مخلوقات قائم به اویند.
یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمیآید و حتی میان پدیدههای متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطهای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر میشود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه میکند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود میدهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمیتواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمیشود، روشن میگردد که وجود مزبور را به صورت کاملتری دارد؛ به گونهای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب میشود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالیهای فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...میدانند، بنابراین، آن را انکار مینمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداختهایم.
مذهب تشیع در گذر زمان مراحلی از تحول را گذرانده است.حضور غلات در تاریخ تشیع اولیه یکی از پدیدههای پیچیده و قابل توجه این مذهب است که به آن جنبه رازامیز داده است. با وجود آنکه ظاهرا امامان شیعه در برخی از متون به لعن و نفرین بسیاری از رهبران غلات و نیز جریانهایی که آنها به راه انداخته بودند انداخته بودند پرداختهاند؛اما گویا این جریانها تاثیرات عمیقی بر فرقههای شیعی چه در نظر و چه در عمل گذاشته بودند. آنچه در این نوشتار میآید بررسی کوتاهی است در مورد محیط جغرافیایی و خاستگاه این فرقهها ؛نوع برخورد امامان شیعه با آنها و نیز اثراتی که غالیان بر تشیع امامی گذاشتند.