نهضت سربداران، از لحاظ خاستگاه اجتماعی و نیروهاي حامی و گرایش هاي مذهبی در میان حکومت هاي پس از فروپاشی دولت ایلخانی، داراي ویژگی هاي منحصربه فردي است. از سوي دیگر، خصلت بی ثباتی و استقرار نداشتن سیاسی که درباره سربداران از برجستگی خاصی برخوردار بود و به ویژه، خلع و قتل مکرر حکمرانان، پرسش هایی را درباره میزان توفیق این حکومت، در ایجاد مشروعیت مطرح می سازد. پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی انجام گرفته است و از طریق تحلیل اطلاعات منابع تاریخی، نشان می دهد خاستگاه اجتماعی و گرایش هاي مذهبی متفاوت حکومت سربداران، حکمرانان سربدار بهرة اندکی از منابع مشروعیت برده بودند. آنان در بهره گیري از منابع مشروعیت جدیدي که از بطن خصلت هاي اجتماعی و فرهنگی ویژة جنبش آن ها زاده شده باشند نیز با شکست روبه رو شدند. بحران مشروعیت براي اشاره به وضعیتی است که در آن هیچ یک از منابع بالقوة مشروعیت بخش، براي حکومت سربداران، قادر به ایفاي نقش خود نشدند. این ناکامی به علل مختلفی، ازجمله وجود تضاد درونی یا نبود توازن و تعادلی که حاصل بهره گیري از منبع مشروعیت یا چند آبشخور فرهنگی و فکري باشد، در حکومت سربداران ایجاد نشد.