مردم کوفه در طول خلافت امیرالمومنین علی(ع) نقش مهمی در تاریخ خلافت اسلامی ایفا نمودند. مسئله اساسی که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته است شناخت دلایل حمایت اهل کوفه از امام(ع) در برهه هایی از خلافت وی و بررسی عوامل تداوم نیافتن آن توسط گروه هایی از مردم این شهر است. سوالات پژوهش عبارتند از: 1- تداوم نیافتن حمایت از امام(ع)، ریشه در چه عواملی داشت؟ 2- آیا عدالت امام با مناسبات اجتماعی – اقتصادی موجود، هماهنگی داشت؟ 3- نقش رهبران شیعه و متقابلا اشراف کوفه در روابط اهل کوفه با امام چه بود؟ مدعای اساسی مقاله در این نکته است که تداوم نظام اجتماعی جاهلی قبایل، تکیه بر رهبری اشراف، بی توجهی به ولایت و رهبری امام و نبود انسجام لازم در شهر کوفه، در نهایت موجب شد تا تلاش های امیرالمومنین و یارانش در کوفه با مشکلات متعددی مواجه شود و این روند، منتهی به شهادت امام شود.
بنیهاشم و خاندان پیامبر(ص) پس از رحلت ایشان به حاشیه رانده شدند. یکی از نظریات مطرح در تبیین این پدیدۀ تاریخی، وجود تفاهمات پیشینی برخی اصحاب در دوران حیات پیامبر؟صل؟ میباشد. با این حال، از سویی نشانهها، سویهها و زمینههای این تفاهمات مورد واکاوی کافی قرار نگرفته است و از سوی دیگر، عمدتاً ادلۀ ارائهشده اندک بوده و یا در مواردی از دلالت بر مدعا قصور داشته است. بدینرو در جُستار حاضر در صدد بررسی و تحلیل نشانههای پیدایش، ابعاد، روند و زمینههای جریانی هستیم که در دوران پیامبر؟صل؟ نوعی از تحزّب را در برابر بنیهاشم شکل داده بود. بر اساس این پژوهش، تحزّبی جدّی در میان برخی مسلمانان قریشی و غیرقریشی علیه بنیهاشم وجود داشته که رقابتهای پیشااسلامی، نبردهای عصر نبوت، چشمانداز جانشینی و عدم تسامح امام علی بن ابیطالب(ع) در دین، به نحو چشمگیری در پیدایش آن نقش داشته است.
در تاریخ اسلام میان اصطلاح های خلافت، امامت و سلطنت هیچ وحدتی وجود ندارد و این خلط معنایی صرفا لفظی و لغوی نبوده، بلکه حاصل تحولاتی تاثیرگذار در تاریخ اندیشه اسلامی بوده است. اصطلاح «خلیفه»، به تفاوت، عنوانی برای تمام زمامداران یا خلافت نبوی در زعامت سیاسی مسلمانان و جانشینی خلیفه رسول الله، یا منصبی شرعی و نه عرفی به تمام خلفای راشدین، امویان و عباسیان نیز به کار برده می شد. درباره «امامت» باید گفت متکلمان اهل سنت که به وضوح شاهد فساد دستگاه خلافت بودند و میان خلفای راشدین با خلفای اموی و عباسی تفاوتی ماهوی می یافتند، به دلیل تداعی فساد خلفای وقت، مایل نبودند اصطلاح امامت را که بر خلفای زمانه آنان نیز اطلاق می شد، مورد استفاده قرار دهند. همچنین در این نوشتار نشان داده می شود که تلاش برای آسمانی کردن سلطنت اسلامی و کوشش برای استحاله امامت و خلافت نبوی از سوی عوامل اموی و راویان آن دوره، در ادوار بعدی نیز ادامه یافت و در دوره عباسیان، فرمانروایان این خاندان نیز خود را خلیفه خداوند و حاکم الهی در روی زمین توصیف کردند. در واقع، با ابهام و خلل در اصول سیاست نبوی و سیاست خلفای اولیه با نظام استیلایی و فرمانروایی سلطنتی، سنتهای نبوی و اصول سیاست قرآنی مغفول ماند و سلطنت از این وضعیت بهره را کافی برد. با تبدیل خلافت به سلطنت، مصادیق نظریه امامت، به خلفای اولیه محدود شد.
نظارت از موضوعات بسیار مهم در کلیه نظام های سیاسی و مدیریتی است و با توجه به این اهمیت، در این نوشتار تلاش شده است با تامل در آیات قرآنی و سیره نبوی دراین باره، جایگاه و مبانی نظارت و ویژگی های آن در نظام سیاسی و اندیشه علوی پژوهش شود و این مدعا اثبات شود که در اندیشه و نظام علوی به مفهوم بااهمیت نظارت در ذیل موضوع امر به معروف و نهی از منکر توجه بسیار شده است و برای انجام کنترل ها و بازرسی های سیاسی و اجتماعی از دو سازوکار لازم و ملزوم نظارت درونی و بیرونی در تحدید و کنترل قدرت بهره گیری می شده است.