ویلفرد مادلونگ نویسندۀ کتاب «جانشینی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)» مستشرقی آلمانی است که مسئله جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را با رویکرد ویژهای مورد بررسی قرار داده است. دیدگاه وی نسبت به دیگر مستشرقان، منصفانهتر و عالمانهتر است، اما بهخاطر محدودیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که داشته موفق به تبیین درست مسئله نشده است. مادلونگ در مقدمه کتاب، دیدگاه قرآن کریم را درباره جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین کرده و معتقد است قرآن درباره جانشینی پیامبر هیچ آیهای ندارد، اما نسبت به رعایت حال خاندان و بستگان ایشان، سفارشات زیادی دارد. وی شیوه پیامبران پیشین را نیز درباره تعیین جانشین بیان کرده که نشان میدهد آنان معمولاً از ذریه خود کسی را برای جانشینی انتخاب کردند و بر این عقیده است که از این آیات میتوان استنباط کرد که پیامبراکرم, نیز به این مهم توجه داشته و مایل بوده فردی از خاندان و ذریه خودش را به جانشینی برگزیند، اما قبل از اینکه بتواند به این امر اقدام کند، مرگش بهطور ناگهانی فرا رسیده و موفق به عملی ساختن این قصد نشده است. علاوه بر این، وی آیاتی را که معمولاً درباره فضائل اهل بیت (علیه السلام) مطرح میشود، مورد بررسی قرار داده و دلالت همه آنها را رد کرده است. این مقاله درصدد است اولاً دیدگاه وی درباره مسئله جانشینی پیامبر, را تبیین و سپس بهطور منصفانه و مستند، نقد نماید.
ویلفرد مادلونگ یکی از برجستهترین خاورشناسان شیعهپژوه معاصر است که آثارش در همسنجی با سایر شیعهپژوهان غربی از امتیازهای علمی و روشی بسیاری برخوردار است. اولین مقالۀ مدخل «حسینبن علی علیه السلام» در دایرةالمعارف ایرانیکا در مورد حیات و اهمیت امام حسین علیه السلام در شیعه، توسط وی نگاشته شده است. در این پژوهه با روش توصیفی ـ تحلیلی به بررسی و نقد مقالۀ مادلونگ پرداخته شده است. برایند بررسی و نقد گزارش وی، خصوصا در مورد شیوۀ استفاده از منابع در روایت رخدادهای پیرامون صلح و تدفین امام مجتبی علیه السلام و برخی از مواضع حضرت اباعبدالله علیه السلام است. مادلونگ در مقالۀ خود، صرفا به نقل مبتنی بر منابع بسنده نکرده و در بسیاری از موارد، برداشتها و تحلیلهای شخصی خود را نیز ارائه کرده است.
در تاریخ اسلام میان اصطلاح های خلافت، امامت و سلطنت هیچ وحدتی وجود ندارد و این خلط معنایی صرفا لفظی و لغوی نبوده، بلکه حاصل تحولاتی تاثیرگذار در تاریخ اندیشه اسلامی بوده است. اصطلاح «خلیفه»، به تفاوت، عنوانی برای تمام زمامداران یا خلافت نبوی در زعامت سیاسی مسلمانان و جانشینی خلیفه رسول الله، یا منصبی شرعی و نه عرفی به تمام خلفای راشدین، امویان و عباسیان نیز به کار برده می شد. درباره «امامت» باید گفت متکلمان اهل سنت که به وضوح شاهد فساد دستگاه خلافت بودند و میان خلفای راشدین با خلفای اموی و عباسی تفاوتی ماهوی می یافتند، به دلیل تداعی فساد خلفای وقت، مایل نبودند اصطلاح امامت را که بر خلفای زمانه آنان نیز اطلاق می شد، مورد استفاده قرار دهند. همچنین در این نوشتار نشان داده می شود که تلاش برای آسمانی کردن سلطنت اسلامی و کوشش برای استحاله امامت و خلافت نبوی از سوی عوامل اموی و راویان آن دوره، در ادوار بعدی نیز ادامه یافت و در دوره عباسیان، فرمانروایان این خاندان نیز خود را خلیفه خداوند و حاکم الهی در روی زمین توصیف کردند. در واقع، با ابهام و خلل در اصول سیاست نبوی و سیاست خلفای اولیه با نظام استیلایی و فرمانروایی سلطنتی، سنتهای نبوی و اصول سیاست قرآنی مغفول ماند و سلطنت از این وضعیت بهره را کافی برد. با تبدیل خلافت به سلطنت، مصادیق نظریه امامت، به خلفای اولیه محدود شد.
آیات متعددی ازقرآن کریم ، برمرجعیت علمی اهل بیت (ع )، دلالت می کند. برخی از آیات ، به طور روشن و با دلالت مطابقی و برخی دیگر، با دلالت التزامی ، بیان شـده است . از جمله آیاتی که به صراحت ، مرجعیت علمی اهل بیت علیهم السلام را بیان کرده ، آیات ٤٣ سوره نحل است که ، در سوره انبیا آیه ٧ با تفاوت اندکی تکرار شده است .خداوند متعال می فرماید: و ما ارسلنا من بلک الا رجالا نوحی الـیهم فسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلم ن؛ در این مقاله پس از بررسی مفاهیم کلیدی ، دیـدگاه های مختلف در باره مصداق اهل ذکرمورد بررسی قرار گرفته است .ابتدا دیـدگاهی که بر اساس سیاق آیات ، اهل ذکر را اهل کتاب می داند، مطرح شـده و اشـکالات آن بیان گردیده و سپس محذوردیـدگاهی کـه آیـه را از جهـت سـائل ، مسـئول و مسئول عنه عام می داند، روشن شده است . و در پایان دیدگاه کسانی که از فریقین با تکیه بر روایات ، مصداق اهل ذکر را اهل بیت علیهم السلام مـی داننـد تییـین و روایاتی که در منابع فریقین در این باره آمده مورد توجه قرار داده است .