از نظر شهید مطهری، امام همه شئونات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز دریافت وحی را داراست. ایشان اوصافی چون عصمت، علم، افضلیت، شجاعت، عدالت، اخلاق و... را برای امام بر می شمارند. شهید مطهری به انتصابی بودن امامت از ناحیه خداوند قائل است. ایشان ولایت را به ولایت مثبت و منفی تقسیم کرده، هر کدام را دارای اقسامی می داند. ولایت مثبت را به محبت، امامت، زعامت و تصرف و تکوین تقسیم کرده، امام معصوم علیه السلام را دارای هر چهار قسم ولایت می دانند و ولایت منفی را نیز ولایت شیطان و شیطانی قلمداد می کنند. علامه اقبال لاهوری نیز به عنوان یکی از متفکران بزرگ اهل سنت، ضرورت امام را بیان کرده، از دلیل عقلی در اثبات آن کمک می گیرد. مهم ترین شئون امامت از دیدگاه ایشان، رهبری جامعه، اتحاد ملت های مسلمان و جلوگیری از هرج و مرج در جامعه است. علامه اقبال، شجاعت، عدالت و راستگویی را از مهمرترین اوصاف امام می داند و به انتخابی بودن امام قائل است. ایشان ولایتی را که برای اهل بیت علیهم السلام مطرح می کند، برخلاف شهید مطهری فقط ولایت در محبت است و به بقیه اقسام ولایت قائل نیست.
«امام کاظم» (علیهالسلام) در ابتدای امامت، با چالشهایی روبه رو بوده اند که این چالشها موجب شده است تا اقدامات ایشان به عنوان قرینه فعلی علاوه بر دلایل نقلی مورد توجه باشد. اهداف اصلی تحقیق، چگونگی و دلایل امامت امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) و نیز اقدامات ایشان در اثبات این موضوع با استفاده از منابع شیعه و اهل سنت است. سوال اصلی این تحقیق نیز بدین شرح است که «مهمترین اقدامات امام کاظم (علیهالسلام) در راستای اثبات امامت ایشان با توجه به چگونگی و دلایل امامت ایشان در منابع شیعه و اهل سنت چیست؟» این تحقیق با روش توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، به این نتیجه دستیافت که برای انتخاب امام، شرایطی مانند «وصیت، علم خاص، ودایع و سن» بهعنوان ملاک تعیینشده که بنا به دلایل قدرمتیقن، مشخص میشود که امام کاظم (علیهالسلام) شرایط امامت را داشته است. علاوه بر احادیث و دلایل منقول در قبال امامت ایشان، مهمترین اقدامات ایشان که عبارت است از وارستگی مادی و سیاسی، شفافسازی در غصب حکومت شیعیان، مقابله علمی با جریانهای انحرافی و فرقههای مختلف شیعه، مناظره با خلفای عباسی و انتخاب رویکرد تقیه، گویای این است که طرز فکر امام کاظم (علیهالسلام) طرز فکر یک «ولی، امام و زعیم» امت است؛ زیرا از یکسو جامعه شیعیان را از طریق تقیه و وکالت مدیریت کرده و از طرفی، برای اثبات حقانیتشان از طرق مختلف مانند مناظره و شجاعت در بیان، تلاش نموده و ازنظر علمی و فرهنگی نیز با بزرگترین چالش زمان خود، مقابله نموده و خطمشی آگاهانهای را بنیانگذاری نمودهاند.
روششناسي و بسترشناسي يک نظريه، از مهمترين مسائلي است که نقش مهمي در تحليل و شناخت چرايي صدور آن نظريه دارد. متکلمان شيعي مکتب بغداد در قرن چهارم و پنجم هجري، از بزرگترين متکلمان اماميه در طول تاريخ بهشمار ميآيند. با اين حال، روايات امامان معصوم عليه السلام، که از منابع اصيل تفکر ديني بهشمار ميآيند، حضور کمرنگي در کتابهاي کلامي ايشان دارند. هدف از نگارش اين مقاله، ابتدا روششناسي فکري اين متکلمان، و سپس تحليل چرايي تکيۀ فراوان ايشان بر عقل در براهين و نظريات کلامي مربوط به مسئلۀ امامت با توجه به بستر فرهنگي شهر بغداد در آن دوران است. بر اساس مهمترين يافتههاي اين نوشتار، نگاه سختگيرانۀ متکلمان بغداد به احاديث و نيز تنوع مکاتب گوناگون کلامي و نيز تعصبات مذهبي و درگيريهاي شديد فرقهاي در بغداد، از مهمترين عواملي است که مانع از استفادۀ لازم متکلمان شيعي از روايات در آن دوران شده است.
اندیشمندان مسلمان، به ویژه حکیمان و فیلسوفان با بهرهجویی از آیات نورانی الهی و آموزههای حیاتبخش معصومان و استفاده از نعمت گرانبهای عقل، پژوهشهای ژرف و عمیقی درباره معاد به جای گذاشتهاند. هرچند این اصل، مورد اتفاق همه اندیشمندان اسلامی است؛ ولی کیفیت و تحلیل ماهوی آن مورد اختلاف میباشد. در این میان، برخی به معاد جسمانی معتقد گشته، عدهای معاد روحانی را ترجیح دادهاند و گروه دیگری معاد جسمانی و روحانی را توأمان پذیرفتهاند. در این میان، گروهی موسوم به مکتب تفکیک، اعتقادشان بر آن است که استفاده از ادله فلسفی و عقلی در باورهای دینی و طریق کسب معرفتهای وحیانی جایز نبوده، آموزههای فلسفی را دستساز بشر دانسته، نطاق آن را برای اثبات آموزههای اعتقادی و وحیانی ناکافی میدانند و تفکیک این دو ساحت را واجب میشمارند. جناب استاد محمدرضا حکیمی از جمله معتقدان به این مکتب است که در کتاب معاد جسمانی در حکمت متعالیه، مدعی تفکیکیبودن برخی از بزرگان حکمت و کلام اسلامی در معاد جسمانی است. در این پژوهش، تلاش شده است شواهدی را که استاد حکیمی ذیل فصلی با عنوان «سخنان بیدارگر» در جهت تأیید تفکیکگرایی و تقویت اینگونه تفکر از کلام حکمایی چون یعقوب کندی، ابوزید بلخی، ابونصر فارابی، ابنسینا و میرزا ابوالقاسم فندرسکی مطرح نموده است، با ترازوی نقد و ارائه مستندات مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد.
نوشته حاضر پیرامون ولایت ائمه اطهار (ع) در موضوعی بحث می کند که مورد توافق اکثریت فرق اسلامی است.ولایت ائمه(ع) در ساحت علم و فهم دین بر همگان روشن است. همنی ویژگی باعث شده است که تطبیق بین فریقین در قالب همیشگی آن صورت نگیرد ، بلکه به مقدمات مورد توافق فریقین بدون اصرار بر جدا کردن سرفصلها و منابع پرداخته شده ، سپس لوازم و نتایج آن استخراج شده است. رویکرد تقریبی در نوشته حاضر بدین صورت اعمال شده است که بر نقاط مشترک اسلامی بیشتر تمرکز شده است و نهایتا نتیجه نیز تابع همین رویکرد است ؛ با این ملاحظه که فضایی پیش روی امت اسلامی گشوده شده است که پیروی از آن موجب ارتقای فرهنگ اسلامی خواهد شد و آن التزام علمی و عملی به ولایت علمی ائمه اطهار (ع) است.