اهل حق، فرقه ای از غلات هستند که غالبا در غرب ایران و در کشورهای همسایه غربی، در مناطق کردنشین و تعدادی نیز در افغانستان، هندوستان و چند کشور دیگر زندگی می کنند؛ آغاز پیدایش این فرقه دقیقا مشخص نیست ولی آنچه مسلم است آن است این فرقه را سلطان سهاک، در قرن هشتم هجری بنیان نهاده و با ظهور سلطان اسحاق در قرن هشتم و جمع نمودن پیروان در زیر چتر خود و متحد ساختن ایشان و قانون گذاری برای این فرقه و به وجود آوردن خاندان های هفتگانه اهل حق در کردستان قدیم، این مسلک، رشد یافت. آنها معتقدند،خداوند، خود را در شکل بشر،به انسان ها نشان داده و در آینده نیز نشان خواهد داد. زمان شکل گیری و خاستگاه این فرقه مشخص نیست، اما بسیاری از عقاید اهل حق در اعتقادات ادیان و مذاهب دیگر مانند یهودیت، مسیحیت و هندو و مانوی و تصوف، ریشه دارد. این فرقه عقاید غلوآمیز و خرافی فراوانی دارد و کتب دینی ایشان، به زبان محلی کردستان و ترکی و تعدادی نیز به زبان فارسی و به صورت نظم و نثر، نوشته شده است. از نظر اهل حق، به دلیل اینکه خداوند جسم دارد و در جامعه بشری، حلول نموده است، دیدنی است. نظر این فرقه درباره خلقت آن است که در دو مرحله معنوی و مادی، آفریده شده است. نظر اهل حق درباره انبیا الهی آن است که هر کدام از ایشان، مظهر و دون خدا و یا مظهر و دون یکی از فرشته های الهی هستند، با توجه به نوشته های آنها به عصمت انبیاء، اعتقادی ندارند. همچنین ایشان به وحدت ادیان معتقد هستند و از نظر آنها هر کسی با هر دینی می تواند نجات یابد. ائمه اهل حق، زیاد هستند و یکی از اشتراکات همه خاندان های اهل حق که تمام اصول و عقاید اهل حق بر ان استوار است، مساله تناسخ است؛ یعنی تبدیل شدن انسان به سنگ و خاک و گیاه و حیوان و انسان و ... و این مساله در میان اهل حق از ارکان اصلی اعتقادات آنها به شمار می آید.
پیدایی و گسترش تشیع، یکی از مسائل مهم مطالعات شیعی است و برخی پژوهشگران، دیدگاههایی چالشی در این باره دارند. امیرمعزی هم در این زمینه نظریهای ویژه دارد و در آثار خود، با روش پدیدارشناسی، بر این باور است که آموزههای مکتب تشیع از یک سو، از فرهنگ و آموزههای باستانی ایران پیش از اسلام سرچشمه میگیرد و به دلیل فرمانروایی اعراب بر امپراتوری اسلامی و فضای قومیتگرایی پنهان مانده است و از دیگر سوی، تشیع دارای اسرار باطنی زیادی است که امامان به شیعیان رازآشنایشان در قالب یک «سنت عرفانی فراعقلانی» منتقل کردهاند. به باور وی، گرچه این اصحاب خاص در منابع فرقهنگاری به «غالیان» شهرت یافتهاند، در اصل، اینان یاران حقیقی و مؤمنان راستین هستند و به علت آشکارسازی این اسرار باطنی و تعالیم خاص، مورد لعن و طرد امامان قرار گرفتهاند. امیرمعزی مکتب فکری شیعی را بر دو پایه «ایرانگرایی» و «غلوگرایی» استوار میداند. این مقاله، در پی بررسی نظریه وی با رویکرد تاریخی و کلامی است.