فاطمیان (297-567 ق) خلفای شیعی بودند که پس از دورهای فعالیتهای تشکیلاتی مخفی توسط سازمان دعوت اسماعیلیان و با استفاده از ظرفیتهای موجود در میان قبایل بربر شمال افریقا، دولتی تشکیل دادند و با فتح مصر و بنای شهر قاهره، چشمانداز خود را در پیشروی و فتح شرق اسلامی آشکار کردند و به رقابت با خلافت عباسیان پرداختند. این اقلیت شیعی، توانستند بیش از دو و نیم قرن بر جغرافیای گستردهای از سرزمینهای اسلامی با ساکنان سنی و اهل ذمه حکمرانی کنند و در برخی دورهها مانند دوره اول خلافت در مصر، اقتدار و محبوبیت بالایی نیز داشتند. میدانیم موفقیتهای دولت فاطمیان در کنترل و اداره مملکت، حاصل رویکرد و سیاستهای اجتماعی بود. یکی از سیاستهای اجتماعی فاطمیان، تعامل آنها با قبایل و استفاده از ظرفیت قبیلهای مغرب و مصر بود. قبیله بربر کتامه در دوره دعوت و تأسیس دولت، مهمترین و بزرگترین یار و حامی فاطمیان بودند. سؤال اصلی مقاله این است که نقش این قبیله در تأسیس دولت و برآیند فعالیت این قبیله در دولت در مصر چه بود. دستاورد تحقیق این است که قبیله کتامه در دوره دعوت به ویژه از زمان حضور ابوعبدالله شیعی در مغرب، اصلیترین حامی و ستون فقرات دولت فاطمیان بودند. این نقش در تمام دوره مغرب و سالهای اولیه خلافت مصر استمرار داشت تا اینکه در دوره العزیز با ورود قبایل دیگر به ویژه مشارقه تضعیف شد و پس از ورود بدرالجمالی به قاهره از بین رفت و قبیله کتامه مانند مردم عادی شدند.
نهضت دینی صفویه که توانست با تأسیس حکومت و رسمیت بخشیدن به تشیع به عنوان مذهب رسمی، خدمات بینظیری به اسلام شیعی در ایران بنماید، زمینهساز استقرار و قدرت یافتن و کسب موقعیت اجتماعی تدریجی فقهای شیعه در ایران شد. با توجه به پیشینه تصوف صفویه، این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که از منظر کارکرد مشروعیت دینی، فقهای شیعه چه جایگاهی در تعامل با دولت داشتند و قدرت و میزان نفوذ آنها در عرصه اجتماعی، بهویژه برای ترویج و اجرای احکام اسلامی چه میزان بوده است؟ یافتههای پژوهش، حکایت از آن دارد که مشروعیت دینی دولت صفویه، تنها برآمده از فقهای شیعه نبود و صفویان، اقتدار دینی خود را از منابع گوناگون، از جمله حمایت جریان تصوف و برخی عناوین قدرتآفرین مانند سیادت و نیابت امام(ع) به دست آورده بودند. برخی شاهان صفوی، جایگاه ویژهای برای فقهای شیعه قائل بودند و در دستگاه دیوانی نیز مناصب رسمی متعددی به آنها تعلق داشت؛ اما در عمل، قدرت واقعی و نفوذ اجتماعی شاه، قابل مقایسه با هیچ صاحبمنصب دیگری نبود و تمایلات شخصی شاه، بر مقدرات کشور حاکم بود. تنها در اواخر دوره صفویه بود که قوام یافتن نهاد دینی قدرتمند و شکلگیری منصب ملاباشی، بر اقتدار فقها افزود.