به طور کلی، صحنه سیاسی - اجتماعی عراق قرن بیستم، شاهد ظهور پنج گفتمان عمده قدرت و مقاومت بوده است. این گفتمان ها زمانی مخالف گفتمان «قدرت» رسمی بوده، در نقش یک مخالف، به بازتولید گفتمان «مقاومت» می پرداختند؛ و زمانی که قدرت را در دست می گرفتند، در مبارزه با گفتمان های دیگر می کوشیدند. پنج گفتمان یادشده عبارت اند از: گفتمان اسلامی - شیعی؛ گفتمان چپ کمونیستی؛ گفتمان کرد؛ گفتمان ملی گرایی؛ و گفتمان بعث. در این نوشتار، با استفاده از نظریه های گفتمانی لاکلاو و موفه و میشل فوکو در تبیین گفتمان های یادشده به بررسی نقاط مرکزی (دال برتر)، مفصل بندی ها، عناصر و وقته ها، و حوزه های گفتمانگونگی در این گفتمان ها، در عراق قرن بیستم و تا پیش از سقوط صدام می پردازیم.
فرقه بابیه از انحرافات مهم اجتماعی در تاریخ ایران است که با فرهنگ و عقاید مردم ارتباط تنگاتنگی داشته. پیدایش و ظهور هر جنبش یا نهضت ملی یا مذهبی به عوامل اجتماعی و سیاسی عصر پیدایش آن بستگی دارد. در برهه ای از تاریخ معاصر ایران، در پی بسط اندیشه های مکتب شیخیه و متعاقب آن ادعای جوانی جویای نام، موسوم به سید علی محمد باب به شیوع فرقه بابیه و شروع منازعاتی در عرصه اجتماعی ـ مذهبی دوران قاجار انجامید. این پژوهش که با عنوان چگونگی تلاقی فکری مکتب شیخیه و فرقه بابیه انجام گرفته است، دلایل برتری پارادایم شیخی گری و زمینه های اجتماعی این گفتمان غالب را در آن مقطع تاریخی مورد بررسی قرار میدهد. فرضیه پژوهش عبارت است از ظهور پدیده بابیه ناشی از پارادایم غالب دوره ابتدایی قاجاریه و نفوذ گفتمان اخباری گری درحوزه علمیه نجف بود. این پژوهش به روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از ابزار کتابخانه ای تهیه و تدوین گردیده است.
مظاهر مشترک میان طریقت های صوفیه و تشیع در کردستان، یکی از عوامل تاثیرگذار در گرایش طوایفی از کردها در چند قرن اخیر به پذیرش مذهب تشیع بود؛ زیرا در زیر سلطه دامنگیر آداب و مناسک طریقتی بر کردستان، نمادها و مظاهر بسیاری از عقاید شیعی در میان کردها رواج یافت و تبعیت مردم کرد از مذهب امام شافعی را تا حد تکفف در نماز، کیفیت انجام وضو و ادای اذان تنزل داده بود. کردهای پیرو طریقت های صوفیه در موضوع توسل، زیارت قبور، تبعیت از شیخ طریقت و غیره به مانند شیعیان عمل می کردند و در فضای چنین اعتقادی اختلاف چندانی با شیعیان احساس نمی کردند. بنابراین طریقت های نقشبندی، قادری، نعمت اللهی و جلالی شایع در سراسر مناطق کردنشین، زمینه ورود افکار و عقاید شیعی به کردستان را فراهم کردند و در قالب افکار و عقاید صوفیه، مروج عقاید شیعی در میان کردها بودند. همگرایی و نزدیکی عقاید طریقت و تشیع، نزدیکی هرچه بیشتر طوایفی از کردها به مذهب تشیع را فراهم نمود و رشد تشیع در میان طوایفی از کردها - بخصوص کردهای نواحی جنوب کردستان - را بدنبال داشت. اما سقوط دامنه عقاید طریقت در کردستان که با سرعت از اواخر دوران پهلوی شروع و در دوران انقلاب اسلامی تمامی کردستان را در بر گرفت، به جدایی مرزهای تشیع و تسنن و افتراق آن ها در نواحی کردنشین انجامید. این که آیا ﯾﻘﺖﻫﺎی ﺻﻮﻓﯿﻪ ﻋﺎﻣﻠﯽ ﺑﺮای رﺷﺪ ﺗﺸﯿﻊ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ ﺑﻮدهاﻧﺪ؟ ﻣﻈﺎﻫﺮ ﻣﺸﺘﺮک ﻃﺮﯾﻘﺖﻫﺎی ﺻﻮﻓﯿﻪ و ﺗﺸﯿﻊ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ ﮐﺪاﻣﻨﺪ؟ و ﯾﺎ ﻣﺤﻮ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻃﺮﯾﻘﺘﯽ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ در ﭼﻨﺪ دﻫﻪ اﺧﯿﺮ، در روﻧﺪ واﮔﺮاﯾﯽ ﻣﺮدم ﮐﺮد از ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺷﯿﻌﯽ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﻮده اﺳﺖ؟ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺳﺆالﻫﺎﯾﺎﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶاﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺤﻠﯿﻞ اﺳﻨﺎد ﺗﺎرﯾﺨﯽ و ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮاﯾﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ اوﺿﺎع ﮐﺮدﺳﺘﺎن، در ﭘﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ آنﻫﺎ هستیم.
مقالة حاضر به بررسی پدیدة ژئوپلیتیک و ژئوکالچر تشیع با استفاده از نظریات کلاسیک در این حیطه میپردازد و با تبیین مفهوم «ریملند شیعی» و موقعیت تشیع بهعنوان عاملی مؤثر در مناسبات منطقهای و بینالمللی، سعی در پاسخ به این سؤال دارد که نقش ایران بهعنوان یک بازیگر منطقهای، در معادلات بینالمللی چیست؟ پدیدة شیعه و جمعیتهای شیعی، از لحاظ جغرافیایی در قلب ریملند واقع شده و با ظهور انقلاب ایران به پدیدهای اثرگذار در معادلات بینالمللی تبدیل شد. انقلاب ایران که یک انقلاب مبتنی بر ایدئولوژی شیعی بود، از سویی ایران را تبدیل به امالقرای شیعه نمود و از سوی دیگر، به بیداری جمعیتهای شیعی در کشورهای منطقه ریملند انجامید. شیعیان کشورهای منطقه که بیشتر آنان زیر سلطة حاکمان سنیمذهب به سر میبرند، در این سالها با الگوگیری از انقلاب ایران، و با تأکید بر موقعیتهای اعتراضی به وضع موجود- که مبتنی بر تبعیضهای سازمانیافته و دولت خواسته ضد آنان است- سعی در تغییر وضع موجود داشتهاند. این مقاله به بررسی نقش شیعیان منطقه بهعنوان فضای «پیرامونی» ایران، و واکاوی موقعیت سیاسی- اجتماعی و ژئوپلیتیک آنان در ارتباط با ایران بهعنوان «مرکز» تشیع میپردازد تا از این رهگذر، به تبیین ژئوپلیتیک پدیدة شیعه بهعنوان بازیگری فعال در معادلات منطقهای و بینالمللی، و همچنین ژئوپلیتیک نوین تشیع نائل آید.
جنبش سیاسیـ اجتماعی نوین شیعه در عراق، در فضای گفتمانی حاکم بر جامعه عراق در دهه 1940 به بعد شکل گرفته، ارتباط تنگاتنگی در ابعاد اندیشه ای و سیاسی با زمینه اجتماعی تاریخی عراق دارد. رویدادهایی چون گسترش اندیشه های کمونیستی و ناسیونالیستی، و پس از آن روی کار آمدن حزب بعث در سال 1968 و سرکوب سازمان یافته شیعیان و اعمال تبعیض های آشکار، گفتمان جنبش شیعی عراق و حوزه های علمیه را وادار به نوزایی در اندیشه سیاسی و حوزه تفکر کردکه تجسم آن رامی توان در آرای شهید صدر و تشکیلات حزب الدعوه الاسلامیه و مبارزه بیش از چهار دهه ای آن به عنوان گفتمان مقاومت، در برابر گفتمان هایقدرت دید. در این مجال، گفتمان اسلام گرای جنبش شیعی عراق و حرکت اجتماعی ـ سیاسی مبتنی بر آن، در سه دوره کلان گفتمانی بررسیمی شود: در دوره اول، ایده جهان شمولی و مبارزه با گفتمان مارکسیستی و ناسیونالیستی. دوره دوم، ایده محلی گراییو در دوره سوم، رادیکالیزه شدن، معنای ثابت گفتمان هستند.