این مقاله روشهایی را که دانش مذهبی در دوران مدرن صفویه، به ویژه در اصفهان، طی دوره صفویه بعد از سلطنت شاه عباس دوم (1642-66) تا پایان سلطنت شاه سلیمان حصین (1694- 1722) این استدلال می کند که مدرسه های صفوی به عنوان مراکز فرهنگی چندمنطقه ای شناخته شده اند که دانش مذهبی را پخش می کنند و میراث معنوی شیعه را حفظ می کنند و نقش مهمی را در بازسازی، تفسیر و تطبیق دادن یا مطرح کردن گذشته ایفا می کنند. مدرسه صفوی، که عمدتا به دلیل گستردگی و تقوا در شاهنامه صفوی تأیید شده بود، اغلب به نمایندگی از قدرت سیاسی متکی بود. با این حال، با توجه به ویژگی انعطاف پذیر، انعطاف پذیر و شخصیتی آموزش و پرورش اسلامی، یادگیری شیعه، مانند جامعه مسلمان گسترده، می تواند در مکان های متنوعی از خانه های محققان به هر مسجد یا حرم رخ دهد. پس از بررسی و تحقیق در مورد بورس تحصیلی شیعه و نهادهای آن از دهه های اولیه تاریخ اسلام تا اواسط قرن هفدهم، این مطالعه مدرسای یی سلطانی یا مدرسه سلطنتی اواخر صفوی اصفهان را در محیط سیاسی، اجتماعی و مذهبی خود در نظر می گیرد. این مدرسه ویژه نمونههایی از روشهایی است که دانش مذهبی در اوایل ایران مدرن منتقل شد.
کتاب بستان الناظرین فی معرفه ائمه الهادین اثر محمد یوسف بیکا که در سال 1119 - 1120 نوشته شده، شرح چهل حدیثی است که نویسنده ضمن آن سعی کرده است به مسائل مختلفی که به تشیع و اعتقادات صحیح او مربوط می شود، بپردازد. در واقع، می توان آن را اثری در معرفی شیعه و ویژگی های آن دانست. نویسنده در نوشتار پیش رو، با ارائه گزارشی از کتاب، محتوای آن را در بوته بررسی قرار داده است.
بازتاب گسترش تشیع به وسیله شاه اسماعیل اول صفوی، آن چنان گسترده است که آثار آن تا به امروز در صحنه فرهنگی و اجتماعی ایران باقی مانده است. یکی از مسائل مهم برای صفویهپژوهان، آگاهی از انگیزههای مؤسس جوان این سلسله برای رسمیت بخشی به مذهب تشیع اثناعشری و ترویج آن است. این آگاهی ما را در رسیدن به تصویری صحیح از بنیان فکری صفویان و علل اقداماتی که در بُعد فرهنگی و مذهبی انجام دادند، یاری میرساند. در این پژوهش سعی میشود، دیدگاههایی که ترویج تشیع از سوی شاه اسماعیل را متأثر از انگیزههایی مانند قدرتطلبی، ثروتاندوزی، ادعای الوهیت، ادعای مهدویت و نیابت، ملیگرایی و نژادگرایی، تقابل با دولت عثمانی و تأثیرپذیری از عقاید غالیانه قزلباش معرفی کردهاند، نقد گردد. سپس این مدعا اثبات شود که ایمان درونی و اعتقاد راسخ و خالصانه شاه اسماعیل به تشیع به دور از مصلحت اندیشیهای سیاسی، عامل اصلی اهتمام او به گسترش تشیع بوده است. هرچند خلوص او در این باورها به معنای درستی همه باورهای او نیست.
Shi‘ism, perhaps more than any other current of Islam, places emphasis on numerous forms of commemorative culture. Throughout the history of Shi‘ism, commemorative rituals have provided a comprehensive framework for interpreting a wide array of historical encounters between the Shi‘a and the dominant Sunni culture, thereby allowing Shi‘ism to construct itself as a community of learning and remembering. This self-construction required both a high degree of institutionalization as well as specialists to preserve the religious identity of the Shi‘a and to transmit religious knowledge to the next generation. Madrasas (Islamic institutions of higher learning) as well as the shrines of the Shi‘i Imams and their progeny served as the best institutions to achieve these goals. This paper argues that Safavid madrasas were not only centers for disseminating religious knowledge and preserving Shi’a intellectual heritage. They also rearticulated and contemporized the community’s past through the active memorializing of pivotal events in the religious calendar of the Shi‘a. More specifically, the paper delineates the nature and scope of religious rituals and rites carried out in the Madrasa-ye Sultānī and a number of other madrasa-mosque complexes of Safavid Isfahan in order to explore the process by which the Shi‘i past was contextualized or contemporized as salient to suit the needs of Safavid power and society.