مهدویت؛ شاکله ي اصلی نظام ارزشمند تشیع ناب در شمار می آید و همواره از جمله مباحث بحث برانگیز و قابل تأمل در عرصه ي تاریخ اسلام در ایران زمین قلمداد می گردد که در نهضتهاي قرون میانه این سرزمین تجلی ویژهایی یافت. « واکاوي بهره مندي از اندیشه ي مهدویت در نهضت سربداران » پژوهش حاضر با عنوان بر آن است تا با مداقه و تجزیه و تحلیل شرایط مختلف سیاسی ، مذهبی، اجتماعی و اقتصادي حاکم بر آن د وران، زمینهي اتخاذ ایدئولوژي خاص چنین قیام هایی را به مبحث مهدوي گرایانه را کاوش نماید . در این راستا می توان تئوري دانشمند مسیحی هرایر دکمجیان در خصوص وقوع رستاخیز قیام هایی بنیادگرایانه که در پی شکل گیري دوران بحران پدید آمدند که در سایه قدرت گیري رهبري فرهمند شکل گرفتند ، تمسک جست که در ذیل آن این پرسش بنیادین را مطرح نمود که از چه روي مهدویت و اندیشه مبتنی بر آن در نهضت هاي اسلامی ایران آن اعصار، جلوه ایی خاص پیدا نمود. نوشتار حاضر ، در حوزه ي پژوهش در پی اثبات این فرضیه بر می آید که در پی ایجاد محیط بحر ان در جامعه ي ایران طی قرون هفت تا ده ه . ق، رهبران برخی نهضت هاي اسلامی، همچو سربداران ، پاسخ بنیادگرایانه به مشکلات موجود را در اندیشه ي مهدویت یافته و لذا آنان به این اندیشه تمسک جستند . در این سیر، با واشکافی محیط بحران و شرایط خاص آن در ایران طی قرون 7 تا 10 هجري قمري ، در تطبیق آن با نظریه ي دکمجیان، پاسخ بنیادگرایانه ي رهبران نهضت اسلامی ایرانی سربداران، با اندیشه ي مهدویت همراه گردید و بدین سان فرضیه ي اصلی در پژوهش حاضر به اثبات گردید.
در این نوشتار، در بازخوانی و نقد دیدگاههای کلبرگ و مدرسی دربارۀ پیدایش تشیع دوازدهامامی، بر پایۀ روش تاریخی ـ کلامی و با هدف مقایسۀ دیدگاهها و بیان کاستیها و اشتباهات کمترشناختهشدۀ این دو، موارد زیر دانسته شد: کلبرگ پیدایش تشیع دوازدهامامی را «انتقال از امامیه»، و مدرسی «تکامل تدریجی مکتب تشیع» خوانده است. هر دو، تاریخ آن را تقریبا همسان، نیمة قرن چهارم هجری دانسته و در اینباره به موارد انعکاس اندیشة «دوازده امام» در متون کهن استناد کرده و دچار اشتباهاتی بعضا فاحش شدهاند؛ چنانکه هر دو، ثبت عقاید اثناعشری را در برخی متون که کامل به ما نرسیدهاند، انکار نموده و از ثبت آن در برخی منابع غفلت کرده و دیدگاههایی ناهمگون و گاه متناقض داشتهاند. افزون بر این، کلبرگ به همپایگی واژة امامیه با اثناعشریه توجه نداشته و مدرسی نیز دچار «تردیدها» و «تعمیمها»ی ناروا، اشتباه در «شناسایی متن و نسخههای کهن یک روایت» و «بیدقتی در فهم اصطلاحات مهدویت» شده است.
نهضت دینی صفویه که توانست با تأسیس حکومت و رسمیت بخشیدن به تشیع به عنوان مذهب رسمی، خدمات بینظیری به اسلام شیعی در ایران بنماید، زمینهساز استقرار و قدرت یافتن و کسب موقعیت اجتماعی تدریجی فقهای شیعه در ایران شد. با توجه به پیشینه تصوف صفویه، این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که از منظر کارکرد مشروعیت دینی، فقهای شیعه چه جایگاهی در تعامل با دولت داشتند و قدرت و میزان نفوذ آنها در عرصه اجتماعی، بهویژه برای ترویج و اجرای احکام اسلامی چه میزان بوده است؟ یافتههای پژوهش، حکایت از آن دارد که مشروعیت دینی دولت صفویه، تنها برآمده از فقهای شیعه نبود و صفویان، اقتدار دینی خود را از منابع گوناگون، از جمله حمایت جریان تصوف و برخی عناوین قدرتآفرین مانند سیادت و نیابت امام(ع) به دست آورده بودند. برخی شاهان صفوی، جایگاه ویژهای برای فقهای شیعه قائل بودند و در دستگاه دیوانی نیز مناصب رسمی متعددی به آنها تعلق داشت؛ اما در عمل، قدرت واقعی و نفوذ اجتماعی شاه، قابل مقایسه با هیچ صاحبمنصب دیگری نبود و تمایلات شخصی شاه، بر مقدرات کشور حاکم بود. تنها در اواخر دوره صفویه بود که قوام یافتن نهاد دینی قدرتمند و شکلگیری منصب ملاباشی، بر اقتدار فقها افزود.