در سده چهارم هجری، آل بویه ایرانی تبار موفق شدند گستره وسیعی از سرزمینهای عباسی را به اطاعت خود در آورند. ریشه ایرانی این سلسله، به همراه روح حاکم بر جغرافیای ایران آن روزگار که بخشی از جریان شعوبی گری را در ضمن بازگشت به عصر سلطانی ایرانیان نمایندگی می کرد، دست مایه ای شد تا فضای حکمرانی حتی در عراق، نمایی ایرانی به خود ببیند. گواه این امر، رسومی دولتی بود که بازنمایی از آیینهای کهن شاه و دربار در ایران باستان و نمایشی از پیوندهای بویهیان با گذشته شاهی ایران بود.این مقاله، تکاپویی بر شناسایی مراسم آیین های دولتی دیلیمیان و در حقیقت، چشم اندازی بر پیوست این امارت به سلسله های ایران باستان است. مراسم سلطانی ضمن پیوستگی آشکار با سیستم حکومتی، اوضاع زمانه بویهیان را به شیوه وصفی بررسی میکند. مقاله حاضر بر آن است، تمامی مراسم دولتی بویهیان را ضمن ارائه در قالب گردآمدهای آیینی در کنار جایگاه اندیشه شاهی در سلسلهای با اندیشه ترکیبی ایرانی ـ شیعی به پیشخوان اندیشه پژوهشگران آل بویه بسپارد.
قبیله بنیعقیل، در دوران ضعف و انحطاط حمدانیان، موفق گردیدند حکومت خود را با غلبه بر شهرهای موصل و نصیبین و با پرداخت خراج و اظهار تابعیت نسبت به امرای بویهی بنیان گذارند. با توجه به این که حکومت بنیعقیل در منطقهای سوقالجیشی و راهبردی مستقر بود، حکومت آنان برای حکومتهای همجوار اهمیت بسیاری داشت. حکومت بنیعقیل شیعی، از سویی با اعلام استقلال از آلبویه و از سوی دیگر با اظهار تابعیت نسبت به فاطمیان، قدرت خود را تثبیت کردند. پیمانهای سست و نیمبند این حکومت با فاطمیان و سلجوقیان، دوره گذاری در طول حکومت بنیعقیل بود؛ اما با استقرار و تثبیت سلجوقیان در عراق، حکومت بنیعقیل تحت تابعیت سلجوقیان قرار گرفت. با اظهار تابعیت بنیعقیل از سلجوقیان، این حکومت قدرت خود را در شمال شام گسترش داد؛ از این رو، با بسط و نفوذ بنیعقیل در منطقه یادشده به کشمکش با سلاجقه روم و سلاجقه شام منجر گردید که طی این منازعات، قدرت بنیعقیل رو به افول نهاد. گفتنی است، سیاست بنیعقیل در قبال هر کدام از حکومتها، بر اصل حفظ موجودیت سیاسی استوار بوده است.
جامعه امامیه به هنگام پیشوایی امام حسن عسکری (امامت: 254-260ق) دچار مشکلی اعتقادی شده بود از این رو، آن حضرت کوشیدند با بهرهگیری از روشهای گوناگون تبلیغی، این کاستی را چاره نمایند. منظور از «تبلیغ» هر گونه فعالیت نظاممند و مستقیم به منظور گسترش یک مفهوم، اعم از علمی، عاطفی، رفتاری میباشد. با توجه به اینکه مهمترین چالش پیش روی امام، چالش «باور به امامت» بود، این که آن حضرت، چه راهکارهای تبلیغاتی برای حل این گره اعتقادی در پیش گرفت، پرسش بنیادین این پژوهش است. یافتهها بر آن است، ایشان با بهرهگیری از الگوی «تبلیغ کانونی»، در هفت گام با کاربست شیوههایی چون: نخست در اختیار گرفتن بیت امامت در سامرا، دوم: استفاده از ظرفیت تبلیغی خلیفه عباسی برای معرفی امام، سوم: ارائه کرامت و امور خارق العاده برای شک زدایی، چهارم: ترمیم شبکه تبلیغات بازمانده از عصر امام هادی (ع)، پنجم: اعلام راهبرد تبلیغی و تامین محتوا، ششم: بهرهگیری از ابزارهای مختلف تبلیغی، هفتم: نظارت و بازرسی بر حسن اجرا، به چاره کردن این مشکل اعتقادی پرداختند. تحقیق پیشرو، با دریافت الگو از روشهای ارتباطی و تحلیل دادههای تاریخی، به بیان راهبردهای آن حضرت میپردازد. کلید واژگان: مدل تبلیغات امام حسن عسکری (ع)، تبلیغات چالش محور، تبلیغات امامیه، باور به امامت، سیره تبلیغی.
جامعه امامیه در سده سوم هجری، تحت تاثیر میراث روایی و اجتماعی دوره ائمه پیشین و چالشهای پیشآمده در سامرا، با مشکلات فراوانی در معرفی و پذیرش امامت روبهرو شد. بخشی از این موارد را باید در طبقهبندی اجتماعی، نوع دسترسی به ائمه سامرا و سطح فکری شهروندان جامعه امامیه دید. تفاوت افراد نسبت به سازوکار شناخت امام و نوع باور به آن حضرت، سبب شد تا دستکم سه سبک برای شناخت امام در این دوره مطرح شود. چگونگی فهم این ساختار و مفهومشناسی آن در بستر جامعه امامیه، پرسشی است که این نگاشته بدان میپردازد. روش این نگارش، تحلیل اعتقادی، اجتماعی و سیاسی دادههای تاریخی - حدیثی منابع سدههای متقدم بر اساس نظریه سنخشناسی اجتماعی است. یافتهها ضمن تایید چندگونگی سازوکار شناخت امام در میان امامیه، نگاههای سیاسی، باورهای دینی و زمینههای اجتماعی را در این سبک از امامشناسی، برجستهتر میدانند. سه دسته «امامیه سیاسی» - با تایید جایگاه امام حسن عسکری علیه السلام توسط دربار عباسی - ، «امامیه عوام» - با مراجعه به امام و مشاهده کرامت و هیبت امام - ، و «امامیه نصگرا» - با گرایش به نص - در کنار یکدیگر هندسه جامعه امامیه را در عصر امام حسن عسکری علیه السلام شکل میدادند.