این تحقیق میکوشد تا توهم شیعههراسی را، به عنوان یکی از مهمترین تهدیدات بیداری اسلامی، کالبد شکافی نماید. از این منظر، علل بروز و راهکارهای مقابله با آن مهمترین دغدغه این نوشتار است. به نظر نگارنده استراتژیستهای هژمونی بینالمللی، بعد از ظهور بیداری اسلامی در ایران، متوجه پتانسیل بالای قدرت نرم شیعه در جهت جریانسازی عدالتطلبی، ظلمستیزی و استقلالطلبی شدند که اگر کنترل نشود به زودی مرزهای ایران را درمینوردد و زمینه گسترش اسلام سیاسی و دولتهای اسلامی مشابه ایران را در منطقه خاورمیانه فراهم میآورد. از این رو پروژه شیعههراسی به منظور مصادره مفاهیم اصیل اسلام ناب طراحی شده است که راهکار مقابله با آن، بصیرت سیاسی و واکاوی آموزههای صلحجویانه، وحدت طلبانه و کنش ارتباطی متعقلانه و معنویتخواهانه اسلام است.
شیعهستیزی در عصر حاضر شکل جدیدی به خود گرفته و رویدادهای گستردهتری را نسبت به گذشته رقم زده است. لذا ضروری است گونهها، علل و ماهیت آن، خصوصاً با هدف بررسی فرآیندبودن یا برنامهبودن شیعهستیزی معاصر بررسی، و به این پرسشها پاسخ داده شود که: انواع شیعهستیزی جدید و علل آن کداماند؟ آیا شیعهستیزی جدید فرآیندی طبیعی در ادامه شیعهستیزی تاریخی است یا برنامهای فراتر از آن است؟ یافتههای این پژوهش، با روش برهان انّی (بهرهگیری از دادههای معلولی برای کشف و توصیف علت) و استفاده ضمنی از تحلیل گفتمان، حاکی از این است که شیعهستیزی در مجموع به دو گونه شیعهستیزی دیرینه (تاریخی) و جدید (معاصر) تقسیم میشود و شیعهستیزی جدید را باید در دو قسم بیرونی (بیرون دنیای اسلام) و درونی (درون دنیای اسلام) دانست. شیعهستیزی معاصر بیرونی بیشتر برنامه است تا فرآیند، ولی شیعهستیزی معاصر درونی فرآیند بلندمدتی است که در شیعهستیزی دیرینه (تاریخی) ریشه دارد، اما در عصر حاضر تحت مدیریت شیعهستیزی بیرونی (برنامهای) در آمده است.
تحولاتی که طی سالهای اخیر در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا ایجاد شده، از زوایای گوناگون قابل تحلیل است. از بطن این تحولات، «سلفیگرایی سنتی» دچار دگردیسی شده و پدیده «نئوسلفیسم» به وجود آمده است. این مقاله، با بررسی مؤلفهها و عناصر گفتمان نئوسلفیسم، «دگرسازی شیعی» را وجه اساسی این گفتمان تلقی کرده، و با رویکردی آیندهپژوهانه و آسیبشناسانه، پیامدهای آن را در زمینه ایجاد اختلاف و تضعیف جهان اسلام تحلیل میکند. تحولات نظری نئوسلفیسم در عرصه عمل سیاسی، پیامدهایی چون غلبه دگردروندینی بر دگرخارجی و شیعههراسی، دوقطبیسازی امت اسلام، تضعیف و ناکامسازی دولتهای منطقه و ایجاد زمینه برای حضور قدرتهای فرامنطقهای، مخدوشسازی نگاه بینالمللی به جهان اسلام، قراردادن مجدد اسلام در دستور کار قدرتهای جهانی، تغییر ژئوپلیتیک قدرت در منطقه خاورمیانه و افزایش قدرت و نقش رژیم صهیونیستی و در مجموع، زمینه برای تضعیف جهان اسلام را فراهم میکند و انرژی رهاشده از بیداری اسلامی را که میتواند باعث احیای قدرت واقعی جهان اسلام شود، خنثی و حتی معکوس میکند.